صد سال غفلت، صد سال تباهی
سقوط نظام جمهوری «پانزده هم اگست سال ۲۰۲۱م» که محصول قربانی های صدها هزار افغان وطندوست، ترقی طلب و متعهد به افغانستان و ارزشهای آن بود، ملت را در خود لرزاند و با سوالهای (چه باید میکردیم، که نکردیم؟) و (چه باید نمیکردیم، که کردیم؟) مواجه ساخت. سقوط غیرمترقبهٔ نظام، ملتی را که یک نسل تازه نفس را برای بدوش گرفتن مسئوولیت های ملی پرورده بود، یکبار دیگر متلاشی و مبتلا به فرار کدرها، و کدرها مبتلا به درد استخوان سوز غربت، بیوطنی و بی سرنوشتی گردیدند.
در تاریخ معاصر افغانستان، این چندمین بار است که ما در صبحدم پیروزی به قهقرا میلغزیم و زهر تلخ شکست را میچشیم. با وجود باخت های مکرر عزم این ملت به ادامهٔ مبارزه برای یک آیندهٔ درخشان و مرفع افغانستان عزیز همیشه استوار بوده است.
برای یافتن ریشه های سقوط نظام ۲۰ ساله در تابستان امسال، باید به عقب برگشت و ریشه های درختی را که حاصل اش این میوه زهرآگین است، دریافت. ریشهٔ این درخت را نه در بیست سال جمهوریت، نه در چهل سال انقلاب… بلکه در صد سال اخیر باید جستجو کرد زیرا این روایت تلخ درین مسیر صد ساله بار ها تکرار شده است. الحق که: آنانیکه از تاریخ نمییاموزند تاریخ را بار بار تکرار میکنند.
بیشتر از صد سال قبل از امروز بود،که افغانستان باپیروزی در میدان سومین جنگ افغان و انگلیس که بنام “جنگ استقلال” معروف است، استقلالیت خود را بر بریتانیای کبیر قبولاند و افغانستان یکبار دیگر منحیث یک کشور آزاد و مستقل عرض اندام نمود. شاه جوان، مبتکر و ترقی طلب ما غازی امان الله خان با احیای استقلال افغانستان شمشیر را به زمین گذاشت و تمام توجه ملت را به قلم معطوف نمود. وی رغبت عجیبی به تعلیم و تربیه ملت و ایجاد مکاتب و مدرسه ها داشت و آرزوی یک افغانستان مترقی و مرفع را در سر میپروراند. در جمع تحولات مهم و دستآورد های عمدهٔ دور پادشاهی وی میتوان از برگزاری لویه جرگه و تصویب نخستین قانون اساسی زیر نام “نظام نامه”، از بین بردن برده داری، استقرار نظام شاهی مشروطه، تفکیک قوا، اجباری شدن تعلیم و تربیه، آوردن اصلاح در نظام مالی، ممنوع کردن کار اجباری، فرستادن شماری از محصلین به خارج از کشور به منظور ادامه تحصیل، تأسیس نخستین کتابخانه عامه در کابل، افزایش چشمگیر نشرات چاپی در سرتاسر افغانستان، آغاز نشرات رادیویی، ایجاد مکاتب از آنجمله ایجاد اولین لیسه نسوان، اعمار بنا ها و آبدات یادگاری و امثال آن نام برد. بنابر این دلایل از دورهٔ شاه امانالله خان میتوان منحیث یک دوره درخشان در تاریخ این سرزمین یاد کرد.
برنامه های اصلاحی و رشد سریع اجتماعی در دور امان الله خان به طبع بریتانیوی های شکست خورده برابر نبود، بدین دلیل آنها برای توقف برنامه های اصلاحی و بی ثبات ساختن اوضاع سیاسی واجتماعی افغانستان دست بکار شدند. واضع است که هیچ افغان ترقی طلب و وطندوست علیه شاه متجدد و متعهد و پلانهای ملی و عام المنفعهٔ وی نمی ایستاد. لذا برای بی ثبات ساختن اوضاع، استعمار تاریک ترین های جامعه را برگزید و شمشیر شانرا صبغهٔ دینی داد. به تأکید که خطرناکترین انسان، متدین بیخبر از دین است و برنده ترین سلاح شمشیر دست او.
