هر کشور مؤلفه هائی دارد، که بر مبنای آن سیاست خارجی خود را طرح ریزی مینماید و روابطش را با سایر کشور ها عیار میسازد. بدون تردید که منافع ملی، جغرافیه، اقلیم، تاریخ، ایده لوژی، مذهب، اقتصاد و سیاست منطقه و جهان نقش بارز در طرح سیاست خارجی یک کشور دارد. ایران هم بر همین راستا عمل میکند. مؤلفه های سیاست خارجی ایران بر چند اصل استوار است:

۱.ایرانیت و هویت تاریخی
۲. توسعۀ حوزۀ تمدنی
۳.صدور انقلاب اسلامی
۴. حفظ نظام اسلامی
۵. بقأ و امنیت ایران
۶. تلاش برای توسعه و پیشرفت
۷. تامین منافع ملی
خامنه ای رهبر فعلی ایران بر سه اصل در سیاست خارجی معتقد است:
اول: عزت یعنی حفظ غرور
دوم: حکمت یعنی تدبیر، خرمندی و عقلانیت
سوم: مصلحت یعنی هر نوع تصمیم که منافع اسلام و مسلمین را از دیگاه ایران تامین نماید.
با این مؤلفه ها، ایران سیاست خارجی خود را نه تنها با افغانستان بلکه با تقابل با جهان طرح ریزی نموده است.
طور مقدماتی اظهار میدارم،که از دهۀ هفتاد قرن گذشته بدینسو سیاست خارجی ایران به ارتباط افغانستان نظر به حالات سیاسی كشور ما تکتیکی تغییر خورده اما از لحاظ ستراتیژیک دیدگاهش پابرچا مانده است. از نظرگاه فاشیزم فارس، افغانستان همیش امتداد سرزمین شرقی ایران است. پوهاند حبیبی یکی از نخبگان تاریخ افغانستان با تحریر مضمونی تحت عنوان ”تاراج تاریخ: یک محاسبۀ تاریخی با مدعیان مفاخر بیست و پنج قرنه“ که در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی مطابق ۱۹۶۶ تقویم مشترک در جریدۀ مساوات ارگان نشراتی حزب دیموکرات مترقی مرحوم میوندوال به نشر رسید، ادعا های جعلی فاشیسم فارس را با منطق قوی تاریخی از ریشه باطل ساخت. پوهاند حبیبی ثابت کرد، که سلطۀ فارسیان بر افغانستان ۵۳۰ سال طول کشید، اما سلطۀ افغانها بر ایران ۸۰۰ سال را در گرفت.
قابل یادآوری است،که ایران در ماه اکتوبر ۱۹۷۱ت.م جشن به اصطلاح ۲۵۰۰ سالۀ شهنشاهی را برپا نمود، که از جانب افغانستان سردار عبدالولی داماد پادشاه افغانستان و همسرش شاهدخت بلقیس سهم گرفته بودند، که باعث قهر و غضب چپی ها آنزمان، ملی گرایان افغانستان و محمد داوود صدراعظم سابق گردید.
در مجموع، ایران در جستجوی افغانستانی است،كه نفوذ ایران در آنجا قابل پذیرش بوده و از دیدگاه فرهنگی و حوزۀ تمدنی کلاً تابع تهران باشد. با استفاده از هرج و مرج نزدیک به ۵۰ سال اخیر در کشور ما هر دو کشور همسایه ایران و پاکستان هرگز احیای یک افغانستان قبل از اپریل ۱۹۷۸ت.م را آرزو ندارند.
سیر تاریخی:
ایران با مرکبات سیاسی، استخباراتی و توسعه طلبی وارد تیاتر افغانستان شده است. بالاخص از دهۀ ۷۰ قرن ۲۰ تا اکنون این حالت در سیاست خارجی ایران نسبت به افغانستان حکمفرما بوده است.
در دههٔ ۵۰ و ۶۰ قرن بیست، ایران نظر به نارامی های سیاسی در آن کشور، فعالیت سیاسی و استخباراتی چشمگیری در افغانستان نداشت، اما بی تفاوت هم نبود. سرمایه گذاری های سیاسی و استخباراتی ایران سرآغاز خیزش های بعدی این کشور در افغانستان گردید.
بطور مثال ایران جواسیس ایرانی خود را هم در افغانستان داشت، بطور مثال شخصی بنام هوشنگ كه برای فریب یك دكان عینك فروشی در منزل فوقانی جادۀ باغبان كوچه باز كرده بود، یكی از اجنت های شناخته شدۀ ساواك ایران در افغانستان بود. نمیدانم،که چرا نظام وقت فعالیت های او را نادیده میگرفت. هوشنگ برای حمایت خود با بعضی فامیل ها سرشناس در كابل ارتباط نزدیك داشت. این شخص بعد از تغییر نظام شاهی با همسر افغان خود به برتانیه رفت.
