هنر و فرهنگ
Trending

روشنایی فانوس در این دیار و این سوی  اقیانوس ها

                آنگاه که به سرزمین امریکا پا نهادم، تازه از کشور برآمده بودم، که دارو ندارم را در کابل گذاشتم و  قلبم لبریز از آرزوهایی بود، که نتوانستم آنرا در کشورم تکمیل سازم، این همه آرمان‌ها و آرزو ها، در دل شب‌های غربت چون چراغ فروزان میدرخشیدند. در ذهن و ضمیرم تنها یک خواب میچرخید: یک دست‌آورد فرهنگی در سرزمین بیگانه، که نه تنها بازتاب‌دهندهٔ انگیزه و شور درونم باشد، بلکه در مسیر ژورنالیزم، اندیشه و افکار نو را بیافریند.

             این عشق خاموش‌ناشدنی را در تار و پود پروراندم. میخواستم حماسه‌ای بسازم، که در آن شعلهٔ امید، خلاقیت و فرهنگ بدرخشد. روزی از روزها، استاد بزرگوار و فرزانه‌ام، زنده‌ یاد محمدکاظم آهنگ، برایم گفت:

«بچهٔ پدر! ژورنالیزم یعنی نوآوری، یعنی آفرینش حماسه در دل حقیقت.»

آن زمان شاید این سخن برایم به ژرف‌اندیشی امروز نبود، اما سال‌ها گذشت تا معنای راستین آن‌ را دریافتم. اکنون میدانم که حماسه، همان شعله‌ای‌ست، که از اشتیاق دل برمیخیزد و با اندیشه و هدف والا همراه میشود، تا دستاورد مانده گاری را رقم زند.

           در سال ۱۹۹۵ ت.م با جمعی از جوانان همدل و با ذوق، تصمیم گرفتیم رسانهٔ را پایه‌گذاری کنیم، تا صدای فرهنگی نسل جوان را در گوشه و کنار شهر سانفرانسیسکو به گوش مردم برساند. این ابتکار در آغاز راه دشوار مینمود، زیرا ایجاد یک رادیوی مستقل در موج اف ام  نیازمند امکانات، مصارف گزاف و پشتکار خستگی‌ناپذیر بود، اما با یاری یاران همدل و پرتلاش از جمله ریگا فرزانه، تانیا فرزانه، احسان رهنما، بانوی فرهیخته کترین فقیری و خودم توانستیم، این خواب را به حقیقت مبدل سازیم. آنروزها، روزهای خلاقیت و شوق بود. در هر برنامه‌ٔ که میساختیم، جان و دل خود را می‌نهادیم. نه چون امروز که رسانه‌ها در دست عده‌ای معدود کارمندان غیر مسلکی افتاده که در پی اندکی پول، همه‌چیز حتی معیارات حرفه‌ای‌ شانرا به معامله میگذارند.

            امروز در بسیاری از این رسانه‌ها، حقیقت قربانی نمایش‌های تهی از محتوا شده است. برخی حتی زندگی خصوصی خانواده‌های‌شان را به سکهٔ بازار بدل ساخته‌ و در اتاق‌ های خواب و تشناب و آشپزخانه، به دنبال مخاطب میگردند. غم‌انگیزتر از آن اینکه، هزاران بیننده نیز این‌گونه کانال‌ها را حمایت میکنند، بدون آنکه بدانند چه آسیبی به ریشه‌های فرهنگ ما وارد میشود.

         ما در آن زمان، رادیوی فانوس را روشن کردیم تا شعاعی از روشنی به خانه‌های مردم ما بتابد، تا جوانان ما در فضای امن و بی‌تشویش، از دل سخن بگویند، از درد و آرزو بگویند و تفاهم فرهنگی را بیاموزند. در فانوس بخشی‌ داشتیم، که به نام آئینهٔ جوانان، که دریچه‌ای بود برای انعکاس نگاه نسل نو.

          در آن روزگار، مردم از تحلیل‌های بی‌جهت و سیاست بازی‌های فرساینده در رسانه ها و مجالس به ستوه آمده بودند. کدام رسانه نداشتیم، که توسط جوانان به چالش گرفته شوند، ما هوای تازه‌ای به خانه‌ها بردیم، نوایی دیگر روایتی دیگر و فانوسی که روشنایی را وعده میداد.

