معرفی اقوام عمدهٔ افغانستان – بلوچ ها
مردم بلوچ از اقوام آریایی بومی ساکن درسرزمین های تاریخی بلوچستان هستند. مردم بلوچ یکی از اقوام مَکُرانیتبار هستند که سرزمین آنها میان کشورهای ایران، پاکستان وافغانستان گستردهاست. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن میگویند،که یکی از زبانهای هندو اروپایی است. دین مردمان بلوچ اسلام، و اکثریت آنان اهل سنت و حنفی اند.
در یادداشتهای اعراب قرون اول اسلام از مردمان بلوچ تذکر بعمل آمده و گفته میشود،که این مردم از مناطق کرمان ایران بعد از حملات سلجوقیان در قرن 11 میلادی به مکران (بلوچستان امروزی) مهاجرت کرده اند. لرد کرزن بر اساس تحقیقات زبان شناسان زبان بلوچها را از شاخه زبانهای هندواروپایی دانسته،که با زبان پارتی خویشاوند است. خویشاوندی با زبانهای شمال باختری میتواند راه یافتن منشأ آنان باشد. مردم بلوچ در اصل کوچی بوده از طریق پرورش شتر و رمه های گاو و گوسفند زندگی میکنند. در طول زمان به زندگی مسکون روی آورده و به زراعت پرداخته اند. تولید قالین و گلم از پیشه های مردم بلوچ میباشد (بریتانیکا انسایکلوپیدیا).
در افغانستان قوم بلوچ عمدتاً در ولایات نیمروز، هلمند و فراه زندگی میکنند وعدهٔ قلیل آنها در سایر ولایات نیز زیست دارند. نفوس بلوچها در افغانستان در حدود بیش از 800 هزار نفر یا 2.5 فیصد تخمین میگردد.
محل زنده گی
بلوچها به احتمال خیلی قوی در آغاز ساکن کوههای البرز و دریای خزر (بحیرهٔ کسپین) بوده اند. آنها سالها در اردوی هخامنشیان نقش داشته و سرانجام احتمالاً در زمان خسرو انوشیروان، از شمال به کوههای کرمان کوچانده شدند. برخی در این تلاشند که آنان را باشندهٔ مرز شمالی خراسان بدانند و میگویند،که آنان در برابر تازش یفتلیها از سرزمین خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با یورش مغولان و تیمور به مکران در گدروزیا یا بلوچستان امروز آمده اند.
از شاهنامه فردوسی چنین بر میاید، که بلوچها در زمان انوشیروان عادل (۵۳۱ م) در اطراف کوه البرز که فردوسی آن را بُرزکوه،که در زبان بلوچی بمعنای کوه بلند آورده است، زندگی میکردند. به نقل از فردوسی، انوشیروان با سپاهی گران و خونخوار برای سرکوبی بلوچها حرکت نمود. او دستور داد همه راههای فرار را بسته و بلوچها را قتلعام نمایند. در این حمله کودک، زن، مرد، پیر و جوان از دم تیغ شمشیر سپاهیان انوشیروان گذشتند. درین قتلگاه بلوچهای بیشماری کشته شدند. آنهایی که توانستند جان سالم بدر برند همراه با مواشی خود منطقه را ترک نموده و هرگز برنگشتند. آمدن بلوچها به قلعه سیوا بعد از قتلعام بلوچها توسط سپاه ایرانی واقع شد. آن همه بلوچ هایی که از اقوام مختلف نجات یافته بودند سرزمین اجدادی خود را برای همیشه ترک گفته و به سرکردگی سردار میرقنبر بلوچ به سیستان و مناطق کوهستانی پناه بردند. در این زمان در منطقه کلات و نواحی اطراف آن خاندان سیوا که به زبان دراویدی سخن میگفتند و از هندوهای قدیم بودند، حکومت میکردند. در سوراب، حضدار، کرخ و … خاندان جاموت به سر میبردند. این قبیله کوهستانی بلوچ که از برزکوه «کوه برز» هجرت نموده بود در میان دراویدی زبانها به «برز کوهی» مشهور شد که این لقب رفته رفته به «بروهی» یا «براهویی» که این قبیله تاکنون بدان مشهور است تبدیل گشت. در آن ایام بلوچها با دراویدیها پیوند زناشویی بستند. بلوچها توان آن را نداشتند که به سرزمین اجدادی خود بازگردند. آنها در این مناطق که بعداً به بلوچستان مشهور گردید حکومت مستقلی بنا نهادند و آنجا را وطن خود اختیار نموده و با مردم بومی روابط دوستانه و پیوند زناشویی بستند. این گروه بعد از چند نسل علاوه به از دست دادن دیگر خصوصیات قومی خود زبان خود را نیز از دست داده و شروع بهکارگیری مخلوطی از زبان بلوچی و دراویدی نمودند. بعداً با آمدن قبایل دیگر بلوچ این زبان بنابر ریشه قبیلهای اش به زبان براهویی مشهور گشت که تاکنون افراد این قبیله به این زبان سخن تکلم میکنند.
گدروزیا مکانیست،که بیش از پنجهزار سال قدامت دارد. گدروزی (به یونانی: گدروزیا) نامی که یونانیان به بلوچستان میداده اند میباشد. هرودوت (مؤرخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۵ ق. م) در کتاب سوم تاریخ خود از ۲۰ ساتراپ (ولایت) در زمان حکومت هخامنشی
یادآوری نموده است، که چهاردهمین ساتراپی هخامنشیان مکا یا مکران بود که بلوچها با اقوام دیگر زندگی داشتند.
در سال ۳۲۶ق م پارسها بر بلوچستان حمله نموده، آنرا جزء امپراتوری خود ساختند. در سال ۳۰۵ق م سکندر مقدونی از طریق سواحل مکران از هند عودت کرد و با حملات غافلگیرانه بلوچها مواجه شده متحمل تلفات سنگین شد. درسال۱۰۰ ق م بلوچستان جزء امپراتوری موریان هند خاندان چاندراگوپتا شد. در سال ۶۴۴م ساسانیان قسمت شمالی بلوچستان را تحت سلطهٔ خویش درآوردند و برخی جنوبی کمان تحت ادارهٔ خاندان چاندراگوپتا هندی باقیماند.
از زمان حمله اسکندر بزرگ، بلوچها شروع به آموختن فنون نظامی نمودند. شواهد نشان میدهد،که در زمان حکومت هخامنشیان، داریوش دو منطقهٔ سند و پنجاب را از راه بلوچستان تسخیرکرد. بعد از هخامنشیان، اسکندر مقدونی با تسخیر نمودن این دو جلگه و اطراف رود سند از طریق جنوب ایران و بلوچستان به مرکز بازگشت. در این سفر او در مکران بلوچستان ساحلی با طوایف ساکن در آن جا روبرو شد.
