نظری در مورد شخصیت
داکتر کمال سید
سابق استاد روانشناسی و امراض روانی
درمورد شخصیت مطالب جالب، در نگارش کشور های انگلیسی زبان زیر نام (Personality) و در کشور های فرانسوی زبان زیر نام (Personnalité) تا جایی که قابل دسترسی من است، دریافت میشود. در انسایکلوپیدیا فرانسوی مضمونی را (Jérôme Rossier) روی شناسایی عمیق شخصیت نگاشته است. مختصر این مضمون را در برتیش انسایکلوپیدیا نیز یافته میتوانیم. مدارک و مواخذ فنی درین باره زیاد است. میکوشم یک فشردهٔ ازین همه را در همینجا ترتیب کنم.
زیر عین عنوان، شرح مطلب از دید زبانشناسی، ادبیات، فلسفه، روانشناسی و بیماری های روانی با هم تفاوت زیاد دارند.
ازدید زبانشناسی:
لغت پرسونالیتی ریشه و تاریخ جالب و دیرینه دارد. از کلمۀ لاتین “Persona” آمده است.پرسونا، نام ماسکیست، که در تیاتر انتیک “Théâtre antique” یونان بازیگران تیاتر مجبور بودند بر چهرۀ خود بکشند. این ماسک بیانگر خصائل شخصی بود، که داستان از او و از کارنامه اش حکایت میکرد و هنرمند تیاتر آنرا به نمایش می کشاند. اما کلمۀ پرسونا از آن هم قدیمتر است و از اشتراک کلمۀ(per)که در یونانی قدیم، ورا و ماورا معنی دارد و(son)که صوت و آواز در بیان معنی میدهد، که گویا آن خصوصیت است، که ما ورای شرح و بیان لفظی قرار میگیرد و معنی شخصیت را خوبتر میرساند. بد نیست، که لغت شخصیت را در مدارک دستداشتۀ خود در زبان خود ما هم جستجو کنم: در قاموس عظیم به نام العربی شخصیت را گفته اند، که لغت عربیست و به آن ناظم الاطبأ (یعنی سرپرست هر آنچه ذاتیست) و منتهی الارب (برگزیدن ذات) ومجموع نفسانیات معنی داده است، گویا شرح عربی بیشتر به دور آنچه نفسی و ذاتیست میچرخد. در فارسی، در فرهنگ های انند راج، دهخدا و عمید هرسه فرهنگ معانی تقریباً مشابه عرضه داشته و تمام لغاتیکه به کار برده شده صبغۀ ارزشی دارد مثل شرافت، بزرگواری، توانایی و توانمندی در اراده، این همه در معنی شخصیت گفته شده است. حمزه گنجی در رساله اش زیر نام روانشناسی عمومی چاپ تهران، شخصیت را سَبّک تعریف کرده است. درزبان هندی برای شخصیت لغت بسیار قدیمی (Vyaktiva) وجود دارد، که در عین زمان که شخصیت معنی دارد، پاکی، پاکیزگی و شفافیت هم معنی میدهد.
دید فلسفه درین باره:
در فلسفه، لغاتی که برای شخصیت به کار رفته بیشتر جنبۀ حقوقی، عدلی و قضایی دارد و مجموعۀ سلوک و هنجار را در بر میگیرد. اما از نظر فکر فلسفی در شرح شخصیت فلاسفه به دو مطلب اشاره دارد: یکی هَیّکل انسان است، که به (persona)توافق دارد و نقشی ست، که انسان هم خواسته و هم نخواسته در عین زمان که نمایشگرش است تماشا گرش نیز است. اما در درون این هیکل یک نیروی هم هست، که یونگ(Carl Gustav Yung)قبل از آنکه روانشناس شود غرق در فلسفه بود و آنرا انیما (anima)یاد کرده است، این همان روح است ، که کشف چمان هاست و در بحث شمنیزم دیدیم، که اینرا فلاسفۀ فرانسوی زبان(âme) و در انگیسی(spirit) میگویند.
در تصوف بخش هیکل را ظواهر میگویند و آن نیروی درونی طبق گفتار یونگ، باطن متصوفین است. یونگ وقتیکه از فلسفه دوری کرد روندۀ روانکاوی شد از باطن متصوفین نا آگاه روانکاوی را برشمرد.
در روانشناسی:
در شرح شخصیت گفتنی ها زیاد است و همین است، که در مدارک خود دراین زمینه نوشته های بسیار داریم، چی از خود ما و چی هم از دیگران. در روانشناسی در مدارک دستداشته در شرح شخصیت، دو فصل و هرکدام بزرگ و جدا از هم رعایت شده است. در فصل اول تعریف شخصیت، شرایط نمو وایجادش، انکشاف و ارتقای آن و همه عوامل اثر گذار بر ادامت و در ثبات آن تشریح شده است. در فصل دوم که تازه گی دارد شرح انواع شخصیت هاست چون ریخت های روانی که هر انسان یکی از آنرا در خود دارد.