         در آغاز راه، انتخاب نام برای برنامه یا رادیویی که در ذهن داشتم، یکی از دشوارترین مراحل بود. هرچند در ذهنم چندین گزینه وجود داشت، اما به هیچ‌کدام یقین کامل نداشتم، که بتواند ذوق و پسند مردم را برآورده سازد. به همین خاطر با شماری از دوستان نزدیک و دور، مشورت نمودم، تا پیشنهادهایی برای نام‌گذاری ارائه کنند.

                نام‌هایی چون صدای زندگی، آینده‌ بندان و آئینهٔ جوانان در میان پیشنهادها وجود داشت. همه را یادداشت نمودم و نهایتاً همه این نام‌ها را در یک جعبه گذاشتیم. در محفلی کوچک با حضور حدود ۲۵ تن از یاران هم‌دل، قرعه‌کشی کردیم و نام فانوس از میان دیگر نام‌ها بیرون آمد.

           وقتی نام «فانوس» انتخاب شد، دوستان حاضر در مجلس خواستند، بدانند، که این نام چه معنایی دارد و چرا آن را برای برنامه برگزیدم. تا جاییکه میدانستم، فانوس به‌معنای چراغی‌ست که در بلندی‌ها نصب میشود و روشنایی‌اش تا دامنه‌های دوردست می‌تابد. فانوس میتواند، رنگ‌های مختلفی داشته باشد، اما کارش یکی‌ست: روشن کردن تاریکی

           از نگاه من، فانوس مشعلی ‌ست در دست نسل جوان، نماد امید، روشنی و جهت‌یابی. فانوس قرار بود، با نور خود، خانه‌ها را با محتوای فرهنگی و قصه‌های الهام‌بخش جوانان خلاق، روشن سازد.

         وقتی تحقیق بیشتری کردم، دریافتم که کلمهٔ «فانوس» در زبان‌های دری، پشتو و عربی، معنای یکسان دارد. این کشف برایم دلگرم‌کننده بود. در زبان لاتین به آن «فناری» (fanári) گفته میشود، که به نوعی چراغ محافظت‌شده اشاره دارد. این نوع چراغ‌ها در گذشته‌ها برای روشن‌ساختن راه در شب، در دست افراد مهم یا در مناره‌ها به‌کار می‌رفتند تا مسیر را برای دیگران روشن کنند.

       در آن زمان، فعالیت رسانه‌ای در خارج از سرحدات افغانستان، خاصتاً از سوی افغان‌ها، بسیار محدود بود. در داخل کشور، طالبان در نخستین دورهٔ حاکمیت‌شان، هرگونه نشانه‌ های رسانه، موسیقی و حضور زن را به ‌شدت سرکوب کردند. آنها نوارهای موسیقی و آلات آنرا به دار ‌آویختند. در چنین فضای خفقان‌آوری ما در خارج تلاش کردیم، عطش فرهنگی مردم افغانستان را سیراب سازیم.

رادیوی فانوس میخواست با مسئولیت کامل، رسانه را در خدمت مردم قرار دهد، نه ابزار تجارت و نمایش. ما از فرهنگ، از صدا، از ارزش‌های اجتماعی پاسداری میکردیم و هم برنامه‌های خیریه و فرهنگی را در مناسبت‌هایی چون نوروز، عیدها و مراسم رسمی، بدون هدف تجارتی برگزار مینمودیم.

با گذشت سال‌ها و تغییر مسیر زندگی، نشرات رادیو را متوقف ساختیم، اما آن چراغ هنوز در دل‌ها روشن است. فانوس نه تنها یک رسانه، بل خاطره‌ای‌ست، از دورانی که عشق، صداقت و نوآوری، جهت‌دهندهٔ راه ما بود.

فانوس، از روشنایی یک رؤیا تا تبلور تصویری آن در مهاجرت

واما فانوس تنها به صدا اکتفا نکرد. پس از چند سال، با جمعی دیگر از یاران فرهنگی، تصمیم گرفتیم تا این چراغ را تصویری بسازیم. از همان جمع دوستان سال‌های پیش، این‌بار با تمنا انصاری، همکار پرتلاش و توانایم، که در آن هنگام من در  تلویزیون «لمر» خبر میخواندم، در یکی از بخش ها مهمان شده بود، آشنا شدم  و پیشنهاد همکاری‌ام را به او پیش کردم. شخصیت فرهنگی و ارادهٔ استوارش مرا متأثر ساخت.

نمیتوان از فانوس سخن گفت و از تمنا انصاری، یکی از پایه‌های استوار آن یاد نکرد.

