رسم و رواج های ناپسند
هما دختر زیبا و خوش بیان بود. یک دهن و هزار خنده داشت. اطرافیانش او را بسیار دوست داشتند. او خواستگاران زیاد داشت. پدر و مادر هما خیلی مهربان و مخالف رسم و رواج های پوسیده بودند. در هر جا و هر مجلس اطرافیان را به محبت و دوستی، صداقت و راستی زیستن دعوت می کردند. آنها به صفت انسانهای تحصیل کرده با درک و با احساس وظیفه خود می دانستند که اذهان اطرافیان را روشن بسازند و می گفتند٫ ما نباید بالای دختران خود چون حیوان قیمت گذاشته آنها را در بدل پول ، زمین و چند رأس حیوان به فروش برسانیم. منحیث والدین با مسووليت، یک دختر جوان، واقعاً آنها را به خانهٔ بخت بفرستیم. معنا و مفهوم خانه بخت را برای مردم تشریح می کردند و می گفتند: خانه بخت یعنی خانه خوشبختی و سعادت، جایکه دختر تان تا آخر عمر در آنجا احساس خوشی و امنیت کند. هرگاه شما فرزندان خود را در بدل جنس به خانه داماد می فرستید و یا همانطور که در اکثر فامیل ها به گفته خود شان دختر خود را به فروش نرسانده و طویانه و شیر بها نمی گیرند. در بدل آن با مصارف کمر شکن، محافل عروسی ، شب خینه، و غیره گرفته و یا رسم و رواج های پوسیده را یک به یک بالای داماد و خانواده آن مو به مو تطبیق کرده و فرمایش می دهند که نوروزی بیاورد، یک سیر ماهی و جلبی و کلچه و همينطور عیدی ، براتی و غیره خواسته ، اکثر خانواده ها توان چنین مصارف را ندارند. نزاکت های بین دو فامیل و بین دو جوان بی تجربه که می خواهند با هم زنده گی مشترک بسازند، بوجود آمده که منجر به پریشانی هر دو جوان گردیده و به همین ترتیب به خاطر هر محفل و لباس و طلا وغیره باعث شده به عوض خوشبختی ، خود ما زمینه بد بختی آنها را مهیا و خانه و کاشانه آنها را با رنج و غم رقم زده ایم. چه زیباست اگر خانواده ها در عوض تطبیق رسم و رواج های پوسیده ، نوروزی ، عیدی و براتی و مصارف کمر شکن ، آنرا با یک دسته گل تجلیل کنند و به آینده و زنده گی دو جوان مهر خوشبختی زده و در تمام عرصه های زنده گی دو جوان را از لحاظ مادی و معنوی کمک و معاونت نمایم.
پدر و مادر هما به یکی از دهها خواستگار او لبیک گفتند. هر دو به حیث والدین مهربان و دلسوز بالای داماد و خانواده آن هیچ نوع مصارف نکردند و با لطف زیاد گفتند: ما مخالف هر نوع عنعنات کهنه و پوسیده هستیم. فامیل داماد صدا زدند، خود ما آرمان و آرزوی زیاد داریم. والدین هما با مهربانی گفتند: خوب! وقتی شما می خواهید، ما حرفی نداریم. همه چیز به خوبی و خوشی می گذشت. داماد چهار خواهر داشت که به ظاهر همه درس خوانده و تحصیل کرده اما از ادب و تربیه اجتماعی بدور بودند، آنها مادر خود را مسخره کرده با کلمات توهین آمیز از بيسوادی او یاد می کردند .آنها در بین خویش و قوم در جمع زنان دور و بر خود مباهات زیاد می کردند و سرا پا خویش را با لباس نو تغییر می دادند. اما با تأسف مغز شان پوسیده و مملو از عقده های زهر آگین بود. در ابتدای زنده گی هما و اکبر هر دو شاد و صمیمی بود. مداخله خواهران عقده يی که در خشونت علیه زنان یکه تاز دوران خود بودند، شیرازه زنده گی آنها را از هم پاشید. البته خواهر کلان که همیشه در فکر این بود که چطور زنده گی برادر بزرگ تر از خود را برباد کند، در همین مصروفیت ها شیرازه زنده گی خودش از هم پاشید. چون خواهر ارشد سرا پا غرق در خرافات و تقلید بیجا بود٫ بطور منظم خواهران خویش را هدایت می داد. هیچگاه برادران خود را نگذارید که با زن و فرزند خود خوش باشند و به اصطلاح جور بیایند ، آن وقت ما و شما و فرزندان ما از محبت او بی نصیب می شویم. باید هر یک ما، بشکل زنجیره مبارزه پیگیری نمائیم و بین هما و اکبر درز مخالفت ایجاد کنیم. ببینید من چطور زنده گی زن برادر کلان را خراب کردم که دم خوش نمی زند. خواهر ارشد که در بین مردم عاقل و دانا به اسم میکروب جامعه معروف شده بود؛ قهقه زده می گفت: تارهای زنده گی برادر بزرگ بدست های من است .