پس ازحمله اعراب به ایران عدهای از مردم کرمان به مکران و سیستان مهاجرت نموده، که احتمالاً برخی از این مهاجرین بلوچها بوده اند. به نظر میرسد آخرین حضور تاریخی بلوچها در کرمان به حکومت سلطان محمود غزنوی باز میگردد. این قوم در سال ۱۹۳ هجری قمری به دست پسر سلطان مسعود پس از شکست در جنگ به سیستان مهاجرت کردند. ظاهراً در دوران حکومت سلجوقیان و پس از حمله مغول مهاجرت گسترده بلوچها از جنوب و جنوب شرق ایران در مسیر سند و پنجاب در پاکستان کنونی آغاز شد.
پیشینه نام بلوچ
بلوچها از زمان بسیار قدیم به صورت بادیه نشینی و خانه بدوشی در آسیا میزیستهاند. بعضی از مؤرخین فکر میکنند، که کلمه «بلوچ» از خانه بدوشی و بادیه نشینی گرفته شده است. طبق روایت یک نویسنده انگلیسی «مضبوط البدن» بلوچها افراد دلیر و سخت کوش بوده که همیشه زندگی آزاد را دوست داشتهاند.
نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم و نیز در مقدسی با نام بلوص است. در شاهنامه ذکر این قوم همواره با کوچ، همراه است (کوچ وبلوچ) و هردوی اینها با قوم گیلان ودیلم آمده است. در کتابهای جغرافیائی ازین قوم (همراه با طایفه کوچ – یا قفص) در حدود کرمان یاد میشود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی به کنارههای دریای عمان (دریای مکران) رسیده و در همانجا اقامت کردند. در مورد قوم بلوچ محققین معتقدند که آنها یکی از شاخه های نسل آریا هستند که متعلق به ایران کنونی، تاجیکستان، افغانستان و ارمنستان میباشند سرهنگ دیمز در نوشته خود The Baloch Race بلوچها را آریایی میداند. در کتاب (ایتهنوگرافی آف افغانستان) دکتر بیلو لفظ بلوچ را از دو لفظ سانسکریتی «بل» و «اوچا» میداند،که به گذشت وقت تبدیل به بلوچ شده است. آقای سرایچ رالنسن(Rawlinson)در کتاب خود بنام «پادشاهی قدیم» در مورد بلوچ ها این نظر را دارد. «لفظ بلوچ از بلاش یا بالاچ ایجاد شده که لقب پادشاه اشكانى بودهاست.۲
… درمنابع بعد از اسلام نیبرگ از ذکر نام بلوچان (Balocan) در منابع دوره میانه خبر میدهد. هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از کلمهٔ مادی برازا وآچیا (Braza-Aachya) و معنی فریاد بلند است. در ب موکلر آن را برگرفته از کلمهٔ گیدروسیا(Gedrosia) آن را برامده از به هم پیوستن دوکلمهٔ بالا اچا (Balaecha) درزبان یونانی کهن میدانند، این کلمه درمتون پس از اسلام اغلب به صورت بلوچ(۳) بلوص(۴) و بلوس(۵) در اسناد تاریخی مشاهده میشود.
محققان بر این عقیدهاند، که بلوچها از مردم گدروزیا هستند و واژه بلوچ از بدروچ یا گدروچ مشتق شدهاست. ایالت گدروزیا از ساتراپهای امپراتوری هخامنشی بودهاست که هممرز با زرنگه باکتریش سعدیات پارتبه و کرمانیه بودهاست و دیویدور سیسلی از مورخان مشهور رومی در سال ۳۲۳ قبل از میلاد ان را جزو ایالتهای شرقی شمردهاست؛ و سرزمین آنان را همین سرزمین مکیا مکا (مکران) یا بلوچستان امروزی به مرکزیت پورا (pohra)) دانستهاند.
بلوچها و پشتونها
پس از فتح بلوچستان توسط احمدشاه ابدالی 1757م بین احمد شاه ابدالی و نوری نصیر خان یک قهرمان تاریخی بلوچها و خان قلات معاهده به امضا رسید 1758م و احمدشاه ابدالی خودمختاری بلوچها را پذیرفت که طبق آن بلوچستان آزاد شناخته شد ولی در مقابله با سیکها بلوچها به نفع درانیها در جنگ شرکت باید بورزند.
به تعقیب آن نیروهای بلوچ همواره در عملیات احمدشاه ابدالی در هندوستان و ایران در کنار او قرار داشته اند.
از جمله نصییر خان در سال 1759 به افغانها در شکست ایرانیها در خراسان کمک کردند و همچنان قوای بلوچ در جنگ پانی پت سوم در سال 1761 در کنار احمدشاه ابدالی در شکست فاهش قوای مرهته نیز سهم گرفتند. در سال 1765 قوای بلوچ در کنار قوای احمدشاه ابدالی شکست فاحشی را در پنجاب بالای سیکها وارد کردند. روابط میان بلوچها و پشتونها در ایالت بلوچستان عمدتآ خوب بوده مخالفت با سیاستهای تبعیض آمیز حکومت مرکزی پاکستان این دو قوم را بهم نزدیک کرده است. همچنان در طول سالها ازدواجهای بین القومی به نزدیکی بلوچها با پشتونها افزوده است. گفته میشود که بلوچها و پشتونها در اصل خون شریک اند.
هردو قوم بلوچ و پشتون دارای شباهتهای بیشماری اند. هردو دارای ساختمان قبیلوی بوده و به هویت مشخص فرهنگی خود افتخار دارند. شباهت ها در حوادث تاریخی نیز این دو قوم را بهم نزدیک میکند. حاکمیت هردو قوم بالای سرزمینهای شان در نتیجه استعمار انگلیس در اوخر قرن نزده طرف هجوم قرار گرفته برهم خورده قربانی سیاستهای استعماری بازی بزرگ استعماری گردید. اشغال خان نشین های آسیای مرکزی توسط روسهای تزاری به انگلیس این بهانه را فراهم کرد تا برای حفاظت از هندوستان به افغانستان حمله کند و در نتیجه آنرا به یک کشور حایل میان هند برطانوی و روَسیهٔ تزاری مبدل سازد. همچنان موقعیت ستراتژیکی بلوچستان در دهانهٔ خلیچ فارس سبب آن شد تا انگلیسها با حملات متعدد خود آنرا اشغال نمایند. استعمارگران به تقسیم افغانستان و بلوچستان دست زدند. بعد از شکست افغانها در جنگ دوم افغان و انگلیس بعضی قسمتهای پشتون نشین جنوب غربی افغانستان ضم آن مناطق بلوچستان گردید که توسط برتانویها از زعیم ایالت بلوچ قلات به اجاره گرفته بوند و آنرا به عنوان ایالت بلوچستان شامل قلمرو هند برتانوی ساختند. بدون توجه به سوابق تاریخی و فرهنگی مناطق غربی بلوچستان با ترسیم خط ٔ گولدسمث در 1871م قطع و به ایرانیها واگذار شد. زابل، نیمروز و سیستان به افغانستان ضم گردید. قلات به حیث یک دولت مستقل با قیماند. هدف استعمارگران برتانوی از این تقسیمات ارضی واضح بود. اول اینکه افغانستان و بلوچستان تمامیت ارضی خودرا از دست داده به واحد های کوچک سیاسی مبدل گردند تا نتوانند جنبشهای بزرگ ضد استعماری را سبب شوند.