به قول دوتن از ماموران عالیرتبۀ وزارت خارجه افغانستان، ایران در وزارت خارجۀ افغانستان هم فرد مورد نظر خود را داشت. چنانچه همین فرد ضد ملی در وزارت خارجه اسناد مذاکراتی افغانستان را که مربوط به روابط افغانستان و ایران در مورد معاهدۀ آب دریای هلمند میشد، در دوران حكومت مرحوم اعتمادی به ایرانی ها تسلیم كرد. زمانیکه عباس هویدا صدراعظم وقت ایران برای امضای معاهدۀ آب هلمند در زمان صدارت مرحوم موسی شفیق به کابل آمد، از ارائه معلوماتش در مورد آب هلمند که از زمرۀ اسرار سیاسی کشور بود، مقامات افغانستان ابراز تعجب کردند. قابل تذكار است، كه در دورۀ حکومت وحشت ربانی ـ مسعود، سازمان جاسوسی ایران معاشات همین دیپلمات بی هویت و سائر اعضای هیئت نماینده گی افغانستان در ملل متحد را میپرداخت.
فعالیت جاسوسی ایران در میان محصلان افغانی در ایران فوق العاده گسترش یافت. ایران حاصل کار خود را از خرمن استخباراتی این کشور مؤفقانه بدست آورد و تربیت شده گان و سرسپرده گان ساواک و واواک در مقام های حساس خصوصاً در ساحات فرهنگی و رایو تلویزیونی تا سقوط نظام مستعمراتی گذشته نصب گردیده بودند.
نظام شاهی ایران، كودتای سال ۱۹۷۳ت.م و استقرار جمهوریت در افغانستان را یك علامۀ خطرناكی برای سلطنت پهلوی تلقی نمود و میخواست كه آنرا در آغاز سقوط دهد. شاه ایران مصمم بود،كه شورشی را در هرات و بالاخره كودتائی را به نفع برگشت پادشاه افغانستان به راه اندازد. اما بعداً فهمید، كه پادشاه سابق افغانستان به چنین یك ماجراجویی تن در نمیدهد. پس تصمیم گرفت همكاری خود را با جمهوریت نوبنیاد افغانستان در ساحات اقتصادی و فرهنگی تقویت بخشد. اما از قرضه های پیشنهادی ایران تا اخیر روز نظام جمهوریت خبری نشد و صرف روی کاغد باقی ماند. روابط کابل- تهران در همین زمان طوری انکشاف نمود،که همکاری های استخباراتی را هم در برگرفت. افراد ساواک وارد کابل شدند،که چهره های آنها در آن زمان شهر کوچک کابل قابل تشخیص بود. سیلیگ هاریسن نویسندۀ امریکایی و سایرمحققان امور افغانستان معتقد بودند، كه نزدیكی استخباراتی بیش از حد تهران - كابل یكی از علل شتاب دهندۀ كودتای روسی ماه اپریل سال ۱۹۷۸ت.م علیه جمهوریت محمد داوود بود.
کودتای نظامی مورد حمایت مسکو در اپریل ۱۹۷۸ت.م که بعداً تجاوز شوروی را به افغانستان در دسمبر ۱۹۷۹ت.م به دنبال داشت، نظام اسلامی نو بنیاد آیت الله خمینی را که با موافقت استعمار غرب روی صحنه آمده بود، در حالت سرگیچی قرار داد. بعد از تحولات سیاسی در افغانستان و مسایل پیچیدۀ منطقه ای و اقتصادی، شاه ایران ارزش خود را نزد غرب از دست داد و باید تعویض میشد. شاه ایران بیش از آن نمیتوانست نیازمندی های استعمار غرب را با در نظرداشت تحولات منطقه برآورده سازد. همان بود،که در ۱۱ فبروری سال ۱۹۷۹ت.م سرنگون گردید. نظام آیت الله ها در ایران از یکسو نمیتوانست، كه این تجاوز شوروی به افغانستان را نادیده بگیرد و از سوی دیگر توان اینرا هم نداشت كه ازعهدۀ مخالفت با مسكو برآید.
نظر به گفتۀ ولادیمیر کوزچکن سکرتر دوم سفارت شوروی در تهران و مؤلف کتاب ”داخل کی جی بی“ صادق قطب زاده وزیر خارجۀ آن وقت ایران با گرومیکو وزیر خارجۀ شوروی در مورد تجاوز شوروی به افغاسنتان پرخاش نمود. بعد از این حادثه کی جی بی تصمیم گرفت،که گلم وی را جم کند. همان بود، که نظر به توطئهٔ کی جی بی نظام خمینی قطب زاده را به جرم برانداختن دولت اسلامی ایران اعدام نمود. در همین کتاب مؤلف متذکر میشود،که ما سکرتر سوم سفارت افغانستان در تهران را استخدام کردیم،که پاسپورت های افغانستان را به ما بفروشد تا ما بتوانیم اعضای کی جی بی آسیای مرکزی خود را در قیافۀ افغان ها به افغانستان بفرستیم. همین ها بودند،که کودتا روسی اپریل ۱۹۷۸ت.م را از نظرگاه استخباراتی به مؤفقیت رسانیدند.