حیف می آید مرا که این دین پاک
در میان جاهلان گردد هلاک
همین بود که در ماه حوت سال ۱۳۰۲ هجری شمسی (مارچ ۱۹۲۴م) شورشها به رهبری ملا عبدالله گردیزی مشهور به ملای لنگ و همکارش ملا عبدالرشید با ماهیت ظاهراً مذهبی و در واقع سیاسی در میان قبایل جاجی ومنگل در ولایت پکتیا آغاز و بزودی دامنه هایش به ولایات دیگر رسید. این شورشها سرکوب و ملای لنگ با ۲۵ تن همکارانش در کابل گلوله باران شد، ولی استعمار که از یکطرف حس انتقام در آن میجوشید و از طرف دیگر ثبات و ترقی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان را خلاف منافع خود میدید به این بسنده نکرد. مهره ٔ بعدی استعمار حبیب الله کلکانی مشهور به بچهٔ سقاو بود. وی با درس و مکتب بیگانه بود. در مورد وی گفته میشود، که او با دوسه تن ازیارانش آنهایی که دررکاب انوربیگ «انورپاشا»دربخارا تربیت یافته بودند،کابل آمدند وبمجرد ارائه نامهٔ مختصرانوربیگ به افسرترک «مسئوول تشکیلات قطعه نمونه» مورد الطاف وی قرار گرفته و به قطعهٔ نمونه استخدام شد. ( روایت پرورده شدن یک شورشی در خارج از وطن و شورشگری اش بعد از بازگشت به گوشها آشنا میخورد!)
بعد از سرکوب شدن قیامهای ملای لنگ، حبیب الله کلکانی ترک وظیفه نمود و با مردی به نام سید حسن چاریکاری گروهی را تشکیل داد و به راهزنی مشغول شد. بعد از مدتی حبیب الله در شمالی به دزدی، رهزنی و آزار و اذیت مردم شهره شد. شاه امان الله فرمان به دستگیری وی داد ولی حبیب الله کلکانی قبل از دستگیری به پیشاور فرار نموده و در آنجا منحیث سماوارچی مصروف کار شد. (مگر آیا این روایت برایتان آشنا نیست؟!)
وقتی شاه نواندیش و ترقی طلب افغان امیر امان الله خان برنامه های اصلاحی خود را آغاز کرد، بسیاری از روحانیون شاه را کافر و حكومت او را نامشروع خواندند و حبیب الله را تشویق به مبارزه جدی بر علیه شاه امان الله کردند.
حبیب الله کلکانی مشهور به بچهٔ سقاو به افغانستان باز گشت و عملیات خود را به قصد سرنگونی شاه امان الله گسترش داد و زیاد طول نکشید که یاران وی به نزدیکی کابل رسیدند و بعد از مدتی جنگ در ۲۴ جدی ۱۳۰۷ هجری شمسی، کابل را تصرف کردند.
شاه امان الله که طرفدار خونریزی نبود از قدرت کناره گرفت وحبیب الله کلکانی مشهور به بچهٔ سقاو بتاریخ ۲۸ جدی وارد ارگ کابل شد و خود را «امیر غازی حبیب الله، خادم دین رسول الله» نامید و بر تخت پادشاهی نشست.حبیب الله در اولین اقدام خود قانون اساسی را لغو، مدارس دولتی را مسدود، حجاب را برای زنان اجباری، مالیات و محصولات غیر شرعی را لغو و خواستار اعمال قوانین شرعی شد. اینگونه بود که یک نظام منور و مترقی توسط یک تاریک اندیش سقوط داده شد و پروژه های اصلاحی و تمدنی آن توقف داده شد. (مگر آیا این روایت برایتان آشنا نیست؟!)