تمنا از آن دسته همکارانی‌ست که در کارش روز به‌ روز پخته‌تر و باتجربه‌تر میشود. او هر روز گام تازه به سوی قله‌های بلندتر برمیدارد و جایگاه خود را در عرصهٔ رسانه با پشتکار و تعهد، تثبیت می‌سازد.

به هر تقدیر، بنیاد برنامهٔ تصویری «فانوس» بار دیگر روشنایی گرفت؛ نوری که این‌بار با حضور پُررنگ و دلگرم‌کنندهٔ همکار فرهیخته‌ام تمنا یاری انصاری جان تازه یافت. بی‌هیچ اغراق، باید اذعان کنم که در بازآفرینی و جان‌بخشی دوباره به فانوس، نقش تمنا نه‌تنها پررنگ، که بی‌بدیل و سزاوارِ ستایش است

ما بیش از دوازده سال است،که در بخش تصویری برنامه‌های فانوس، با یک هدف و یک مسیر روشن، شانه‌ به ‌شانه هم کار کرده‌ایم. همکاری ما، تنها یک تعامل کاری نبود، بلکه هم‌فکری، هم‌دلی و باور به یک آرمان مشترک بود. رساندن نور و روشنی به خانه‌های هم‌ زبانان ‌مان.

تمنا انصاری علاقه‌مند به فرهنگ و هنر است و در برنامه‌ها همواره نوآوری‌هایی به‌خرج داده که کار را برای من ساده‌تر و دل‌نشین‌تر ساخته است. او شخصیت صادق، حساس و مسئولیت ‌پذیر دارد، چه در پروژه‌های فردی و چه در کارهای گروهی، همواره با اصول حرفه‌ای و دیدگاه روشن عمل کرده است.

داشتن همکاری چون تمنا انصاری، نعمتی‌ست، که به آن میبالم. این دوازده سال همکاری مشترک، نه‌تنها بخشی از تاریخ فانوس است، بلکه صفحه‌ٔ روشن در خاطرات حرفه‌ای و انسانی من نیز محسوب میشود.

            باید اذعان داشت، که بانو تمنا انصاری و آقای سید انصاری، همچون دو چراغ تابناک و ستون‌های استوار برنامۀ «فانوس» اند، که روشنی‌بخش راه و تکیه‌گاه دل ما بوده‌اند. از پیوستن این دو یار فهیم و پرتلاش به جمع همکاران «فانوس»، نهایت خرسندی و امتنان دارم. این عزیزان، با بردباری کم‌نظیر، صبر ستودنی و عشق صادقانه به کار رسانه، همواره با شور و مسئولیت‌پذیری خاص در کنارم بوده‌اند. بی‌تردید، ادامۀ راه من در این وادی دشوار، بیش از هر چیز، برخاسته از انگیزۀ آنان و عشقی‌ست، که در دل‌های شان به این مسلک شعله‌ور است.

در جامعۀ سنتی ما،که هنوز سایۀ سنگین باورهای بازدارنده بر سر زنان سنگینی میکند، گام نهادن زنان به عرصۀ رسانه، بخصوص در برابر دوربین، کاری‌ست جسورانه و پر از نشیب و فراز. چه بسیارند سخنان تلخ و زخم‌زننده‌ای که از زبان کوته‌فکران جاری نمیشود و از هر حرکت آزادانه‌ حکایت‌ سازی میکنند، تا بزم محافل‌شان را گرم سازند. با این همه، تمنا انصاری بی‌اعتنا به غوغای زمانه، راه خود را با استواری پیموده و سزاوار است،گفته شود: هر زنی که به خاطر عشق به مسلک‌اش پا در میدان مینهد، در حقیقت درهم‌شکنندۀ تابوهای کهنه است.

بانو تمنا در دیار هجرت نیز با وجود همه دشواری‌ها، ایستاده گی کرده، رنج کشیده، اما عقب ننشسته است. با اراده‌ای آهنین و عشق درونی، تلاش نموده تا جایگاه خود را در دل‌ها بیابد و بی‌شک یافته است. خواه آسمان آفتابی بوده باشد، خواه بارانی یا غبارآلود، چه خانه‌داری در انتظارش بوده باشد یا مسئولیت‌های دیگر، او همواره خود را به رسالتش رسانده و از ادای مسئولیت بازنمانده است.