تعریف شخصیت ساده نیست،در مدارکی که هرکدام روشنی انداز دیدگاه های من است، تعریفی درج شده است. هرقدر مدرک وزینتر باشد تعریف پیچیده تر میشود. من به اتکای دانشنامۀ روانشناسی این تعریف را برگزیدم: “شخصیت افادۀ ممیزات فردی است، که یک انسانرا در میان انسان های دیگر نمودار میسازد.”
شخصیت بنای است، که در بالای خودی(Ego) تعمیر میگردد. در شرح خودی یا ایگو و زمان پیدایشش را که زایش دوم گفته ام چیزی نوشته ام (این مطلب را در نوشته ام زیر نام خودی در ویبسایت داکتران برای افغانستان و هم در ویبسایت افغان پیدیا یا دانش نامۀافغان مطالعه فرمائید) زمانیکه خودی زاده شد یا ساخته شد، هنوز طفل به پا برنخاسته که روندۀ راه دراز تحول و انکشاف میشود. مراحل انکشافی مثل منازلیست، که این روندۀ راه دراز آنها را یکی بعد از دیگر می پیماید. اولین مرحله را با داشتن چار قدم اساسی چنین توصیف نموده اند:
قدم اول: قدم حسی- حرکی میباشد. درد اول حسی است، که از آوان زندگی شامل حال میشود و از عذابش بائیست دست و پا زد. هم احساس درد و هم دست و پا زدن که نتیجۀ آن است ذاتیست و از زمان های پیشین و انسان های اولیه از راه ژن آمده است.
قدم دوم پیدایش انسجام در حرکت است.
قدم سوم وقتیست، که حرکت افاده پیدا میکند و خواست و نخواست را افاده میکند
قدم چهارم که انکشاف یافته ترین مرحلۀ اول است و این زمانیست، که حرکت دلائل پیدا میکند، گویا درین قدم چهارم دیگر حرکت بی لزوم سرنمیزند.
مرحلۀ دوم: مرحلۀ انکشاف روحی–حرکی است، درین مرحله گفته شده است، که انکشاف بیولوژی بدن نیز در انکشاف شخصیت هم زمان است.
در مورد نقش بیولوژی در این مرحلۀ انکشافی، نوشتۀ پروفیسر داکتر حبیب، دل استاد فاکولتۀ طب کابل را در فصل چهارو پنجم کتابش، ازصفحۀ ۸۸ تا ۱۰۱ رساله اش به نام “شگفتی های خلقت دماغ” چاپ فریمانت در سال ۲۰۰۵م بخوانید.(من خواندن این رساله را به همه توصیه میکنم). نوشته های بعدی بیشتر به انکشاف انتومیک دماغ روشنی انداخته اند.
مرحلۀ سوم مرحلۀ انکشاف سلوک روانیست، که درین مورد سلوک شناسان مثل وتسون (Watson) و آنانیکه بعد از او آمده اند و طرح بیهیفیوریسم (Behaviorisme) را ریخته اند وگفته اند که سلوک انسان با تقاضای ماحول در مطابقت است. در همین مرحلۀ سوم کارهای پفلوف (Pavlov) و نظرش مبنی به عَکَسۀ شرطی چشمگیر میشود، که گفته است، که هر ایجاب ماحول چون یک مُنَبِه ایجاد یک جواب مناسب را میکند. گفتن ماحول چی در بیان سلوک شناسان به سلیقۀ وتسون و چی در عَکَسۀ شرطی پفلوف (Pavlov) همان ماحول است، که از جمعیت کوچک که خانواده است شروع میشود و به جمعیت بزرگتر که جامعه است می انجامد. این جمعیت بزرگتر با دین و آئین و رسم و رواج وسننش و هرآنچی پیداوار فرهنگی دارد دست به کار است، تا در ساخت و بافت و رنگ و رخ این بنای شخصیت که در تعمیر است سرنوشت ساز باشد. این همه گیر و دار های جمعیت اساسات روانشناسی اجتماعی را میسازد. اثرات روانشناسی اجتماعی را بر شخصیت داکتر اعظم دادفر استاد فاکولتهٔ طب کابل در رساله اش زیرنام روانشناسی و ضرورت آن در جامعهٔ افغانستان منتشرهٔ هامبورگ در سال ۲۰۱۴م در یک فصل مختص به آن زیرعنوان “دیدگاه روانشناسی اجتماعی در بارهٔ رشد شخصیت” خوب شروع کرده و به خوبی ادامه داده است. (من خواندن آنرا نه تنها به شاگردان ما و جمعیت طبی بلکه به همه ضروری میدانم)
مرحلهٔ چهارم، مرحلۀ نهایی انکشاف شخصیت است زیرعنوان مرحلۀ غریزه یی–عاطفی یا(Instintivo-affectiv) است. این مرحلۀ رشد شخصیت را از همه بیشتر فروید بنیان گذار مکتب روانکاوی تشریح کرده است. ( درمورد روانکاوی ایجاد فروید و بیان آنانی که بعدازاو آمده اند، چون یک بحث خیلی طولانیست دریک مضمون جداگانه عرضه خواهم کرد.). در اینجا صرف مختصر نظر فروید را در رشد شخصیت مینوسم و آن اینست: بخشی از خودی زیر اثر انگیزه ها و وفاداری به اصل تلذذ، در جهت برآورده شدن آرزو ها در جدال است، اما محدویت امکانات از یکسو و هم موانع وزین اخلاقیات شامل دستور جامعه، از سوی دیگر کارشکنی میکنند. دستگاه روانی آنچه را برآورده نشده چون آرزوی نا فرجام سرکوب میکند و در نا آگاه که قبرستان آرزو های سرکوب شده است زنده به گور میسازد و صرف آنچه را که در سازش با جمعیت است عامل میگذارد و ازین باقیمانده یک شخصیت سازگار با خواست همه گانی را در حیطۀ آگاهانه تعمیر میکند. آنچه که در نا آگاه سرکوب شده چون زنده است بی سر و صدا نیست و چون به گور شده به شکل اصلی در حیطۀ آگاهی ظاهر شده نمی تواند مثلیکه در یکی از درس هایم گفته ام که اگر روزگار یاری کند پیدا وار سرکوب شده ایجاد گر هنر میشود و اما اگر روزگار یاری نکرد (جنگ ها و نا ملایمات) عَرَض ساز و مرَض بار میشود.