بر مبنای ترس از شوروی و انزوای جهانی بود،که ایران نخواست مانند پاكستان در خط مقدم جنگ علیه شوروی قرار گیرد. پاداش شوروی هم به ایران قابل ملاحظه بود. بعد از شكست در افغانستان و سقوط آخرین نظام مورد حمایت مسکو در كابل در اپریل سال ۱۹۹۲ت.م قسمت اعظم عُمال شوروی كه به اقلیت های قومی تعلق داشتند و اکنون طبل تجزیه طلبی را مینوازند، به استخبارات ایران پیوستند. این حالت زمینه تبلیغاتی را برای پیشروی ایران بسوی افغانستان نسبت به گذشته بیشتر فراهم ساخت.
در دهۀ هشتاد، فعالیت وسیع سیاسی و استخباراتی ایران در افغانستان بیشتر در سمت مركزی و غرب افغانستان متمركز بود. همچنان در داخل ایران سازمان جاسوسی این كشور فعالیت گستردۀ خود را به منظور جذب افغانها در داخل كمپ های مهاجران افغان به راه انداخت. همانطوریكه در پاكستان، تنظیم های هفتگانۀ ساخت آی اس آی روی صحنه آمدند، در ایران هم، سازمان های هشت گانۀ ساخت سازمان جاسوسی ایران ظهور كردند.
مهمترین آنها ”سازمان نصر افغانستان“ بود، كه مرتكب بیدادگری های غیر قابل بیان علیه مبارزین ملی گرای هزاره شد. سازمان نصر در هزاره جات، هرات و جنوب غرب كشور تبلیغات وسیعی را به نفع ایران آغاز کرد. به هدایت ایران، سازمان نصر چندین گروه كوچك دیگر مانند روحانیت مبارز، حزب حسینی، دانشجویان علوم اسلامی و روحانیت نوین را كه در حوزۀ نجف و قم فعالیت میكردند، در خود ادغام كرد. برعلاوه، ایران برای تسلط و نفوذ بیشتر در افغانستان و خنثی ساختن فعالیت های ملی گرایانۀ مردم هزاره و اهل تشیع كشور، گروه های وابستۀ دیگری را هم مانند حركت اسلامی شیخ آصف محسنی، سازمان حزب الله ای ها (در هرات)، سازمان نیرو های اسلامی افغانستان، حزب دعوت اسلامی افغانستان، نهضت اسلامی افغانستان، پاسداران جهاد اسلامی افغانستان و جبهۀ متحد اسلامی افغانستان بوجود آورد.
حاصل همه فعالیت های استخباراتی ایران، خلق حزب وحدت بود، كه در قساوت و بیرحمی، كمتر از وحشیان اتحاد اسلامی سیاف، قاتلان و ویرانگران حزب اسلامی حكمتیار و منافقین جمعیت اسلامی ربانی و رهزنان شورای نظار احمد شاه مسعود نبود.
دورۀ جنگ های داخلی افغانستان:
در جنگ های داخلی سال های ۱۹۹۶ ـ ۱۹۹۲ت.م، گروه های ساخت ایران همانند تنظیم های ساخت پاكستان از هیچگونه جنایت و انسان كشی تحت رهبری واواک استخبارات نظام آخندی خودداری نكردند. باوجودیكه ایران در این دورۀ تباه كن به گروه های مذهبی تابع خود كماكان كمك میداد، اما اینبار توجه اش به سوی تاجیکان افغانستان بیشتر معطوف گردید. جواسیس ایران نه تنها در هزاره جات و هرات، بلكه در كابل و شمال كشور آزادانه فعالیت داشتند. از ردیف جواسیس ایران، معروفترین آنها چنگیز پهلوان است،که راه خود را به سوی حزب جمعیت اسلامی ربانی و شورای نظار باز كرد و مدتی را با احمد شاه مسعود سپری نمود و به وی درس خیانت به میهن و تفرقه افگنی داد. او همچنان نقش فعالی در كنفرانس هرات در دسمبر سال ۱۹۹۲ت.م داشت،که به دولت جعلی ربانی مشروعیت جاهلانه بخشید. چنگیز پهلوان (جاسوس ایران الاصل) در افغانستان در كتاب خود به اسم ”افغانستان: عصر مجاهدین و برآمدن طالبان“ بر عنصر زبان و قوم زیر پوشش حوزۀ تمدنی غرض تسلط ایران بر افغانستان و تاجیكستان اتكأ كرده و به این اساس راه خود را به سوی فرقه های ضد ملی افغانستان باز نمود. روحیۀ کتاب وی بیشتر بر محور تحقیر پشتون ها و هزاره ها میچرخد. در كتاب چنگیز، استعمال كلمۀ “افغانستانی” رایج یافت و از همین جا در مغز عُمال ایران در افغانستان تزریق گردید. همچنان فرد دیگری به اسم قاسم سلیمانی در ساحۀ نظامی به مسعود و ربانی مشوره میداد تا جنگ داخلی در افغانستان بیشتر گسترش یابد.