از آنروز تا امروز این روایت تلخ و تکراری بار ها و بار ها تکرار شده است. بار ها نظام های اصلاح گرا و ترقی طلب روی کار آمده اند، ولی توسط حرکات تاریک اندیش، تندرو، خشن و متحجر سقوط داده شده اند. این صد سال اخیرٔ تاریخ ما دال بر این ادعاست. تاریخ، افسانهٔ جن و پریست اگر از اندوخته های آن نیاموزیم. حقا که ملت هاییکه از تاریخ نمییاموزند، تاریخ را بار - بار تکرار میکنند و ما نمونهٔ بارز این ادعا هستیم.
تاریخ صد سال اخیر ما، تاریخ نشیب های زیاد و فراز های کم، گواه به سهل انگاری ما در برداشت و برخورد با تاریخ است. صد سال است که حرکات روشنگرا در مقابله با تاریک اندیشان به زانو خم شده و سقوط داده میشوند. درین مسیر صدساله آنچه ما هرگز از خود نپرسیده ایم اینست که:
چه باید میکردیم،که نکردیم؟
چه باید نمیکردیم، که کردیم؟
طی این صد سال اخیر رشد غیر متوازن اجتماعی، جامعه افغانی را به دو افراط، افراط بسیار شهری و افراط بسیار دهاتی تقسیم نموده است. این افراط با اصلاحات دور امانیه آغاز و طی بیست سال جمهوریت شدت گرفت. ساختن مکاتب، مراکز تحصیلات عالی، کتابخانه ها، رسانه ها و امثال آن صرفاً در مرکز شهر کابل و مرکز دو سه شهر بزرگ دیگر و منحصر بودن آن به یک جمع محدود مردم باعث ایجاد فرهنگ افراطی شهری و دهاتی شد. رشد نا متوازن دلیل عمدهٔ ایجاد درز بین مردم شهر و ده و مقابل هم قرار گرفتن آنها شد. درز اجتماعی بین مردم شهر و ده آنقدر عمیق بود، که با آنکه فاصلهٔ فزیکی بین شهر و ده صرف چند دقیقه بود تفاوت فکری بین شان به چند قرن میرسید. روستانشینان تفاوتی را که با مردم شهر داشتند دوری مردم شهر از دین و فرهنگ میپنداشتند. مردم شهرها با امکاناتی که توسط دولت و پول مالیه دهنده گان برایشان آماده شده بود، درس میخواندند، تحصیل میکردند، به خارج از کشور سفر میکردند و با مفکوره های جدید و معاصر و آرزوی تطبیق آن در وطن دوباره برمیگشتند. تطبیق مفکوره های جدید و وارداتی بدون در نظر داشت سطح رشد اجتماعی و فرهنگی مردم افغانستان یکی دیگر از خنجر های نامرئی ست که سینه این ملت را بار بار زخمی ساخته است. از صد سال بدینسو فرزندان صدیق و وطندوست این سرزمین با نیت نیک کوشیده اند، تا وطن خود را با پیشرفته ترین ممالک جهان سیال و برابر بسازند، ولی دردا و دریغا که ندانسته اند، که درخت پیر و مثمر باغ بیگانه شاید در باغچهٔ ما ریشه نگیرد و شاید هم بر همه درختان دیگر سایه افگند. از بخت بد که تطبیق مفکوره های کارداده در غرب، در سرزمین ما کارا نیامده و مکرراً ناکام مانده اند. اصلاحات اجتماعی دور امانیه و به همین سلسلهٔ اصلاحات دولت شاهی، دولت جمهوری، دولت جمهوری دیموکراتیک و دولت جمهوری اسلامی همه و همه بدلیل غیر مساعد بودن جامعه برای پذیرفتن اصلاحات که اغلباً اصلاحات وارداتی بودند، ناکام ماندند.… و ما بدون درنگ به آوردن مفکوره های وارداتی و غرس آن در باغ شرقی ادامه دادیم بدون اینکه بدانیم که اولاً باید زمین را آماده ساخت، بعداً نونهال را در آن غرس کرد.