هر طور بخواهم همانگونه می نوازم. هر وقت و بی وقت که دلم خواست زنش را زیر لگد های برادرم می اندازم. شما هم در طول روز به نوبت به برادر دومی زنگ زده با محبت .بگوئید: پدرم خود را فدای خواهر و اولاد هایش کرد. هفته دیگر، با کلمات شیرین و با محبت بگوید
که خواهر زاده هایت ترا برابر جان خود دوست دارند و یگان طفل خود را ياد بدهيد، که ماما را ناز داده و بگوید که مرا دوست نداری؟ از روزیکه پسرت تولد شده ما را بدست فراموشی سپرده ای.آرام آرام راجع به زنش حرف بزنید خودتان یاد دارید از همان دروغ های همیشگی تان استفاده کنید. خواهر کلان که به شیطان بزرگ ملقب بود، در خانه بیکار و بی روز گار نشسته به خواهران هدایت می داد که چطور با مهارت بین برادر و زنش درز ایجاد کنند. خلاصه این خواهران روانی، با مهارت های شیطانی که داشتند زنده گی برادر را به بازی گرفته و هر روز در زندگی برادر و خانمش زهر پاشی می کردند و روز تا روز کانون گرم و مملو از محبت آنها را برهم می زدند. خواهر ارشد که در منافقیت جوره نداشت. با نیرنگ های مختلف زنده گی برادران را بر هم زده و در تلاش بود که خانم برادر دم خوش نزد. مانند خودش چند تن دیگر از زنان را که در بيخردی در جمع دوستان خود داشت با استفاده از فضای مجازی ، صبح و شام با هم تماس گرفته و پلان های شیطانی خود را با هم شریک می کردند و روز تا روز از ترفندها و نیرنگ های مختلف کار گرفته بالاخره موفق شدند که زنده گی برادر و خانمش را بر هم زده و برای همیشه جدایی بین شان ایجاد کند، با تأسف باید گفت: سه تن خواهر بی احساس و جاهل از خواهر بزرگ خود توصیف و اظهار سپاس نموده ، هر کدام در صفحات فیسبوک خویش از کار روایی خواهر ارشد تشکری کردند و او را قهرمان نامیدند که توانستند با منافقت های خود خانه و کاشانه برادر را بر باد نماید. این زنان بی احساس در حق یک زن چنین خیانت بزرگ را انجام دادند. مردم دانا که ناظر این همه بدبختی این خواهران روانی و مریض بودند. به حالشان تأسف خوردند و هر کدام آنها را لعنت کردند. حیف صد حیف به حال چنین خواهران بدبخت که از بربادی بانوان و همجنسان خویش احساس خوشی و مسرت نموده و مباهات کرده می گویند خواهر قهرمان ما چه خوب مؤفق شدی که زنده گی برادر را برباد دادی . دیگر به زن و فرزند خود فکر نکنند، به ما و فرزندان ما فکر کنند.من به حال چنین زنان بد سرشت خیلی متاسفم، اگر توان می داشتم یک شفاخانه روانی برای این ها می ساختم و تداوی رایگان را جبری می ساختم. تا یک جامعه سالم عاری از هر نوع دروغ،ریا ومنافقت می ساختیم. برای شان درس می دادم جانم! متوجه زنده گی خود و فرزندان خود باشید. کوشش نکنید که در زنده گی دیگران مداخله کنید . در آن صورت یک فرد ناکام و بدبخت می باشید . چون شما تمام انرژی خود را برای بربادی دیگران استفاده می کنید . اگر به خود و خانواده خود فکر کنید، مانند اشخاص دانا و فهیم در زنده گی انسان کامياب و موفق خواهيد بود.