قاسم سلیمانی در سراسر شرق میانه به نفع نظام آخندی ایران فعالیت چشمگیری داشت و مؤفقیت های هم به دست آورد. این قاسم سلیمانی بود،که به گروه شورای نظار هدایت داد،که در جریان بمباران امریکا به سرعت جانب کابل حرکت کنند، تا مبادا افراد متمایل به غرب همه قدرت را در دست گیرند. به این فعالیت استخباراتی قاسم سلیمانی، امریکا اعتراض نکرد و نقش ایران را در افغانستان پذیرفت. معلوم شد زدوبند های بین تهران و واشنگتن به ارتباط طالبان و افغانستان خلق گریده بود. با در نظر داشت، اینکه دشمنی و دوستی در روابط ملل تداوم ندارد، سرانجام قاسم سلیمانی در روز سوم ماه جنوری سال ۲۰۲۰ ت.م در دور اول ریاست جمهوری دانالد ترمپ ذریعۀ درون امریکایی در میدان هوایی بغداد به خاکستر مبدل شد،که باعث خوشحالی قربانیان این قاتل و تأثر و ماتم حامیان شورای نظار و جمعیت اسلامی گردید.
در همین دوره، سازمان جاسوسی ایران واواک متوجه افغانهای مقیم خارج هم شد. در اروپا و امریكا جواسیس ایران در خلق نفاق میان افغانها بسیار فعال شدند. سازمان جاسوسی ایران جریدۀ امید را با همراهی سی آی ای روی صحنه آورده و تقویت نمود تا خصومت میان افغانها را دامن زده و تشدید نمایند. جریدۀ امید توظیف شده بود،که موضوع تجزیۀ افغانستان را تبلیغ نماید و کشمکش های قومی و تبلیغات ضد پشتونی را سرعت بخشد. نظر به گفتۀ پسر یکی از گرداننده گان جریدۀ امید که در جریان صحبت اینجانب از طریق تلویزیون بهار در کلیفورنیا پخش گردید ”جریدۀ امید مشترکاً توسط سی آی ای و واواک تمویل و تقویت میشد. پول از مراجع استخباراتی به پدرم میرسید و بعد پدرم آن را میان همکاران تقسیم میکرد.“ هدف اولی و نهائی جریدۀ امید تحت انقیاد بیگانه گان تغییر نام افغانستان و نابودی این كشور به نفع ایران و حتی پاكستان بود. عدهٔ از همکاران هم عقیده با جریده امید در نظام فاسد گذشته به مقامات عالیه دولت مستعمراتی گماشته شده بودند. سؤال خلق میگردد،که چطور دو دشمن جهانی امریکا و ایران مشترکاً فعالیت های استخباراتی را علیه افغانستان پیش میبرند؟! در آنزمان برچیدن نظام طالبانی و پایان بخشیدن به حاکمیت پشتون سرلوحۀ سیاست خارجی هر دو کشور به ارتباط افغانستان بود. تماس واشنگتن با شاه سابق و رفت و آمد عُمال ایران به روم تصادفی نبود. همچنان، برگشت شاه
سابق نه منحیث شاه و رئیس دولت بلکه مانند یک خیرخواه و آرام ساختن مؤقتی پشتون ها نقطۀ مشترک دیگر واشنگتن و تهران بود. زلمی خلیلزاد هم آهنگ کنندۀ فعالیت های استخباراتی بین عُمال استخباراتی امریکا و ایران بود. باید علاوه کرد،که یکی از خطا های سیاسی غیر قابل جبران شاه افغانستان، برگشتش در زیر سایۀ امریکا به کابل بود.
حاکمیت طالبان دور اول:
ظهور طالبان در دور اول (۲۰۰۱-۱۹۹۶ت.م)، دورۀ شكست برای ایران در افغانستان بود و اجباراً برای مدت شش سال دست به عقب نشینی زد. روابط ایران با حاکمیت طالبان در دور اول بسیار خصمانه بود، که از فقدان تجربه و شناخت هر دو جانب از یکدیگر خصوصاً ایران از سیاست و تحولات افغانستان ناشی شده بود. ایران در آن زمان در اوج مؤفقیت های سیاسی اش در شرق میانه قرار داشت و تصور میکرد،که در افغانستان هم میتواند مانند لبنان عمل نماید. فعالیت استخباراتی ایران در این دوره، منحصر به كمك های نظامی به حزب وحدت، اسماعیل خان و احمد شاه مسعود بود، كه بتوانند تا زمان فرصت برگشت دوباره به قدرت، جنگ را علیه طالبان ادامه دهند. باوجود تسلط طالبان بر قسمتی از افغانستان، ایران روابط سیاسی خود را با دولت فراری ربانی- مسعود نگهداشته بود. قونسلگری ایران در مزارشریف فعال بود و به مخالفان طالبان کمک میکرد. در سال ۱۹۹۸ت.م، طالبان بعد از شكست سال قبل بر مزارشریف مسلط شدند. در جریان حمله، طالبان یك تعداد از جواسیس ایران را که به حیث دیپلمات در قونسلگری ایران در مزارشریف فعالیت میکردند، به امر ملاعمر كشتند. طالبان معتقد بودند كه جواسیس ایران در قتل چند هزار طالب به کمک شخصی به نام عبدالملک یا جنرال ملک برادر رسول پهلوان در جریان یورش سال گذشتۀ طالبان بر مزارشریف دست داشتند.