افغانستان که در تاریخ جهان بنام قبرستان ابرقدرتها شهرت دارد، پیوسته در زیر نظر خصمانهٔ ممالک همسایه و جهان قرار داشته است. این ممالک همواره در درز های اجتماعی جامعهٔ افغانی خصومت استعماری خود را جابجا نموده و از آن برای بی ثباتی افغانستان استفاده نموده اند. از صد سال بدینسو همه حلقات مخرب سیاسی (از ملای لنگ گرفته، تا ملای دزد، تا ملای کور و تا ملای گنگ…)که ترقی و پیشرفت جامعهٔ افغانی را در تطابق به طرز تفکر کهنه گرای خود نیافته اند، توسط بیگانه گان شناسایی، پرورش و حمایت شده اند. این حلقات متحجر و عقبگرا توسط بیگانه گان در خارج از افغانستان تعلیم، تربیه و تمویل گردیده و در داخل افغانستان علیه نظام های اصلاح طلب، مترقی، ملی و متعهد به رفاه اجتماعی استعمال میشدند.
آیا قابل باور است، که کسیکه خود نه تحصیل دارد، نه دانش و نه هم آگهی و تمام مهارت اشرا رهزنی و دزدی بیت المال میسازد، بتواند مقابل یک شاه آزادی دوست، مترقی، روشنفکر، وطندوست و مهربان قیام کند و پیروز هم شود؟؟؟ و یا آیا قابل باور است که حرکات خشن، تندرو، عقبگرا و تمدن ستیز بتوانند مقابل نظام هاییکه عملاً در آبادانی و اعمار جامعه فعال اند قیام کنند و نظام ها را سقوط دهند؟؟؟
زمینهٔ تاریکیها بر روشنی را کی، چرا و چگونه آماده میسازد؟
ریشه های درختی که سالهاست در سرزمین ما میوهٔ زهر آگین میدهد، از کجا آب میخورد؟
آنچه بر همه آشکاراست، اینست که جنگی که ملت ما چوب سوخت آن است و سرزمین زیبای ما میدان سوخت این چوب، چشمهٔ ست که به کام ما زهر و به گلوی بیگانه گان آب حیات میریزد. موقعیت عالی سوق الجیشی افغانستان باعث آن گردیده، که این سرزمین میدان تاخت و تاز های ابرقدرت ها مخصوصاً بعد از سه جنگ افغان- انگلیس گردد. نزدیکی افغانستان به ایران، هند، روسیه و چین ارزش جغرافیایی ست که متأسفانه قبل از رسانیدن منفعت به افغانستان آنرا بیشتر آسیب پذیر ساخته است.تحقیقات جیولوژیکی نشان میدهد، که افغانستان شامل ۱۴۰۰ منبع منرال و باارزشترین و کمیاب ترین مواد معدنی از آنجمله یوارنیوم، لیتیم، طلا، نقره، مس، نفت و گاز میباشد، که تریلیونها دالر ارزش دارد. با آنکه منطقهٔ شرق چین الی غرب افریقا از نظر ایکالوژی منطقهٔ خشک است، ولی منابع آبی سرشار افغانستان چشم تنگ همسایه های تشنهٔ ما را به ما دوخته است. بیآبی همسایهٔ غربی ما ایران باعث شده که آب زلال دریا هلمند یا نیل آسیا جوی سرخ خون جوانان ما گردد و شیرینی آبهای سرشار دریای کنړ دهان پنجابی ها را چنان شیرین کند،که آنها برای از دست ندادن آن حاضر به هر نوع توطئهء ناجوانمردانه علیه ما گردند.