بلوچها و پاکستان
بعد از جنگ جهانی دوم استعمارگران بَرطانوی هندوستان را ترک کردند اما دو خط منحوس استعماری دیورند و گولد سمث را همچنان برجا گذاشتند که تا امروز از خون پشتونها و بلوچها خون چکان اند. میراث خواران استعمار با تشکیل دولت پاکستان با بی اعتمادی زیادی در مقابل اقوام پشتون و بلوچ نگریسته در طول 75 سال حاکمیت خود بالای مناطق پشتون نشین و بلوچ نشین به ادامهٔ سیاستهای استعمار انگلیس ادامه داده اند. در مقابل اقوام پشتون و بلوچ با ایجاد حزب واحد «نشنل عوامی پارتی» تقاضا کردند تا پاکستان بر اساس خطوط قومی به واحد های فدرالی منقسم گردد. این تقاضا در سال 1970 پذیرفته شد و ایالات فدرالی پنجاب، سند، صوبه سرحد (بعدها خیبر پختونخواه) و بلوچستان به وجود آمدند. مناطق آزاد قبایلی که در زمان استعمار بریتانیا شامل قلمروهای هند برتانوی نبودند زیر حاکمیت مستقیم دولت مرکزی پاکستان قرار گرفت. مناطق پشتون نشین مانند کویته، چمن که در نتیجه جنگ دوم افغان و انگلیس از خاک افغانستان جدا شده بود به ایالت بلوچستان مدغم شد و بعضی مناطق بلوچ نشین مانند دیره غازی خان، رجنپور به پنجاب ضمیمه شد و یعقوب آباد به سند مدغم گردید. حاکمان متفاوت بودند اما هدف یکی بود، تقسیم اقوام به واحد های جداگانه و ادغام آنها ده واحدهای اداری مختلف تا جلو نهضتهای ناسیونالیستی گرفته شود.
ایالت بلوچستان در پاکستان سرزمین وسیعی است که در حدود مناصفهٔ مساحت پاکستان را تشکیل داده اما کمتر از پنج فیصد نفوس پاکستان (10 ملیون نفر) در این سرزمین وسیع زندگی میکنند. این ایالت در غرب همسرحد با ایران بوده و در شمال آن افغانستان قرار دارد، با مناطق آزاد قبایلی یا ( FATA) و ایالت خیبر پختونخواه، پنجاب در شمال شرق و ایالت سند در شرق همسرحد بوده و در جنوب بحیره عرب قرار دارد که بندر مهم تجارتی آن بندر گوادر است که در نزدیکی بندر چابهار در ایران و دهانهٔ خلیچ فارس موقعیت دارد. در سال 2013 پاکستان انکشاف و ادارهٔ بندر گوادر را به کشور چین قرارداد کرد که اعمار شاهراه قراقروم از شهر کاشغر در چین از طریق چترال به بندر گوادر یکی از مهمترین بخش پروژهٔ دهلیز اقتصادی پاکستان و چین میباشد.مرکز ایالت بلوچستان پاکستان شهر کویته است در حالیکه شهر زاهدان مرکز ایالت سیستان و بلوچستان ایران میباشد. هردو شهر در نزدیکی با سرحدات افغانستان قرار دارند. شهر زاهدان توسط یک شاهراه به بندر چابهار در کنار بحیره عمان وصل شده است و همچنان توسط سرک و خط آهن به شهر زابل در ایران و پاکستان متصل میباشد..
منابع مستقل، جمعیت قوم بلوچ را بین ده تا پانزده میلیون تن برآورد کردهاند که بهطور تخمینی، بین 6 تا 13 میلیون تن در حدود 70 فیصد از آنان در پاکستان، قریب به 1،5 تا 2 میلیون نفر در ایران و تعدادی دیگر نیز در مناطقی چون افغانستان، ترکمنستان، عمان، کشورهای حاشیه خلیج فارس، کشورهای اروپایی، امریکا و غیره کشورها حضور دارند.
قوم بلوچ در ایالت بلوچستان به دو گروپ عمده منقسم شده است، که بنامهای سلُیمانی (چون در نزدیکی های کوههای سلیمان قرار دارند) و مکرانی معروف اند. در میان این دو گروه اقوام براهوی زندگی میکنند.
بر اساس سرشماری سال 2011 پاکستان، بلوچها در حدود 52 فیصد نفوس ایالت بلوچستان پاکستان را احتوا میکنند، در حدود 36 نفوس بلوچستان را پشتونها تشکیل داده متباقی 12 فیصد را اقوام هزاره ، براهوی، سندیها و پنجابیها و غیره اقوام تشکیل میدهند. در حدود دو ملیون بلوچ در ایالت سیستان و بلوچستان ایران زندگی میکنند و در شمال بلوچستان تعداد بلوچهای ساکن افغانستان در حدود 800 هزار نفر تخمین میگردد.
بعد از جنگ دوم افغان و انگلیس با ادغام مناطق پشتون نشین چمن، کویته، پشین و حوالی به ایالت بلوچستان، وحدت سیاسی پشتونها و بلوچها خدشه دار شده و اختلافاتی در زمینه پدیدار شدند زیرا پشتونها در ایالت بلوچستان به یک اقلیت بزرگ مبدل شده و احساس نمودند که حقوق سیاسی و اقتصادی آنها محفوظ نمیباشد. از جمله تقاضاهاییکه موجود است یکی ادغام این مناطق پشتون نشین به ایالت خیبر پختونخواه، دوم، ایجاد یک ایالت جدید بنام پختونخواه جنوبی، و تقاضای سومی سهم مساوی در منابع بلوچستان با بلوچها میباشد.
ایالت بلوچستان از لحاظ ذخایر مواد معدنی مانند هایدرو کاربن، طلا، سنگ مرمر وغیره غنی میباشد. همچنان موقعیت بلوچستان در تقاطع آسیای مرکزی، آسیای جنوبی، شرق میانه و آسیای جنوبی اخیرآ سبب افزایش رقابت های منطقوی برای کنترول این منطقه گردیده و سبب افزایش فعالیت جنبشهای جدایی طلبی گردیده است.