حادثۀ قتل جواسیس اما ظاهراً دیپلمات های ایران در مزارشریف، روابط نظام طالبانی را با ایران به حالت كاملاً خصمانه كشانید و تصور میشد، كه ایرانی ها به امتداد سرحدات ایران با افغانستان علیه طالبان دست به عملیات وسیع نظامی بزنند. بنابران، ایرانی ها تبلیغات وسیعی را به راه انداختند و فكر میكردند، كه طالبان از آنها خواهند ترسید، اما در نتیجه، محاسبۀ سیاسی ایران غلط از آب درآمد. حین بازدید سید محمد خاتمی از صفوف قوای ایران به امتداد سرحد ایران با افغانستان، برهان الدین ربانی رئیس جمهور اسبق و رهبر منافقین جمعیت اسلامی، در آنسوی سرحد پهلوی خاتمی ایستاد و از وی تقاضا نمود، تا به افغانستان حمله نماید. خاتمی پیشنهاد ربانی را كه ایران بر زادگاه اش تجاوز نماید، رد كرد. اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس ایران اظهار داشت: ”ما دیوانه نیستیم،که به افغانستان حمله نمائیم.“ ایران تصور نمود،که مبادا در افغانستان مانند جنگ عراق در دام امریکا بیفتد،که باعث تضعیف ایران شده و در نهایت سقوط نظام آخندی را سبب گردد. شاید تهران هم درست فکر نموده بود و از افتادن در یک دام احتمالی در افغانستان دوری جست. از آغاز تا انتها، عملكرد سیاسی و نظامی ایران صرف یك لاف و گزاف بود. از این زمان به بعد، روابط نظام طالبانی و آخندی رو به خرابی رفت و تهران دست اسلام آباد را در قضیۀ قتل مامورین امنیتی اش دخیل دانست. اسلام آباد هم برای رضایت تهران، اسماعیل خان را كه زندانی طالبان بود، از كوته قلفی نجات داد و او را نزد ایرانی ها فرستاد. بعد از تسلیمی اسماعیل خان به ایران، روابط تهران ـ اسلام آباد كم و بیش دوباره عادی گردید.
سقوط طالبان:
با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ت.م و اشغال افغانستان توسط قوای امپریالیسم غرب، ایران از نظرگاه سیاسی و استخباراتی با تمام قوت اش به افغانستان برگشت و دوران شگوفایی و عصر طلائی استخباراتی ایران در کشور ما آغاز شد. تجاوز امریكا به افغانستان و به راه انداختن كنفرانس بن در دسمبر ۲۰۰۱ت.م فرصت رخنه و توطئه را برای ایران آماده گردانید. در کنفرانس بن تفاهم استخباراتی بین امریکا و ایران در مورد افغانستان پدید آمد،که در واقعیت بین این دو که تقسیم کار بود. امریكا تصور میكرد، که با خریداری خائنان وجنایتكاران حرفه ای و استخدام چند تن تحصیل کرده بی هویت میتواند صلح و آرامش را به افغانستان برگرداند. مردم ما متوقع بودند، كه عوض نظام طالبانی یك سیستم انسانی بر پایه های عدالت اجتماعی و دموكراسی واقعی، نه دروغین مستقر شود. اما عكس آن اتفاق افتاد. یک نظام تا مغز استخوان فاسد و مشتمل از فاسقان، تحصیل یافته گان فروخته شده و خاینان جهادی هرگز نمیتوانست آرامش و نظر به ادعای امریکا و متحدین دموکراسی را در افغانستان پیاده نمایند. نتیجه همان شد،که مشاهده میکنیم.
در آغاز تشكیل نظام جدید ساختۀ اجانب در كابل، پست های بسیار حساس مانند وزارت اطلاعات و كلتور و تعلیمات عالی و مؤسسات فرهنگی بالاخص رادیو و تلویزیون در دست نشانده گان ایران افتاد. تعداد اخبار، مجلات، جراید، تلویزیون، رادیو، ویبسایت و ویبلاگ های مورد حمایت مالی و سیاسی ایران به هزار ها رسیده بود. پوشیده نماند،که استخبارات ایران مقدار عظیمی پول نقد کماکان در اختیار ادارات فاسد کرزی قرار میداد. ایران به مزدوران خود هدایت داده بود، تا منازعات قومی و تبلیغات ضد پشتونی را دامن بزنند و این همان نصایح چنگیز پهلوان بود،که در عمل پیاده میشد. ایران همچنان با استفادهٔ ناجایز از پناه گزینان هزاره افغانستان، گروهی را به اسم فاطمیون به وجود آورد تا از آنها در جنگ های شرق میانه بالاخص در سوریه به نفع ایران استفاده ببرد. رهبر فاطمیون در افغانستان محمد محقق بود،که سعی نمود از وجود فاطمیون علیه رقبای سیاسی خود در افغانستان بهره برداری تهدید آمیز نماید. دولت فاسد جمهوریت مستعمراتی افغانستان نخواست و یا نتوانست کاری انجام دهد تا دست گروه های میلیشیاای را که آلۀ دست اجانب بودند، از ریشه برکند.