با آنکه افغانستان طی تاریخ طویل المدت خود بارها مورد حملهٔ بیگانه گان قرار گرفته است، ولی ملت وطندوست و سلحشور این سرزمین همیشه در دفاع از تمامیت ارضی این سرزمین متحدانه کمر هر استعمار را از اسکندر مقدونی گرفته تا اشغالگران امروزی بخاک مالیده و با افتخار درفش سه رنگ سرزمین ما را بلند نموده است. شکست های پیهم بیگانه گان و پذیرفتن ناکامی مقابل نیروی قوی مردمی درین خطهٔ مقدس باعث آن گردیده که استعمار شیوهٔ استیلای خویشرا عوض کند و برای دستیابی به منابع سرشار طبیعی ما از راه های دیگر پیش برود.
ترویج خرافات زیر نام دین:
عوض نمودن تعلیمات دینی با خرافات و مردم قرا و قصبات را به آن گرویدن یکی از مکاتب خاص سیاسی انگلیسها درافغانستان بوده است. انگلیسان توانستند،که زیر نام پیر، مرشد و ملا جاسوسان خویش را در بین مردم نصب نموده و افکار ضد ملی و عقبگرایانه را در آنها نهادینه ساخته و مردم را از ترقی، پیشرفت و آبادانی دلسرد نموده و بیشتر به دنیای بعد از مرگ امیدوار بسازند. در اواخر ربع اول قرن ۲۱ هنوز هم جوانان سرزمین ما که در مکاتب خرافاتی پنجاب این فرزند نامشروع انگلیس ضد منافع ملی ما تربیت شده و برای رسیدن به ۷۲ حور بهشتی مواد انفجاریه را در مغایرت کامل با آموزه های دین مقدس اسلام و سنت پیامبر محمد (ص) به سینه میبندند و ده ها و حتی صدها هموطن بیگناه ما را به شهادت میرسانند. با آنکه میدانند،که قرآن با صراحت میگوید،که قتل یک انسان بیگناه معادل قتل تمام بشریت و نجات جان یک انسان بیگناه معادل با حفظ تمام بشریت است.
ترویج تفرقه های قومی:
نفاق بین ملیتهای بهم برابر و برادر افغان توطئه دیگر استعمار در افغانستان است، که با استفاده از آن سالهاست که ملیت های مختلف این سرزمین کثیر الملیتی را ضد همدیگر میجنگانند و بدین وسیله اوضاع را متشنج ساخته فضا را برای بهره برداری خود مساعد میسازند. ترویج تفرقه ها لسانی، مذهبی، منطقوی و سمتی سلاحیست، که توسط آن تشنجات داخلی را داغ نگهمیدارند و ملیتهایی را که مقابل هر استعارگر یکدست و یک سنگر جنگیده اند، مقابل همدیگر میجنگانند. سرمایه گذاری در تقسیم کردن ملت به اقوام و تشکیل بنیاد ها و ساختار های قومی رسمیست، که درسالهای اخیر در انشعاب ملت به ملیت ها و اقوام نقش قابل ملاحظهٔ داشته است. این در حالیست که اکثریت مردم این سرزمین مسلمان و معتقد به سوره مبارکه الحجرات آیه ۱۳اند که میفرماید:
يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثىٰ وَجَعَلناكُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا ۚ إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم ۚ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ﴿۱۳﴾
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.
تخریب ارزشهای فرهنگی:
فعال ساختن دستگاه های تبلیغی رایویی، تلویزیونی وانترنتی که بطور ۲۴ ساعته ارزشهای ملی افغانی را تخریب و بی بندوباری را رایج میسازند، زهر کشندهٔ دیگریست که شیطان استعمار بر جام شیرین این ملت میریزد. نشرات این بلند گو ها مخصوصاً بلندگو های تمویل شده توسط ممالک همسایهٔ دور و نزدیک در مغایرت کامل با ارزشهای دینی، فرهنگی، اجتماعی، و ملی ما قرار داشته و دربی ثبات ساختن کانون خانواده ها بخصوص انحراف نسل جوان نقش بارزی دارند. تخریب ارزشها در ابعاد مختلف ذریعهٔ رسانه های تمویل شده توسط بیگانه گان باعث ایجاد و ترویج فرهنگ خود کم بینی و خود بدبینی گردیده و آهسته آهسته راه را بسوی همه گانی ساختن فرهنگ “تخریب ارزش ها” باز میکند.
