تحلیل ها
Trending

                    مستند بنویسیم!

بقلم عبدالباری جهانی

تفاوت عمده بین افسانه، داستان و تاریخنګاری در مستند نویسی است. افسانه نګاران و داستان سرایان در بند آن نیستند،که کسی باور میکنند یا نه و نه مسئوولیت زمان و مکان وقایع را بدوش میګیرند، ولی تاریخ باید هرچه مستند و مهمتر از همه مستند به اسناد و متون قابل اعتبار و معتبر و مبنی بر نتیجه ګیری های منطقی باشد، تا شاګردان تاریخ و کاوشګران حقایق از آن به اطمینان خاطر استفاده کرده بتوانند. یکی از نواقص عمده «افغانستان در مسیر تاریخ» نوشتهٔ مرحوم غلام محمد غبار نبودن استناد صحیح، در بسا مواقع میباشد. ثانیاً، حین تهیه نمودن متن یا کتاب تاریخی، متوجه استناد خود باید بود و نباید هر متنی را که کسی به اساس چشم دید و تجارب خود، مینګارد صد فیصد صحیح و قابل استناد پنداشت. شاهدان عینی وقایع بعضاً بسا چیزهای ګفته و نوشته اند، که قابل اعتبار هیچ کسی نبوده است. بطور مثال نویسنده ګلشن امارت مولوي نورمحمد نوری در کتاب خود در باره ذکرعجایب روزګار نګاشته اند: « … و از عجایب این سال باریدن ګوشت خام بود، در قریه تابین ارغنداب که مسود اوراق بچشم خود قدری از آن دید و از صادق القولی!! که در موضع باریدن آن حاضر بود شنید،که ګردی سیاه چون قیر شامل قریه و نواحی مذکور شده ګوشت باریدن ګرفت. . . .» آیا این ګفته مولوی صاحب، که میګوید بچشم خود قدری از آن ګوشت را، که از آسمان باریده بود، دیده است، قبول باید نمود؟ عقل و منطق حکم میکند،که ګوشت از آسمان ګاهی نباریده و نخواهد بارید.

اخیراً محترم محمداعظم سیستانی صاحب مضمونی را، در پورتال وزین افغان جرمن، به نشر سپرده که قسمت های باقی مانده آن بعداً به نشر میرسد معنون به « فاتح کابل کی بود؟ مارشال شاه ولی خان یا جنرال یارمحمدخان وزیری؟

خدمت سیستانی صاحب عرض کنم،که بنده به شخصیت جرنیل یارمحمدخان و همه ذواتیکه در راه استقلال و نجات کشور جانفشانی نموده اند، احترام دارم، ولی احترام به یک شخص یا ګروهی نباید باعث تعجیز، تحقیر و توهین دیګران ګردد.

اولاً خاطر نشان باید ساخت که اګر ارګ به توپ بسته نمیشد و انفجارات مدهشی در بین ارګ بوقوع نمیپیوست،که باعث از بین رفتن اسلحه و مهمات جنګی حبیب الله کلکانی ګردید و روحیه عساکر اورا فوق العاده ضعیف ساخت ارګ به مقاومت ادامه میداد و شاید قوای سید حسین از شمال به کمک حبیب الله کلکانی میرسید و شاید حوادث کابل و افغانستان شکل دیګری به خود میګرفت. باید بعرض برسانم،که قوه توپچی همراه شاه ولی خان بود و قوای داوطلب پکتیا و وزیری ها فاقد قوه توپچی بودند و با تفنګ و سیلاوه نه ارګ را محاصره کرده میتوانستند و نه از اثر ګلوله تفنګ جبه خانه ارګ منفجر میشد. مرحوم غبار، که دشمن سرسخت خاندان نادری بوده است، مینویسد:

«در ۱۸ میزان توسط کندک مشر مشهور توپچی محمدیعقوب خان که یکی از هواخواهان جدی رژیم امانیه و مخالف حکومت اغتشاشی بود، ارګ کابل تحت ګلوله باران توپ قرار ګرفت و حلقهٔ محاصره ارګ تنګتر ګردید. ارګ شدیداً دفاع میکرد. روز ۱۹ میزان ګلوله باران ارګ ادامه یافت و حصار محکم آن شګاف برداشت. درین ضمن جبه خانه ارګ محترق ګردید و ستونهای آتش و دود تصاعد نمود. تا شام حمله آوران در زیرباره و بروج ارګ رسیده بودند، درحالیکه حبیب الله بچه سقا با همکاران خویش در تاریکی شام از دروازه شمالی ارګ خارج و حلقه محاصره را عبور کرده بود. بچه سقاو اول به کوهدامن و باز به چهاریکار رفت و سید حسین وزیر جنګ از قطغن رسید. . . » افغانستان درمسیر تاریخ جلد دوم ص ۱۸

خاطرات مرحوم جرنیل صاحب یارمحمدخان را بنده تقریباً ۱۵ سال قبل خوانده ام. این خاطرات ۷۰ سال بعد از نجات و فتح کابل به نشر سپرده شده است، ولی باور کرده میتوانیم،که غلام محی الدین انیس، عبدالحق مجددی، مرحوم غبار، مرحوم حبیبی و سایر شاهدان عینی وقایع، در حالیکه اسماء تقریباً همه اشتراک کننده ګان مهم جنګهای نجات کشور را میګیرند، ولی همه آنها اسم جرنیل یارمحمدخان را فروګذاشت نموده باشند و یا با همه اهمیت آن از اسم و نام ونشان او بی خبر بوده باشند؟