در ساحۀ فرهنگی، جایگزین ساختن كلمات و اصطلاحات فارسی ایرانی عوض كلمات سچۀ دری و زدودن زبان پشتو یکی از اهداف طویل المدت فرهنگی ایران در افغانستان بوده است. درین راستا، ایران در كابل، هرات و شمال افغانستان بطور بیسابقۀ به فعالیت مطبوعاتی خود افزود. تقرر افراد وفادار به ایران در پست های حساس فرهنگی و اخبار و جراید و رادیو و تلویزیون ها دست ایران را در افغانستان بالا برد و مانعی هم وجود نداشت،که جلو توطئه های ایران را بگیرند. از یک نظام دست نشانده و ضد ملی نمیتوان توقع دیگری داشت. اینکه اشغالگران غرب بالاخص امریکا علی الرغم موجودیت تضاد های حاکم بر روابط امریکا و ایران، چرا توسعۀ و پخش نفوذ ایران را در افغانستان نادیده گرفت، خود هم سوال برانگیز است و هم میتواند بیانگر سازش های تهران - واشنگتن در قبال افغانستان باشد.
قابل تذکر میدانم،که در خلال ۲۰ سال اشغال افغانستان توسط امپریالیزم غرب، ایران با تحریک طالبان در آغاز پنهانی و بعداً بطور علنی، روابط تنگاتنگ برقرار نموده بود. هدف ایران از تماس های مخفی با تحریک طالبان دوگانه بود:
با ادامهٔ جنگ در افغانستان، ایران تصور میکرد،که شاید هم تصور درست بود، که اگر جنگ در افغانستان به پایان برسد، احتمالاً امریکا متوجه ایران شده این کشور را بیشتر بی ثبات ساخته و یا اینکه در تعویض نظام ایران اقدام میکند.
اینکه ایران ممکن به این عقیده رسیده بود،که وزنۀ ترازوی سیاسی و نظامی در افغانستان روز تا روز به نفع طالبان در حال تغییر است. لذا برای تحولات احتمالی جدید در افغانستان آماده گی میگرفت و از اشتباهات دور اول دوری میجست.
طبق گزارش سایت ریدف (Rediff.com) مؤرخۀ ۲۰ جولای سال ۲۰۰۴ت.م، مضمونی را زیر عنوان ”القاعده و رابطۀ ایران: دست ایران در بی نظمی افغانستان“، به نشر سپرد و ادعا نمود،که ایران از القاعده حمایت میکند. در حین وقت برای انحراف اذهان عامه جهان، ایران طوری در صحنۀ سیاسی افغانستان عمل میكند،كه گویا مخالف سازمان تروریستی القاعده و طالبان است. بطور مثال، خبرگزاری رویتر بتاریخ اول مارچ سال ۲۰۰۷ ت.م از قول برنت روبین (Barnett Rubin) مشاور امریكایی لكدر براهیمی نمایندۀ ملل متحد در افغانستان چنین گزارش داد. روبین میگوید، كه ”ایرانی ها به او گفته اند،كه القاعده یك تهدید جدی برای افغانستان بشمار میرود، كه میتواند نتایج وخیمی هم برای ایران داشته باشد. هر باریكه با مامورین رسمی ایران دیدار میكنم، به من میگویند، كه به حكومت امریكا خاطر نشان سازم، كه با طالبان مصالحه نكند.“ اینجا دورویی، فریبكاری و جبن ایرانی را به وضاحت مشاهده میكنیم.
به هر حال، بیست سال دورۀ جمهوریت مستعمراتی در کابل دورۀ درخشان تقلای استخباراتی، سیاسی و فرهنگی ایران در افغانستان بود.
حاکمیت طالبان دور دوم:
بعد از مدت بیست سال مبارزات مسلحانه، طالبان با چاشنی پشتونی، بار دیگر در پانزده هم آگست سال ۲۰۲۱ ت.م در میدان سیاست افغانستان ظاهر شدند،که در واقعیت ضربۀ مهلکی بود،که بر فرق دستگاه حاکمۀ ایران و فاشیسم فارس وارد آمد. یک دشمن زبانی، فرهنگی و مذهبی در قبای طالبان در شرق ایران در اریکۀ قدرت نشست. همه سرمایه گذاری های مادی و معنوی سه دهۀ ایران در افغانستان یک شبه نابود شد و ایران اجباراً دست به عقب نشینی ستراتیژیک زد. عُمال ایران در افغانستان از کشور فرار کردند و دستگاه های جاسوسی ایران و نشرات متمایل به آن یا نابود شدند و یا اینکه در کنج و کنار افغانستان و جهان در حالت خاموشی قرار گرفتند و منتظر اوامر جدید اند. با آنهم بر مبنای حد اقل دور اندیشی بالاخص روی مسایل امنیتی و با تجربه از نحوه کار طالبان در دور اول و برخورد قاطعانه نظام طالبانی با دشمنان داخلی و خارجی، تهران اینبار خود را از دست نداد. زعامت ایران به این عقیده اند،که قمار را در افغانستان باخته اند، اما میدان را رها نمیکنند.