رایج ساختن فساد اداری:
دزدی، رشوه و اختلاس که از نظر دینی، فرهنگی و اجتماعی اعمال ممنوعه و شرم آور پنداشته میشدند، دفعتاً بطور سیستماتیک در جامعه رایج گردیدند. فساد اداری بدون کنترول همانا توطئهٔ سازمان یافته و قبلاً پلان شدهٔ استعمار است که از آن در بی ثبات ساختن نظام و بی اعتماد ساختن ملت مقابل نظام استفاده میشود. فساد اداری پروژهٔ تجربه شدهٔ استعمار در ممالک افریقایی بود، که با نتیجه دادن در آنجا در افغانستان هم تجربه شد و افغانستانی که ارزشهای آن دهه ها در آتش جنگ سوخته بود، هیزم فساد اداری را به آسانی پذیرفت.
ترویج فحشا:
گفته اند، که اگر میخواهید جامعه را فاسد بسازید، از فاسد ساختن زن آغاز کنید. دردا که این نسخهٔ کشنده در افغانستان هم تجربه شده است. سالهاست که در ترویج فحشا در افغانستان نه تنها از نیروی داخلی استفاده میگردد، بلکه روسپی های تجارتی از ممالک خارجی به افغانستان وارد گردیده و در ساختارهایی بنام مهمانخانه خرید و فروش میشوند. بارها مهمانخانه ها با جمع صد ها روسپی تایلندی، اوکرائینی، پولندی و … افشا شده اند، ولی دردا که این ساختار ها مسدود نشده و مالکین آن به دلیل وابسته گی به جنگسالاران و زورگویان مورد بازپرس قانونی قرار نگرفته اند. مهمانخانه های داخلی هم بطور عیان فعال بوده و مقاومات و زورمندانه در دل شب چه که حتی در روشنی روز در آن رفت و آمد داشته اند. فساد اخلاقی، این باطل ترین فن اجتماعی تا حدی در وطن رایج گردید، که توضیح آن از عفت قلم بدور است.
ترویج بیدینی و عیسویت:
برای ایجاد انشعاب عقیدتی در بین مردم برای سالهای طولانی هزاران مبلغ عیسویی به افغانستان رفته و مردم را به روی آوردن به دین عیسویت واداشته اند. گفته میشود که اکنون ده ها کلیسای مخفی در افغانستان فعال اند، که در آن افغانهای رو آورده به عیسویت نه تنها با آموزه های عیسویت بلد میشوند بلکه معاش ماهانه هم بدست میاورند.
سلسلهٔ این نیرنگ ها و اغواگری ها نهایت طولانی و از حوصله این متن بدور است، ولی آنچه قابل برداشت است اینست که استعمار از هر وسیله ممکنه برای ایجاد هرج و مرج و بی ثباتی در جامعهٔ ما استفاده نموده و برای حکمروایی خود تفرقه را وسیله ساخته است. درامهٔ خونین و وحشتناک امروز افغانستان با تجربه و مهارت خاص استعمار در عقب پرده دایرکت و توسط بازیگران بیخبر و ناآگاه خود ما پیش برده میشود.
آنچه بر ما لازمیست همانا آگهی عامه و بیداری نسل جوان پیرامون این نیرنگ هاست. آشنایی با طعم میوهٔ زهرآگین درخت جنگ و عدم آشنایی با ریشه های این درخت آدمخور دلیل دوام جنگ و بربادی این ملت است و بر ماست که درخت سبز باغبان وطن باشیم نه درخت برای آتش خانمانسوز جنگ. آگهی، اطلاع رسانی و روشنگری جامعه نخستین و مهمترین قدمها برای ختم جنگ و برقراری صلح و رفاه اجتماعیست، که با آن میتوان از هر فرد یک باغبان و از هر باغبان، بانی باغ وطن ساخت!
باغ وطن تان سرسبز و ریشه های درخت جنگ و بی عدالتی خشکیده بادا!