این مضمون در صفحهٔ ۸۶ ادامه مییابد …
جنبش آزادی خواهی بلوچها
گروههای قومی پاکستان از زمان تأسیس این کشور با تأکید بر مولفههای قومی، زبانی و فرهنگی خودشان، به دنبال استقلال بودهاند. قوم بلوچ، یکی از ملیتهاییست، که از زمان جدایی پاکستان از هند، امنیت ملی این کشور را به مشکل مواجه کرده است. این ملیت بزرگ از زمان تأسیس پاکستان تاکنون استقلالطلب بوده است. ناسیونالیسم جداییطلب بلوچ، که منشأ فرهنگی، سرزمینی و اقتصادی دارد، از سال ۱۹۴۷م تاکنون به دنبال جدایی از بدنه پاکستان بوده است. این گروه قومی به دلیل محرومیتهای فراوان اقتصادی، تبعیض و ظلم، همیشه به دنبال حفظ تمایزات فرهنگی و در نهایت در جستجوی وطن جداگانه برای خود بوده است. ملیت بلوچ از زمان تأسیس کشور پاکستان در صدد بدست آوردن استقلال خود بوده است، اما به دلیل بیبضاعتی و مساعد نبودن شرایط، هنوز نتوانسته است، به اهداف نظامی و سیاسی خویش برسد. از زمان به وجود آمدن پاکستان و به خصوص بعد از سال ۲۰۰۴م، هرازگاهی حملاتی را علیه اردوی پاکستان راه اندازی کرده است.
هنگامیکه بریتانیا از هند خارج شد، بلوچها به دنبال جدایی بودند، اما ناخواسته با پاکستان کنونی ادغام شدند. این امر موجب نخستین شورش بلوچها در سال ۱۹۴۸م به رهبری عبدالکریم خان شد. اما در مدت کوتاهی عبدالکریم خان بازداشت و به حبس طولانی محکوم شد. در نتیجه، نخستین قیام ملیت بلوچ برای استقلال ناکام شد. در سال ۱۹۵۴م اسلامآباد تصمیم گرفت، چهار ایالت غربی را با هم ادغام کند و این کار به منظور مقابله با قدرتگیری شرق پاکستان که بعدها به کشور بنگلادش تبدیل شد، صورت گرفت. در واکنش به این امر، جنبش بزرگ بلوچها شکل گرفت. اردوی پاکستان در عکس العمل به این مسأله بار دیگر به بلوچستان حمله کرده و نوروز خان، رهبر نظامیان بلوچ را بازداشت کرد. اما این حملات و بازداشتها ریشه استقلالطلبی در میان بلوچها را خشک نکرد. برای همین، در سال ۱۹۷۳م مقامات پاکستانی به دنبال یک بهانه برای حمله مجدد به بلوچستان بودند. به همین دلیل دولت منتخب ایالت برکنار شد و ۸۰ هزار نیروی تازهنفس به منطقه فرستاده شد. در این زمان ۵۰ هزار چریک بلوچ آماده مبارزه با نیروهای اردوی پاکستان بودند.کار زمانی برای چریکهای بلوچ سخت شد،که شاه قدرتمند ایران در جنگ به حمایت از اردوی پاکستان مداخله کرد. شاه وقت ایران به خاطر نگرانی از کشیده شدن دامن جنگ به بلوچهای ایران، برای کمک به پاکستان اعلام آمادهگی کرد. او ۳۰ فروند هلیکوپتر همراه با پیلوت را به پاکستان اعزام کرد. نبرد چندین سال طول کشید، اما در نهایت اردوی پاکستان در برابر مبارزین بلوچ پیروز شد.
اردوی پاکستان در 75 سال گذشته کوشیده بر بلوچستان حاکمیت خود را تحکیم نماید، اما جدا از فعالیتهای جنگجویان اسلامگرا، این منطقه شاهد فعالیتهای وسیع جدایی طلبان و آزادی خواهان بلوچ میباشد. اردوی پاکستان قادر شد قیامهای آزادیخواهان بلوچ را در سالهای 1948م، 1958م، 1962م و در سالهای 1973-1977 شکست دهد اما این جنبش آزادی خواهی هرگز از میان نرفت. جنبش آزادیخواهی پنجم بلوچها از سال 2004 م آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. بین سالهای 2004م تا سال 2013م در حدود 200هزار نفر از مناطق شان جابجا شده اند، که اکثریت شان را پنجابیان تشکیل میدهد. در عین زمان در آنطرف سرحد، بلوچهای سنی مذهب ایرانی شدیداً زیر فشار دولت شیعهٔ مذهبی ایران قرار دارند. عملیات مخفیانهٔ “کشتن و انداختن” فعالین آزادیخواه بلوچ توسط اردوی پاکستان، دستگاه استخباراتی و قوای سرحدی پاکستان سبب کشته شدن و ناپدید شدن صدها آزادیخواه بلوچ شده است. این عملیات حتی در خارج از سرحدات پاکستان در کشورهای مختلف مانند کانادا و اروپا ادامه دارد، که اخیراً قتل کریمه یکی از فعالین مدنی بلوچ در کانادا از همین قطار میباشد.
امروز هم با وجود اختلافات نظر ها در مورد جنبش طالبان افغانستان، تهران و اسلام آباد در قسمت مبارزه با جنبشهای آزادیخواهی بلوچها هم پیمان میباشند.
پنجمین عملیات نظامی اردوی پاکستان بالای بلوچستان در سال ۲۰۰۴م راهاندازی شد و این آغاز جدیترین مبارزه اردوی این کشور علیه اردوی آزدیبخش بلوچستان گفته شده است. پس از آن بود، که گروههای متفاوت نظامی بلوچ عزم خود را برای پیکار جدی علیه اردوی پاکستان جزم کردند. حمله مرگبار چند روز پیش اردوی آزادیبخش بلوچستان بالای نیروهای امنیتی و نظامی پاکستان، که سیاستگذاران این کشور را تکان داد، در ادامه مبارزه و پیکار چندین دهه این گروه در برابر پاکستان سازماندهی شده است.
منطقه بلوچستان با وجود داشتن منابع طبیعی زیاد، فقیرترین منطقه پاکستان است. بین ۵ تا ۷ میلیون تن در این منطقه زندهگی میکنند. این ملیت در تمام کشورهای منطقه در حاشیه، تحت ستم و محروم است. بلوچها در افغانستان و ایران به دلیل اندک بودن نفوسشان تا هنوز خواستار جغرافیای جداگانه نشده، اما در پاکستان به دلیل اراضی وسیع و توانایی نظامی، توانستهاند دست به تحرکات نظامی بزنند. در تازهترین مورد، آنان یک حمله مرگبار را بالای اردوی پاکستان انجام دادهاند، که براساس اعلامیههای رسمیشان، در این حمله بیشتر از ۱۰۰ نظامی پاکستان کشته شده اند. دولت پاکستان آمار تلفات اردوی خود را حدود پنج نفر اعلام کرده است.
اهداف سیاسی و نظامی اردوی آزادیبخش بلوچستان، متفاوت از دیگر گروههای مذهبی بنیادگرای مستقر در پاکستان است. همانطوریکه در بالا تذکر داده شد، هدف اصلی و اساسی مبارزه اردوی آزادیبخش این منطقه، جدا کردن ایالت بلوچستان از پاکستان و در نهایت تشکیل کشور “بلوچستان” است. این گروه به دنبال یک جغرافیای خالص بلوچی برای ملیت بلوچ در منطقه است.