سوال اینجاست،که چرا طالبان بار دیگر ظهور کردند؟ دلایل متعددی وجود دارد.
تجاوز امریکا و متحدین به افغانستان که مانند تجاوز شوروی مقاومت مردمی را سبب شد.
حملات وحشیانۀ قوای متجازو به مردم ملکی و تبدیلی محافل خوشی به ماتم.
خلق یک دولت دست نشانده و فاسد.
تجاوز به ناموس مردم.
بی امنیتی، رهزنی و فساد گسترده در شهر های کشور.
شیوع فحشاء و اعمال ضد کرامت انسانی
تبلیغات ضد پشتون از جانب عُمال ایران، انگلیس و سایر متجاوزین در تمام سطوح.
در آغاز تشکیل دولت مستعمراتی، قسمت اعظم طالبان تسلیم شدند و به خانه هایشان برگشتند و اشتیاقی هم به جنگ و برگشت به قدرت نداشتند، اما متوجه شدند، قوای متجاوز با همراهان داخلی آنها را آرام نمیگذارد. پس عوض اینکه با ترس و واهمۀ بزدلانه در خانه بمیرند، بهتر است،که با شهامت و با الهام از راه و رسم اجدادی در میدان جنگ کشته شوند. با این روحیۀ، دوباره در میدان نبرد حاضر شدند، کشتند و کشته دادند.
ناگفته نباید گذاشت،که در اجماع دوحه در فبروری سال ۲۰۲۰ ت.م که معاهدۀ صلح را بین طالبان و امریکا رقم زد، نماینده گان چین، روسیه، ایران و پاکستان هم حضور داشتند. همانطوریکه سقوط طالبان موافقت جهانی را در بر داشت، برگشت طالبان هم بر مبنای موافقت جهانی صورت گرفت.
تهران معتقد شد،که نباید طالبان ناترس را عصبانی ساخت و احساسات ضد ایران و ضد شیعۀ آنها را تحریک نمود. طالبان هم تاکید کردند،که قصد آسیب رساندن به ایران را ندارند. باخت تاریخی ایران در شرق میانه در تقابل با اسرائیل و از دست دادن سرمایه گذاری های سیاسی و نظامی اش در لبنان و غزه و سوریه، ایران را وادار ساخته است،که از در مصلحت با طالبان کنار آید. سید عباس عراقچی وزیر خارجۀ ایران طی سفر اخیرش به کابل گفت: ”امنیت و ثبات ایران به امنیت و ثبات افغانستان وابسته است و تحولات اخیر در افغانستان ما را به این نتیجه رسانیده که همکاری با امارت اسلامی باید بیشتر گسترش یابد.“ علی الرغم اینکه ایرانی ها در مجموع با پناه گزینان افغان رویۀ ضد بشری دارند،عراقچی خاطر نشان ساخت،که مشکلات پناهجویان افغان در ایران و مسئله آب هیرمند باید به عامل گسترش همکاریها تبدیل شوند و ایران متعهد است،که بازگشت پناهجویان غیرقانونی افغان را بطور محترمانه مدیریت کند.
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در گفتگو با خبرنگاران در کابل گفت، که طی ۴۵ سال گذشته ایران هم از تحولات افغانستان تاثیر پذیرفته است. او علاوه نمود: ”جمهوری اسلامی ایران از جنگ داخلی گرفته تا خیلی از مسائل دیگر در افغانستان همواره متاثر شده است، بحث مهاجرانی که به ایران آمدند، مواد مخدر و گروههای تروریستی القاعده و داعش که اینجا (افغانستان) حضور داشتند. طبیعی است، که ما به سرنوشت کشور همسایهمان و تحولات و سیاستهایش حساس باشیم و باید بتوانیم آنها را مدیریت کنیم.“
من در سخنان عراقچی نشانۀ یک نوع تضرع، التجاء و تقلب را نزد مقامات طالبان احساس میکنم و تصور مینمایم، که ناشی از هراس نظام آخندی از تحریک طالبان است، که حال بر قلۀ سیاسی افغانستان استقرار دارند. تهران هراس دارد،که در صورت خلق تشنج بین ایران و افغانستان، طالبان هم از گروه های سنی مذهب خصم ایران مانند جندالله، جیش العدل، سپاه صحابه و انصارالفرقان با کمک استخباراتی غرب علیه ایران استفاده خواهد کرد. پس بهتر است غرور جاهلانۀ را کنار گذاشت و با طالبان کله شخ سر آشتی را گرفت. قابل تذکار است،که در مقابل سختگیری های مذهبی طالبان و رد فقۀ جعفری و اعمال فشار بر شعیان افغانستان، ایران خم به ابرو نه آورده است، اما در حین زمان، نیرنگ سیاسی تهران در اینجا خاتمه نمییابد. نظر به گزارش بعضی خبرگزاری ها چند تن از افراد مربوط سپاه پاسداران و دیپلومات های ایرانی با برخی از رهبران سیاسی مخالف طالبان چند روز قبل در استانبول دیدار داشتند. از جانب ایران سید حسین موسوی، ناصر غزالیپور و رضا بهرامی به دیدار عبدالرشید دوستم، محمد محقق، عطا محمد نور و تاج محمد جاهد شتافتند و به آنها توصیه کردند، که از نزدیکی با پاکستان خودداری کنند. برای رفع تشنج، یک هیئت قضایی افغانستان به ایران رفت. مالک حقانی، معاون قوه قضائیه طالبان در صحبت با کاظم غریب آبادی، معاون قوه قضائیه ایران خواسته است فهرست زندانیان افغان بالاخص کسانی را که محکوم به اعدام هستند، با حکومت طالبان شریک سازد.
