اگست سال ۲۰۲۱م:
تازه از دم مرگ برگشته بودم و در خود روحیهٔ دوباره زنده گی کردن را میپروراندم.
۱۶ اگست ۲۰۲۱م:
۲۴ ساعت بعد از جایی که دیروز نشسته بودم، برخاستم. صدای ترنگ به گوشم رسید. انگشترم بودم، که از انگشتم به زمین افتاد. گویا در صرف ۲۴ ساعت بدور انگشتم بزرگی میکرد و بیگانه وار دور می افتاد. درین روز ها زمین جایم نمیداد، نه برای اینکه من خطایی کرده بودم و خود را مقصر میدانستم، بلکه برای اینکه ما همه متهم به خطا بودیم و محکوم به رنج بردن از کرده ها و ناکرده های خود. خوب میدانستم، که نباید با هیچ کسی روبرو شوم، ولی نمیدانستم که وقت را چگونه بگذرانم. یک ناول کهنه را که قبلاً خوانده بودم، دوباره باز کردم. ناول از صدسال قبل قصه میکرد، ولی من امروز ما را در آن میخواندم.
اگر به تاریخ افغانستان، خصوصاً تاریخ صد سال اخیر نظر بیندازیم، خواهیم دید که ما عملاً تاریخ را تکرار میکنیم و خصوصاً تلخی های آنرا. دلیل این تکرار مکرر چیست؟
آیا مقولهٔ جورج سنتایانا،که میگوید، «آنانیکه تاریخ را فراموش میکنند، محکوم به تکرار آن هستند.» در جامعهٔ افغانی صدق میکند؟
خواندن تاریخ، پند گرفتن از آن و تکرارنکردن اشتباهات گذشته گان بدون شک یک نظر معقول است، ولی آیا در جامعهٔ که اکثریت قابل ملاحظهٔ آن بیسواد اند، چرا باید انتظار خواندن تاریخ را داشت؟
در جامعهٔ که اکثریت باسواد آن عادت به مطالعه ندارند، چرا باید انتظار مطالعهٔ تاریخ را داشت؟
بدون شک که تا رسیدن ما به مرحلهٔ کارایی این مقوله فرسنگ ها فاصله است، ولی چه باید کرد که این فاصله ها را کوتاه بسازیم؟
در علم پیداگوژی و حاشیهٔ معاصر این علم انسترکشنل دیزائین (Instructional Design) تأکید بر این است، که انسانها با هفت شیوهٔ مختلف آموزش زاده شده اند. خواندن متن (خواندن تاریخ) یکی ازین هفت شیوه است. فلهذا در تطبیق مقولهٔ ذکر شده در قدم نخست ما اقلاً ۸۰ فیصد جامعه را بدلیل بیسوادی کسر کردیم، و در متباقی مردم به دلیل عدم معمول بودن فرهنگ مطالعه و مختلف بودن شیوه های آموزش طبقهٔ را که تاریخ مطالعه میکند، کاملاً محدود ساختیم.
با این بحث میرسیم به موضوع مهم دیگر و آن اینکه، این حد اقل که تاریخ مطالعه میکنند، مگر آیا تاریخی برای مطالعه در دسترس دارند؟؟؟
متأسفانه تاریخ افغانستان اکثراً توسط بیگانه گان و مهمتر از آن از دیدگاه بیگانه گان نوشته شده است، نه توسط خود افغانها. احیاناً اگر توسط خود افغانها هم نوشته شده است، با استناد بر دیدگاه بیگانه گان نوشته شده است. بیگانه گانی که هیچگونه تعلق همخونی و خوانی با مردم و سرزمین افغانستان ندارند و اکثراً در استخدام استخبارات استعمار نوین و استعمار نیابتی منطقه هستند، تا تاریخ افغانستان را با موازات اهداف خاص استعمار نیابتی در منطقه و جهان «بازنویسی» کنند. مشکل ما نه تنها نخواندن تاریخ نیست، بلکه به دلایل قبلاً ذکر شده ننوشتن تاریخ هم است.
برای ما که در رسانیدن تاریخ به مردم عقب مانده ایم و با جامعهٔ مقابل هستیم،که در رسانیدن اندرز های تاریخ به مردم موانع فراوان دارد ضرور است، تا ما علاوه بر نگاشتن تاریخ شیوه های رسانیدن تاریخ به مردم را مورد بررسی قرار بدهیم و درین راه وقت، حوصله و هنر به خرچ بدهیم تا بتوانیم از یکطرف کم کاری های نسل قبل را درین راه جبران کرده باشیم و از طرف دیگر مسئولیت خود را منحیث یک نسل آگاه در رسانیدن تاریخ به ملت و تسلیم دادن یک تاریخ مستند، مؤثق، جامع و آموزنده به نسلهای آینده ایفا کرده باشیم.
درینجا یادهانی کوتاه میکنم از مرحوم نصیر احمد احمدی که در عمر کوتاه خود زیاد نوشت، زیبا نوشت، هدفمند نوشت و معنا دار نوشت. مرحوم احمدی تاریخ خشک را در لابلای ناول های شیرین با مهارت عجیب در نویسنده گی که خاصهٔ شخص او بود بافت و به نسل جوان عرضه نمود. احصائیه ها در داخل افغانستان نشان میدهند، که پرفروش ترین آثار چاپی در قرن بیست و یکم در افغانستان ناول های وی بوده اند. جالب تر از آن اینست، که کسیکه یک کتاب از وی خوانده است، اشتیاق عجیبی برای مطالعهٔ کتابهای دیگر وی داشته است. جوانانی که آثار ترواش یافته از قلم وی را خواننده اند، علاقه به خواندن گرفته اند. برای یک نویسنده چه خدمتی بزرگتر از ترویج فرهنگ مطالعه بوده میتواند؟!
خواننده گان یکی از مشهورترین آثار وی «پیر بغدادی» مکرراً تقاضا کرده اند، که این اثر باید جز لست مطالعات نصاب تعلیمی مملکت گردد تا باشد نسل آینده اشتباهات صد سال اخیر ما را تکرار نکند.
من لازم دانستم که این اثر را نه تنها به زبان دری ترجمه کنم، بلکه برای آنعده از هموطنانم که یا نمیخوانند یا نمیتوانند بخوانند، این کتاب را به صدا در آوردم. امیدوارم که بدین شیوه توانسته باشم، یک شمهٔ از تاریخ را در لابلای یک ناول شیرین پر از اندر و آموزش به نسل جوان تقدیم کنم. این سلسله را میتوانید در لینک ذیل بشنوئید.