نزدیکترین متحد سیاسی منطقهای این گروه، هند گفته شده است. هند، همسایه هستهای پاکستان، قبل از این از جداییطلبان بنگلادیش،که اکنون به یک کشور تبدیل شده، حمایت کرده بود و در این راه مؤفق شد، پاکستان را کوچک بسازد. به نظر میرسد، اینبار به دنبال کمک برای بلوچهای پاکستان است تا گوشهٔ دیگر این کشور را ببُرد و اینگونه توانایی خود را به رخ پاکستان بکشد. برای همین، گفته میشود، که اردوی آزادیبخش بلوچستان پیوسته با دولت هند در ارتباط بوده و از هند به صورت پیوسته کمک مالی دریافت میکند. گفتنیست، که زخمیان و بیماران افراد متعلق به اردوی آزادیبخش بلوچستان در کشور هند تداوی و درمان میشوند.
پاکستان حیات خلوت و مقر اصلی بنیادگرایان اسلامی در منطقه است. این کشور از این نیروها برای به چالش کشیدن رقیبان منطقهای خویش به شکل وافر استفاده کرده است. اما به نظر میرسد، که تحولات منطقه و دست به دست شدن حاکمیتها، از جمله تحول اخیر در افغانستان، به اقلیتهای قومی و مذهبی پاکستان این روحیه و ایده را داده است، که با قیام مسلحانه میتوانند، حاکمیت کنونی پاکستان را به مشکل مواجه کرده و در درازمدت صاحب قلمرو جداگانه شوند. حمله مرگبار نیروهای اردوی آزادیبخش بلوچستان بالای قرارگاههای اردوی پاکستان حکایت از مبارزه قاطع برای جداسازی بلوچستان از بدنه پاکستان دارد، که مطابق آمار رسمی ۴۴ درصد خاک این کشور را تشکیل میدهد و بالاتر از شش میلیون نفر در آن زندهگی میکنند.
اردوی آزادیبخش بلوچستان BLA ، از نظر دولت پاکستان یک گروه تروریستی است و فعالیت آن در قلمرو زیر حاکمیت دولت پاکستان ممنوع است. به همین دلیل، این گروه بیشتر فعالیتهایش را از خارج پاکستان (براساس روایتها از داخل ولایت قندهار افغانستان و جاهای دیگر) سازماندهی میکند. پناه آوردن بعضی از چهرههای این گروه به قندهار افغانستان نشانهٔ حمایت دولت پیشین افغانستان از آنان برای انتقامگیری از پاکستان برای حمایت آن کشور از طالبان در جنگ علیه دولت افغانستان بود. با آنکه اکنون گروه تحت حمایت پاکستان بر صندلی قدرت افغانستان نشسته است، دولت پاکستان هنوز مسوولیت حمله بر نیروهای اردوی خود، از جمله حمله چند روز قبل اردوی آزدیبخش بلوچستان را به دوش افغانستان انداخت.
حامد میر، روزنامهنگار پاکستانی، میگوید، که تحریک طالبان پاکستان احتمالاً از اردوی آزادیبخش بلوچ در انجام حملات اخیر پشتیبانی کرده است. او میگوید: “آنها [TTP و BLA] از یکدیگر پشتیبانی لوژستیکی میکنند، اما ایدیولوژیهای متفاوت دارند.”
هدف تحریک طالبان پاکستان که به مناطق قبایلی در امتداد خط فرضی دیورند افغانستان و پاکستان وابسته است، سرنگونی دولت پاکستان و ایجاد امارتی براساس روایتشان از قوانین اسلامی است. در حالیکه اردوی آزادیبخش بلوچ، به دنبال استقلال از پاکستان است و شاکی است، که دولت پاکستان از منابع بلوچستان، بدون اینکه سودی به بلوچها برسد، بهرهبرداری میکند.
افزایش توان نظامی BLA و ارتباط آن با TTP عایشه صدیقه، کارشناس ارشد دپارتمنت مطالعات جنگ در کینگز کالج لندن، این حملات را “بی پیشینه” میخواند. او میگوید: “افزایش ناگهانی ظرفیت نظامی BLA تا فعلاً غیرقابل توضیح است و هزینهای که اردوی برای بازپسگیری مناطق یادشده داده، نیز غیرقابل پیشبینی بود. به همین دلیل است، که این حملات بیسابقه است.”
صدیقه همچنین میگوید، که استراتیژیهای اتخاذشده توسط اردوی آزادیبخش بلوچ که قبلاً توسط تحریک طالبان پاکستان مورد استفاده قرار میگرفت، پرسشبرانگیز است.
او میگوید: “توان افزایشیافته اردوی آزادیبخش بلوچ برجسته است. آیا آنها به دلیل اینکه استراتیژی مشابه با تحریک طالبان پاکستان دارند، با یکدیگر همدستی دارند یا دلیل دیگری وجود دارد، که چنین مؤفقانه عمل کرده میکنند؟”
به گفته صدیقه، تغییر در رهبری جداییطلبان بلوچ همراه با عامل سرکوب نظامی در بلوچستان در سالهای اخیر نیازمند بررسیهای دقیقتر است.
او میگوید:“سازمان شورشی بلوچها در حالت داینامیک قرار دارد. رهبری فعلی از طبقه متوسط قد بلند کرده است و [اعضای رهبری کسانی هستند که] احتمالاً از سرکوب دولت پاکستان به ستوه آمدهاند. با توجه به افزایش ناگهانی ظرفیت نظامی آنها، من فکر میکنم، که آنها در مقایسه با رهبران قبایلی گذشته برای هرگونه سازش سیاسی انعطافپذیری کمتری داشته باشند.”
در سالهای اخیر، اردوی آزادیبخش بلوچ در مناطق شهری و روستایی بلوچستان، جدا از شبکه سنتی رهبران قبایلی، حمایت جمعآوری کرده است. مبارزهٔ آزادی خواهی بلوچها در پاکستان هم چنان ادامه دارد.
رخشانیهای افغانستان
جد بزرگ بلوچهای رخشانی، رخشان نام داشت،که این طایفه نام خود را منتسب به وی میدانند. آرامگاه رخشان در کوهستانهای بلوچستان پاکستان امروزی بر روی ارتفاعات شمالی دره رخشان قرار دارد، که زیارتگاه مردم این دیار است. در کتاب احیاء الملوک از نوع خاصی اسب به نام اسب رخشانی نام برده میشود، که توسط طایفه رخشانی و درمنطقه دره رخشان پرورش مییافته است واین نوع اسب به قدری گران قیمت و کمیاب بوده، که فقط به پادشاهان پیشکش میگردیدهاست. چنانچه اسپ رستم زال نیز به بنام رخش یاد میگردید، گمان میرود، این اسپها از همان نسل باشند.. رخشان صاحب چهار فرزند به نامهای میر بادین ـ میرماندا ـ میرجمال الدین و زربخت بود. بعداً حالت این اسماء اسامی بهاءالدین، جمال الدین ـ امام دادو زربخت تغییر یافت، که مدلل بر دیرینگی و قدامت زمان حیات آنهاست. هریک از این فرزندان شاخهای از تیرههای طایفه رخشانی را پدیدآوردهاند، که به نام خود آنها یاد شده است. قسمت اعظم این تیرهها در بلوچستان شرقی (پاکستان) و تعدادی نیز در ولایات نیمروز و هلمند افغانستان و برخی درروسیه و ترکمنستان و تعدادی نیز در کشورهای حوزه خلیج فارس وگروه اندکی در اروپا وآمریکا ساکناند.