او همچنان از مقامهای ایرانی خواست، که با افغان های محکوم به اعدام بر بنیاد اخوت اسلامی از نرمش استفاده نموده و به عنوان حسن تعامل برای آنان به جای اعدام راه بدیلی را پیدا کند. سازمان حقوق بشر ایران در گزارش اواخر سال گذشته تقویم مشترک خود نوشته بود،که بیش از ۹۰ تن از اتباع افغانستان از زمان به قدرت رسیدن دوباره طالبان در سال ۲۰۲۱ت.م در ایران اعدام شدهاند.
بایست علاوه نمایم، که به همان اندازهٔ که ایران به حاکمیت طالبان محتاج است، دو چند طالبان به همکاری ایران هم نیازمند اند. انزوای جهانی طالبان، فشار های اقتصادی و مشکلات با پاکستان ولو که جعلی هم تصور شود، نظام طالبانی را اجباراً به سوی ایران سوق میدهد، تا حد اقل از فشار های منطقه ای و جهانی یک کمی آسوده گردند. باید متذکر شد، که نقاط مشترک بین نظام آخندی و طالبانی هم وجود دارد:
تاکید بر ایده لوژی مذهبی، تاکید بر سرکوب مخالفان، انحصار قدرت و استفاده از مذهب غرض مشروعیت بخشیدن نظام. اینها نقاط وصل این دو نظام اسلامی اند.
یکی از خصوصیات مشترک ملا هیبت الله و آیت الله علی خامنه ای استفاده از دین و مذهب برای مشروعیت بخشیدن به حکومت استبدادی آنهاست. هر دو از اعتقادات دینی و جایگاه مذهبی شان برای حمایت و تقویت ستون های قدرت و خنثی کردن هرگونه مخالفت بهره میجویند. هیبت الله خود را نمایندۀ مستقیم خداوند روی زمین میداند. او با استفاده از لقب ”امیرالمومنین“ مقامش را فراتر از هر قانون بشری میداند و هرگونه مخالفت با حکومت طالبان را ”دشمنی با خداوند“ میپندارد. این نوع ستراتیژی که باعث خلق ترس و ارعاب در جامعه میشود، مشروعیت ظاهری به حکومت طالبان میبخشد.
خامنه ای نیز با استفاده از نظریه ”ولایت مطلقه فقیه“ خود را جانشین حضرت علی (شیر خدا) و نمایندۀ خدا روی زمین میداند. این نظریه، که براساس تفسیر خاصی از فقه شیعه بنا شده است، به او قدرت همه جانبه میدهد، که ماورای هر قانون اساسی و هر نهاد مردمی است و هرگونه مخالفت را با نظام آخندی در ایران، مخالفت با دساتیر اسلام بداند.
خلاصه اینکه ایران به یورش سیاسی، استخباراتی و فرهنگی خود به افغانستان ادامه خواهد داد، البته نظر به جو سیاسی منطقه ای و جهانی و شرایط زمانی بازی های مختلفی را در افغانستان رویدست خواهد گرفت. به عقیدۀ رابرت کپلن مؤلف کتاب ”انتقام جغرافیه“، افغانستان قربانی موقعیت جغرافیاای خود است. این حالت گاهی بد و گاهی هم خوب است.
تا زمانیکه رژیم جمهوری اسلامی از روش توسعه طلبانه اش در منطقه دست بردار نباشد، آرامش در افغانستان و در منطقه هرگز برقرار نخواهد شد. جمهوری اسلامی هنوز از طرح توسعه طلبانۀ حوزۀ تمدنی نه تنها دست برنداشته، بلکه همچنان در صدد احیا و توسعه آنست. این پرسش مطرح میشود، که آیا ایران سرانجام میخواهد روابط عادی با افغانستان داشته باشد یا خیر؟
اکنون افغانستان در بازی چند مجهوله قرار دارد. با در نظر داشت جغرافیه و جیو پولیتیک افغانستان، آیا امارت اسلامی طالبان توانائی و هنرمندی را در چنین بازی های پیچیده خواهند داشت تا منافع افغانستان را محفوظ نگهدارد و توازن ستراتیژک را میان رقبای منطقه ای ایران و پاکستان و قدرت های جهانی مانند امریکا، روسیه و چین به نفع افغانستان برقرار سازد؟ آینده برای ما جواب خواهد گفت.
میر عبدالرحیم عزیز