من و بانو‌تمنا، قبل از آنکه به فکر برنامهٔ تلویزیونی بیافتیم، با هم در چندین برنامهٔ فرهنگی شرکت کردیم. اشتراک ما از روی علاقهٔ مشترک به گوینده گی و هنر بود. میدانستیم، که اگر فانوس به‌ شکل تصویری تولید شود، میتواند تأثیرگذارتر باشد.

بعداً با دوست عزیزم آقای سید انصاری و بانو وژمه محسنی، در نشست ساده، طرح برنامهٔ را به بحث گذاشتیم و نخستین برنامهٔ تصویری فانوس را در سال ۲۰۱۰م از طریق تلویزیون «پیام افغان» به نشر رسانیدیم.

در این‌جا بجاست، از جناب آقای عمر خطاب نیز صمیمانه سپاسگزاری کنم، که از تیم ما حمایت کرد و فرصت نشر دو برنامه را در اختیار ما گذاشت: یکی برنامهٔ فانوس و دیگر حرف و آهنگ خوش که خانم تمنا انصاری گرداننده گی آنرا به عهده داشت و من در پشت ‌صحنه با او همکاری میکردم.

بی‌گمان، «فانوس» در کنار تولید برنامه‌های روشنگر و ارزنده، افتخار آن را نیز دارد،که میزبان شماری از شخصیت‌های با نفوذ، اندیشمند و صاحب‌ رسوخ باشد. چهره‌هایی فرهیخته که با حضور پُرمایهٔ خویش بر غنای محتوای برنامه افزوده‌ و در دل مخاطبان اثر ژرف نهاده‌ است.

همچنان، این رسانه در معرفی نسل جوان بخصوص جوانان پرتلاش، هنرمندان برجسته و اهل مسلک  نقش ارزنده‌ای ایفا نموده است. جوانانی که با استعداد سرشار و تعهد حرفه‌ای‌ شان، شایستۀ شناخته‌شدن و الهام‌بخشی‌اند.

امید میرود، که این مجموعه از چهره‌های متعهد و الهام‌بخش، بتوانند، سرمشق نیکو برای نسل آیندهٔ جامعۀ افغان باشند و مشعل امید و انگیزه را در دل جوانان برافروزند. فانوس چون پلی میان گذشته و آینده، پیوسته کوشیده است تا صدا و روایتی‌ را بازتاب دهد، که حامل حقیقت، تلاش و آرمان‌اند، تا نسل نو بداند، که با همت، عشق و استقامت، هیچ راه دور و هیچ قله ای دست ‌نیافتنی نیست.

ما هیچ‌گاه خود را اکادیمی یا مرجع نمی‌دانستیم و نمیدانم، اما تلاش داریم تا محتوای هدف‌مند، وزین و بامسئولیت به مخاطب تقدیم کنیم. در زمانی که شبکه‌های اجتماعی و برنامه‌های بی‌محتوا تنها برای تفکیک و جدایی انسان‌ها کار میکنند، ما آمده آمده ایم برای وصل کردن، برای آشتی دادن، برای همبستگی.

ارزش‌گذاری ما به انسان و انسانیت، فراتر از سمت، قوم و زبان است. اما این روزها، متأسفانه برخی جوانان تازه‌کار، برخلاف تلاش نسل پیشین، در پی تفرقه‌اند. آنان میخواهند هرچه را نیاکان ما با زحمت بنیاد نهاده‌اند، فرو بپاشانند.

اما ما در فانوس، تلاش داریم، تا آن ارزش‌ها را زنده نگه داریم، فانوس را روشن نگه داریم و نسل امروز را به آشتی با ریشه‌های فرهنگی‌شان بخوانیم، سرزمینی که فرزندانش یکدیگر را با آغوش باز بپذیرند و دلهای شان به هم نزدیک شوند. شعار در فانوس همدیگر پذیری و وصل دلهاست نه فصل شان.

این پیام انسانی و آرمان‌گرایانه را به همه زبان‌های رایج در افغانستان بازگو میکنیم،

زیرا افغانستان، خانهٔ مشترک همهٔ ماست، در دامان آن پرورش یافته‌ایم و هرچند امروز جسماً در سرزمین‌های بیگانه است،

اما جان و روان ‌ما همچنان در خاک، آسمان، کوه و دشت وطن آرمیده است.

با عشق و تعهد

شفیع سکندری

لمر

د لمر مجلې په اړه لنډ مالومات دلته.

مطالب مشابه

Back to top button