رخشانیهای افغانستان زربختی اند و برخی از آنان که در منطقه نیمروز به سر میبرند به همراه گروهی از پشتونهای افغان چون در میان طوایف براهویی زندگی میکنند با زبان براهویی تکلم میکنند. بلوچهای رخشانی و پشتونهای نورزی نیز گویش لهجه براهویی را دارند، ولی سایر رخشانیهای افغانستان به زبان بلوچی رخشانی تکلم مینمایند.
شخصیتهای سیاسی و اجتماعی بلوچها در افغانستان
عبدالستار پردلی استاد پوهنتون شخصیت سیاسی اجتماعی، نعیم بلوچ والی هلمند و گل بلوچ نویسنده و شاعر از شخصیتهای بلوچهای افغانی اند. عبدالکریم براهوی بلوچ دیگریست، که قبلاً والی ولایت نیمروز و وزیر مهاجرین بود تا اینکه سال گذشته مشاور رئیسجمهور در امور اقوام تعیین شد. علاوه بر این براهوی رئیس شورای همبستگی بلوچهای افغانستان است، در افغانستان کمیسیونی که برای برآورده شدن حقوق این قوم وجود دارد.
جنبشهای سیاسی بلوچها
بلوچهای افغانستان کدام حزب رسمی ندارند، ولی شوراها انجمنها رادیو و پروگرامهای بلوچی را دارا اند و همچنان با سازمانها و احزاب آزادیخواه بلوچان پاکستان و ایران همکاری دارند.
۱. شورای همبستگی بلوچهای افغانستان رئیس آن عبدالکریم براهوی است.
۲. شورای هماهنگی واجتماعی بلوچهای افغانستان رئیس عمومی آن شیرآقا بلوچ میباشد.
۳. انجمن، علمی، فرهنگی، سیاسی جوانان، بلوچ، زون، شمال ابراهیم محمدی مسوول آن انجمن میباشد.
۴. Balochyouth Afghanistan انجمن جوانان بلوچ افغانستان. حبیب الحق بلوچ مسئول آن انجمن میباشد.
با آنکه امروزه مردم خود را به افتخار تاجیک میخوانند، اما در گذشته چنین نبوده و این نام از جانب دیگران بالای آنها گذاشته شده بود.
نام تاجیک گاهی از سوی ترکان به تاجیکان، زمانی به تازیان و اعراب و برعکس استفاده شده است. استاد میرزا تورسن زاده میگوید، که نام “تاجیک” از آغاز پیدایشش نسبت به تمام پارسی گویان عجم به کار رفته است. صحت این ادعا مورد تردید یکتعداد مستشرقین قرار گرفته است، زیرا فارسها خود را تاجیک نمیدانند و در منابع ایرانی تنها ورامین را منطقه تاجیک نشین دانسته اند و گفته اند، که تعدادی تاجیکها در سایر نقاط پراگنده زیست میکنند. در زمان صفویان قزلباشها منشیان دربار را “تاجیک” میگفتند.
دکتور احمد جاوید نوشته است، که: “در صفحات تاریخ و ادب ما ملیت تاجیک در مناطق و دورههای مختلف به نامهای زیر یاد شده اند، که هرکدام به جای خود دارای توضیح و تفسیر است: تاژیک، تازیک، تژیک، تات، ابناءالاحرار، بنی احرار، احرار و ابنای آزاده، آزاد زادهگان، آزاد نژاد، دهقان، دهگان، غلچه، دهوار، فارسیوان، سرت یا سارت و غیره…” (جاويد، عبدالاحمد، اکاديمسين دکتور، اوستا، کابل 1383)
در افغانستان تاجیکها عمدتاً به گروههای آتی منقسم میشوند: تاجیکهای شهر نشین (کابل، غزنی، بلخ و هرات)، تاجیکهای کوهستان (پروان، نجراب، پنجشیر و غوربند)، تاجیکهای بره کی (بره کی برک، لوگر و بتخاک در همسایگی با غلزاییها)، تاجیکهای فورمولی(در اورگون در میان قوم خروتی)، تاجیکهای سرده (جنوب-شرق غزنی)
اکثریت قاطع تاجیکها مسلمانان سنی مذهب اند، اما یک اقلیت تاجیک در پامیر پیرو مذهب اسماعیلیه اند.
مبنای قومیت تاجیک را در عصر حاضر محلی بودن و زبان تشکیل میدهد،کسیکه در اصل باشنده بومی مناطق آسیای مرکزی و افغانستان باشد و (یا از اعقاب آنها باشد) و زبان مادری او فارسی دری باشد، تاجیک نامیده میشود صرف نظر از مذهب و محل زندگی.
شواهد تاریخی اسم تاجیک
از جمله تعریفهای قابل تعمق و قبول شده میان محققین آنست، که کلمه “تاجیک” از کلمهٔ “تازیک” فارسی میانه (با منشأ سغدی و پارتی) و کلمه “تازی” فارسی امروزی (که هردو به معنی عرب اند) منشأ گرفته است. این نام در ماوراالنهر یا آسیای میانه مورد استفاده قرار گرفته و از آنجا به سایر مناطق عمومیت یافته است. قضیه از این قرار است،که اردوهای اعراب مسلمان که در اوایل قرن هشتم میلادی ماوراالنهر را حمله کرده مناطق سغدیانه را اشغال نمودند با قوای ترکهای قرلوق جنگیدند، که تنها شامل اعراب نبوده بلکه تعداد کثیری از فارسهای تازه مسلمان شده مناطق زاگروس مرکزی را نیز شامل بودند (مراجعه شود اتلس برینگال، و بارتولد “تاژیکی”) به این اساس ترکهای آسیای مرکزی اسم “تاژیک” را که معادل کلمه “تازیک” فارسها میباشد، برای شناسایی دشمنان مسلمان تازهٔ خود بکار میگرفتند. به اینترتیب تا حدود قرن یازدهم میلادی به قول یوسف Yusof Ḵāṣṣ-ḥājeb, Qutadḡu bilig ترکان قره خانید این اصطلاح را بخصوص بالای مسلمانان فارسی زبان در حوزه علیای دریای آمو و خراسان (که رقبای منطقوی ترکان، باداران در زمان سامانیان، و زمامداران در زمان غزنویان محسوب میشدند) بکار میبردند.