عبدالحق مجددی در کتاب خود مینویسند: « در ۱۵ میزان زلمی خان منګل، زمرک خان جدران، ملک جان جاجی با دیګرمشران قومی به کوه زنبورک نزد شاه ولی خان خود را رسانیدند. کوه زنبورک توسط توپ های ثقیل فرانسوی از بالاحصار و تپه مرنجان زیر آتش بود. لشکر محمدګل خان مهمند از راه قلعه حشمت خان وارد میدان محاربه شد. یک دسته آن به سیاه سنګ و دسته دیګر آن به کوتل یک لنګه حمله کرد، که مقاومت شدید بود. از صبح تاشام این جنګ ادامه پیدا کرد. . . صبح دمید. سردارشاه ولی خان از کوه پایین و به طرف شهر در حرکت بود که قربان نام ملازم سردار محمدسلیمان خان به او اطلاع داد که خانواده محبوس نادرخان و بردارانش را حبیب الله سقاء از سرای علی خان به داخل ارګ برده اند. شاه ولی خان از راه ګذر خرابات به شوربازار و باغ مهمانخانه  که اکنون محل ولایت کابل است، رفت. دشمن این قسمت را تازه تخلیه کرده بود. در شوربازار سردار شیر احمد خان و سردار فیض محمدخان و دیګر دوستان به استقبال شاه ولی خان خود را رسانیدند. ارګ محاصره است و حبیب الله در کمال تهور می جنګید. سردار شاه ولی خان در عمارت ولایت که نزدیک ارګ و به یک حساب مرکز شهر ګفته میشد، توقف کرد. سردار محمدعمرخان پسر امیرعبدالرحمن خان و بعضی دیګر از سران شهر به دیدن شاه ولی خان رسیدند و پسران خوردسال شاه ولی خان هریک احمدولی و عبدالولی را که ملازمین شخصی شاه ولی خان طور مخفی نګهداشته بودند به شاه ولی خان رسانید.» افغانستان از امیر کبیر تا رهبر کبیر ص ص ۵۰۱-۵۰۲

متوجه هستید،که رول عمده دراین جنګهای اخیر به دوش قوای توپچی میباشد و بدون قوه توپچی فتح ارګ چه که محاصره ارګ هم غیر ممکن بود و قوه توپچی، به شاهدی جمهور متون تاریخی، منحصراً با سردار شاه ولی خان بوده است و درباره پسران خورد سال شاه ولی خان هم دیدیم،که ملازمین شخصی شاه ولی خان آنها را محفوظ نګهداشته بودند و شخصاً به سردار شاه ولی خان تسلیم نمودند.

دربارهٔ پردل، سپه سالار متهور حبیب الله کلکانی میخوانیم: «روز سوم محاصره ارګ اطلاع آمد پردل سپه سالار سقوی با قوای خود که از راه لوګر و پغمان و چهاردهی خود را به غرب کابل رسانیده میخواست از راه باغ بالا به کابل حمله کند، که سردار شاه ولی خان و سردار شاه محمودخان مردم جنوبی را که در نقاط مختلف شهر بودند جمع نموده به استقامت شهر آرا سوق دادند. میان باغ بالا و شهر آراء کارته پروان کنونی جنګ شدید در ګرفت بالاخره قوای پردل شکست خورد. خود سپه سالار پردل خان سقوی در میدان جنګ کشته شد و جسد او را برادران نادری برای اطلاع مردم و تقویه روحیه طرفداران خود و تضعیف روحیه سقوی ها در چوک شهر کابل آویختند.» همان کتاب ص ۵۰۲

از خاطرات جرنیل یارمحمدخان معلوم میګردد، که سردار شاه ولی خان و سردار شاه محمودخان ادمهای بزدلی بیش نبودند. آنها نه تنها فاقد جرأت لازم برای پیشبرد عملیات جنګی بودند، بلکه به عوض اینکه باید قوای داوطلب قومی را تشجیع به جنګ مینمودند، قصداً روحیه آنها را تضعیف میساختند و چنین وانمود میکردند، که ګویا از دست قوای داوطلب قومی به مقابل قوای منظم سقاوی چیزی بدست نمی آید. در حالیکه برداران نادرخان و شخص سپه سالار نادر خان از سرنوشت آل و عیال خود ګذشته بودند و وقتی سردار شاه ولی خان از نادرخان در باره اعضای خانواده خود، که در ارګ محبوس بودند هدایت خواست، نادر خان با کمال بی پروایی هدایت داد که ارګ را به هرصورتی که باشد حتی اګر به کشتن تمام خانواده تمام شود، ګلوله باران و بمباران کنید. همان کتاب ص ۵۰۳

بهر صورت، اګر خاطرات یک شخص را که خود را شاهد عینی و فعال وقایع معرفی میکند، بصورت مطلق، مدار اعتبار قرار دهیم و قضاوت های تاریخی خود را صرف بر همان خاطرات قرار دهیم ګاهی واقع میشود، که به خطا رویم. طور مثال اګر خاطرات داکترحسن شرق را، که شاهد همه وقایع مهم مراحل حساس تاریخی کشور بوده است مدار اعتبار قرار دهیم می بینیم که حسن شرق فرشته ای بیش نیست. در حالیکه این شخص یکی از عواملین مهم همه بدبختی های نیم قرن اخیر افغانستان است.

مطالب مشابه

Back to top button