به اساس نوشتهٔ محمد دبیر سیاقی (تهران 1991م) نویسندگان دورانهای غزنوی و سلجوقی و اتابکان (1000 تا 1260م) کاربرد اصطلاح “تاجیک” را از زمان عنصری به بعد وسعت داده فارسها را، که در این زمان در زیر حاکمیت ترکان میزیستند هم شامل آن نمودند. تعدادی از فارسها نیز این لقب داده شده را قبول کردند همچون بیهقی که منشی دربار ترکان بود و از “ما تاجیکان” در اشاره به مردم محل استفاده میکند. (بیهقی ویرایش شده توسط فیاص، ص 549) از این به بعد تفاوت میان ترک و تاجیک به یک برداشت عمومی رقابت میان یک نیروی جنگجوی حکمران چوپانی و یک کتلهٔ اداری شهرنشین مبدل گردید. (مراجعه شود به نظام الملک: “تاژیک”، تهران 1962م) در حدود سال 1400م، اشاره به تاجیکها بیشتر به معنی دری/تاجیکی زبانان افغانستان و آسیای میانه بود. زمانیکه روسها سمرقند و بخارا را در سال 1868م اشغال نمودند، فارسی زبانان آن شهر ها خود را تاجیک معرفی میکردند، همچنان آنانیکه در خان نشین خوقند و در وادی فرغانه زندگی میکردند، خود را تاجیک میگفتند.
در پنجشیر و بدخشان افغانستان اسم تاجیک توسط ازبکهای محل به مردمان این مناطق داده شده و توسط حکمرانان پشتون و خود مردم دری زبان این مناطق در گذشته نه چندان دور طرف استفاده قرار گرفته است.
در گذشته کلمه “تاجیک” بصورت مشخص نه منشأ زبانی داشت و نه منشأ منطقوی یا ساحوی (برخلاف کلمات “عجم” و “فارس” که در سابق توسط اعراب به فارسها گفته میشد) در جهان ترک، معمولاً به تاجران“تاجیک” خطاب میشد. (برتولد 1963 ماسکو)
از نظر شکل فونیتیک و مباحث تاریخی-اجتماعی تکامل پروسه کاربرد کلمه “تاجیک” به دقت نیاز دارد. اول باید بخاطر داشت، که اصطللاح “تازی” (به مفهوم عرب، عربی، عربستانی) با اصطلاحات “تازیک، تاژیک و تاجیک” (به مفهوم فارسی، ایرانی، تاجیکی) در ادبیات فارسی دری جدید (و در ادبیات ترکی اسلامی، و هندی) از نظر شکل و معنی متفاوت میباشند. سندرمن نتیجه میگیرد، که در عصر حملات مسلمانان به ماوراالنهر “تازیک” ( tāžīg) به فارسها خطاب میشد، که بزبان “فارسیک”عصرساسانی صحبت میکردند و “تاژیک” (tāžīk) به سغدیها، که فارسها آنها را در آن زمان “دری زیان”میدانستند بدین گونه بعد ها زمانیکه ترکهای مسلمان در این مناطق به قدرت رسیدند همین تعریف سغدیها را مورد استفاده قرار دادند، که با اصطلاح امروزی “تاجیک” ( tājīk) سازگاری دارد، که در آن زبان و محل زندگی نقش اصلی داشته مذهب نقش تصادفی بازی میکند.
انگلبرت کمپفر، که در سالهای 1680م در عصر صفویان به ایران سفر کرده بود، نوشته است، که قزلباشها فارسها را “تازیک” یا “تاجیک” میگفتند. به همین اساس در تعدادی لغتنامه ها یا فرهنگهای ایرانی از جمله فرهنگ دهخدا “تاجیک” را فرزند عرب که در خراسان تولد شده تعریف کرده اند. به این حساب یک ارتباط میان تاجیک با تازی “عرب” در میان ترکتباران باقی مانده است.
اما ناسیونالیزم تاجیک، که از زمان استقلال کشور تاجیکستان و جنگهای مجاهدین افغانستان (حزب جمعیت اسلامی) اوج گرفته است استخراج اصطلاح تاجیک را از کلمه تازیک (به معنی عرب) رد کرده تاجیک را مشتق شده از کلمهٔ “تاج” میدانند. (مراجعه شود به عینی و یعقوب شاه، 1992م دوشنبه)
مأخذ و منابع:
۱. ن ا خالدی، افغانستان چهار راه مدنیتها، مردم افغانستان، منتشره فیسبوک/افغان جرمن آنلاین، 21 نوامبر 2021
۲. پروفیسور حقنظر نظروف (مقام تاجیکان در تاریخ افغانستان)، دوشنبه، 1999
۳. میرزا شکورزاده، پژوهشگر تاجیک “تاجیکان در مسیر تاریخ”، ، تهران1373
۴. برهان قاطع تجدید چاپ محمد معین سال 1330م، تهران
۵. مریم میر احمدی، قوم تاجیک و هنر تاجیکی در آسیای میانه، تاجیکان در مسیر تاریخ، تهران1373
۶. بهار ، کتاب سبکشناسی، محمدتقی بهار، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران ۱۳۸۵
۷. کتاب «تاجیکان»-آریاییها و فلات ایران، اثر میرزا شکورزاده، تهران1380
۸. جاويد، عبدالاحمد، اکاديمسين دکتور، اوستا، کابل 1383
۹. ولادیمیر بار تولد، در میرزا شکورزاده «تاجیکان»-آریاییها و فلات ایران ، تهران 1380).
۱۱. پرویز ناتل خانلری، زبانشناسی و زبان فارسی، ناشر: توس، تهران ۱۳۸۶
۱۱. پژوهش «تفاوت ژنیتیکی و پیدایش اقوام در آسیای میانه” Evelyn Heyer، مجله انترنتی “BMC Genetics”
12. تحقیقات ژنیتیکی پوهنتون پورت سموث، پروفیسور مازیار (مجله پلوس وان سال ۲۰۱۲م)
14. تاریخنامه هرات، نویسنده سیف بن محمد بن یعقوب الهروی (681-721؟ق)، به تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۸۳
15. بابرنامه یا توزک بابری، ظهیرالدین محمد بابر، ترجمه انگلیسی از اصل ترکی، انت سوزانا، لندن
16. تاریخ فرشته، ابوالقاسم محمد فرشته، انتشار اسلام در هندوستان، ترجمه انگلیسی از روی متن اصلی فارسی، جان برگز، چاپ کلکته
17. میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، انتشارات عرفان، تهران ۱۳۵۸
18. حامد نوید، آریانا افغانستان آنلاین، ریشه یابی کلمه افغان، ۲۷/۲/۲۰۱۸م.
19. کریم پوپل در مورد قبایل پشتون در وبسایت مشعل ( Mashal.org)
20. صاحبنظر مرادی «از احمد شاه ابدالی تا عبدالرحمن خان»، جریده انترنتی «خراسان زمین» چاپ ۲۸ قوس ۱۳۹۰ ه.ش
21. اولیور روی، اسلام و مقاومت در افعانستان، متن انگلیسی، چاپ دوم، یونیورستی کمبرج، چاپ دوم 1990
22. غرزئ لایق، فیسبوک ۲۱ نوامبر ۲۰۲۱
23. توماس بارفیلد «تاریخ فرهنگی و سیاسی افغانستان” Thomas J. Barfield 29 March 2010
24. سفرنامه و خاطرات امیرعبدالرحمن خان و تاریخ
• چه کسی میخواهد بلوچستان مستقل شود؟ نوشته پیر محمد ملا رهی در یبسایت دیپلوماسی ایران
افغانستان از ۱۷۴۸ تا ۱۹۰۰م، به کوشش ایرج افشار سیستانی،
در ویب سایت سرزمین دریا ولور سیستان و بلوچستان
• مجله سیمه ییز مطالعات سال سوم شماره ۳ مقاله ستار پردلی دوسیه بلوچستان در محکمه بینالمللی
موسسه نسل دانش، تهران۱۳۸۹
۲۵. محمد سعیدی «هزارستان، از اقتدار تا افتخار»، مجله انترنتی هزاره
۲۶. داکتر سید عسکر موسوی، «هزارههای افغانستان»، پوهنتون کمبری۲۹ جنوری ۲۰۰۹. مونت ستیوارت الفنستون، «گزارش پادشاهی کابل و متصرفات در فارس، تاتاری و هندوستان، لندن ۱۸۴۷
۲۷. جورج فورستر، یک سفر از بنگال به انگلستان از طریق شمال هند، کشمیر، افغانستان، فارس و روسیه، چاپ لندن 1798م،
۲۸. محمد مهدی، دانشنامة انترنتی آریانا، شیبک خان اوزبیک.
۲۹. هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۱۳۷۵ تهران
۳۰. استاد صباح، “مستنداتی برسه و نیم دهه جنایت و آدمکشی در کشور”، مجلة انترنتی «اصالت» تاریخی 14 اکتوبر م.2013
۳۱. محمد علی جاوید، جمهوری خراسان، ۲ دلو ۱۳۹۴
:Bibliography in English
Mzia K. Andronikashvili, Očerki po iransko-gruzinskim iazykovym vzaimootnoše-niiam/ Studies in Iranian-Georgian Linguistic Contacts [Russian and English], Tbili-si, 1966.
S. Aynī, “Ma”noi kalimai tojik” (1942), abridged reprinting (insert) in Adabiyot va ṣanʿat, Dushanbe, 13 September 1992.
Elizabeth E. Bacon, Central Asians under Russian Rule. A Study in Culture Change. 2nd Printing, Ithaca, N.Y., 1980.
V. V. Bartol’d, “Tadžiki. Istoricheskii ocherk” [The Tajiks: a historical sketch] in Sočinenie II, 1, Moscow, 1963, pp. 451-68.
Yuri Bregel, “Turko-Mongol influences in Central Asia,” in Turko-Persia in Historical Perspective, ed. R. L. Canfield, Cambridge, 1991, pp. 53-77.
Idem, An Historical Atlas of Central Asia, Leiden, 2003.
Ruy González de Clavijo, Embajada a Tamorlán, ed. F. L. Estrada, Madrid, 1943, 1999.
Moḥammad Dabirsiāqi, “Tāt o Tājik o Tāzik,” Nāmvāra-ye doktor Maḥmud Afšār, 6, Tehran 1991, pp. 3374-421.
History of al-Ṭabarī, XXV tr. Khalid Yahya Blankinship, Albany, N.Y., 1989.
D. N. MacKenzie, “Bājalānī,” BSOAS 18/3, 1956, pp. 418-35; repr. in (and here cit-ed from) Iranica Diversa/David Neil MacKenzie, 2 vols., ed. Carlo G. Cereti and Ludwig Paul, Rome, Vol. II, pp. 409-26.
Yaḥyā Mahyār-e Nawwābi, “Tājik va Tāzik,” in M. Bāgerzāda, ed., Arj-nāma-ye Iraj [Persian festschrift for Iraj Afšār], Vol. 1, Tehran, 1998, pp. 307-10.
Oskar Mann, Die Tâjîk-Mundarten der Provinz Fars. Kürdisch-persische For-schungen, Vol. 1, Berlin, 1909.
Mirzā Šokurzāda, ed., Tājikān dar masir-e tāriḵ, Tehran, 1994 (The first part of the book, pp. 3-323 contains articles on the etymology of the word tājik, including those by ʿAyni, Bartol’d [in Persian translation], and Dabirsiāqi cited above).
Moḥammad Ṣādeq Nāmi Eṣfahāni, Tāriḵ-e Giti-gošāy, ed. S. Nafisi, Tehran, 1938.
Niẓām al-Molk, Siar al-moluk, ed. Hubert Darke, Tehran, 1962.
J. R. Perry, “From Persian to Tajik to Persian: Culture, politics and law reshape a Central Asian language,” NSL.8. Linguistic Studies in the Non-Slavic Languages of the Commonwealth of Independent States and the Baltic Republics, ed. Howard I. Aronson, Chicago Linguistics Society, 1996, pp. 279-305.
Chaim Rabin, Ancient West-Arabian, London, 1951.
Sayf b. Moḥammad b. Yaʿqub al-Haravi, Tāriḵnāma-ye Harāt, ed. M. Z. al-Ṣeddiqi and Ḵān Bahādor Ḵalifa Moḥammad Asad-Allāh, Tehran, 1974.
Hans Heinrich Schaeder, “Türkische Namen der Iranier,” Die Welt des Islams, Sonderband: Festschrift Friedrich Giese, Berlin, 1941, pp. 1-34.
J. B. Segal, “Arabs in Syriac literature before the rise of Islam,” Jerusalem Studies in Arabic and Islam 4, 1984, pp. 89-124.
Shahpur Shahbazi, “The Khwadāy-Nāmag,” Acta Iranica 30: Yarshater Festschrift (1990), pp. 208-29.
W. Skalmowski, “Old Persian parθava-,” Immigration and Emigration within the An-cient Near East. Festschrift E. Lipinski, eds. K. van Lerberghe and A. Schoors, Leu-ven 1999, pp. 305-12; repr. in (and here cited from) W. Skalmowski, Studies in Ira-nian Linguistics and Philology, Cracow (is correct), 2004., pp. 255-61.
W. Sundermann, “An early attestation of the name of the Tajiks,” MedioIranica, ed. W. Skalmowski and A. van Tongerloo, Louvain, 1993, pp. 163-73.
Moḥammad Yusof Vāleh Eṣfahāni, Ḵold-e barin, ed. Mir Hāšem Moḥaddes, Teh-ran, 1993.
Yusof Ḵāṣṣ-ḥājeb, Kutadgu Bilig [Qutadḡu bilig], ed. Reṣid Rahmeti Arat, Istanbul, 1947.
Yusof-šāh Yaʿqub-šāh, Tājikān: pirāmun-e etnugeniz [The Tajiks: the question of ethnogenesis], Dushanbe, 1992