در مورد انواع شخصیت ها هم گفتنی ها است. گفته شده، که همانطوریکه دو چهره را کسی مطلقاً یکسان ندیده است دو شخصیت را هم مطلقاً یکسان دیدن مشکل است. با وجود داشتن شباهت ها در شرایط ماحول، خصوصاً نزد کسانیکه زیر عین شرایط محیطی بزرگ شده اند، مثل کسانیکه از عین والدین بدنیا آمده اند با وجود داشتن شباهت های زیاد، تفاوت ها هم دارند. در انسانشناسی در مورد نورم همگانی شرحی وجود دارد، که دران وجه مشترک شخصیت مردمان یک دیار را بیان کرده اند، اما اگر از تفاوت ها چیزی گفته نشده از آن انکار هم نشده است. بعضی کسانی اند، که در وصف شخصیت مردمان قوم و قبیلۀ خود بیانات دارند، که اکثراً روی خواست آرزو مبالغه آمیز میشود وخصوصیات گفته شده از آنچه در واقعیت است دوری دارد. در روانشناسی گفته شده، که بیان آرزو با چشم دید در واقع فرق میکند. بهر حال، این گویندۀ خصوصیات قومی و قبیلوی از شباهت ها بیانات دارد نه از تفاوت ها. در شرح ریخت های روانی نظر اولی را کرتشمر پیش کرد و بیانش شکل تعلیم به خود گرفت و به آن ریخت نگاری یا(typologie) گفته شده و در شرح ریخت های روانی با در نظر داشت وضع جسمانی گفتنی ها را ایجاد کرده بود و چنین گفته بود، که آنانیکه بلند قامت و باریک اندام هستند اندک رنج میباشند و بلند قامت های تنومند مستعد به خشونت اند و کوته قامت های فربه، اعتدال مزاجی ندارند گاهی خندان و گاهی گریان اند و کوتاه قامت های لطیف بنیه به کسی اعتماد نمیکنند. این تصنیف را چون که احصائیه به پیمانۀ وسیع تائید نکرد متروک شد و اما چون در مدارک بسیاری هنوز ذکر شده، لازم بود کمی ازان گفته شود. آخرین تصنیف شخصیت ها طرح امریکایی رسالۀ (DSM-IV-TR) دی اس ام چهار تی آر است، که دران یازده نوع شخصیت تشریح میشود و سازمان صحی جهان در رسالۀ رسمی خود به نام سی ای ام ده(CIM-10) آنرا تائید کرده است وهم مورد تائید احصائیه به سطح وسیع قرار گرفته است. هریک از ریخت های روانی با شرح کامل خصوصیات شان در آن تشریح شده و شناخت آن در شرح امراض روانی حتمی و در انتخاب شیوه های علاج مفید خوانده شده و هرکدام آن در جزئیات خود دارای مشخصاتیست، که به بالا تر از صد نوع شخصیت وجه مشترک میرساند، همین است که یک روانشناس ورزیده بایست به بالا تر از هزار ساختار روانی آشنایی کافی داشته باشد زیرا از او از طرف مقامات تقاضای نظر دهی به عمل می آید. خصوصاً اگر در عین حال متخصص امراض روانی هم باشد. عادتاً نظر خواهی از طرف مقامات نظامی در مورد استخدام در قوای مسلح صورت میگیرد، گاهی هم در مورد شمولیت در بخش مسلح قوای انتظامی از طرف مقامات انتظامی اتفاق می افتد. محاکم قضا نیز نظر خواهی میکنند خصوصاً در دوسیه های جنائی قاضی لازم میبیند، که بداند، که ریخت شخصیت تا چی حد نقشی در عمل اجرا شده دارد. گاهی میشود، که با در نظر داشت ریخت شخصیت نظر دهنده تقاضای تخفیف جزا مشروط به تجویز علاج اجباری کند. به هر حال این نظر ارزش مشوره دارد نه حکم قضا را که آن دراختیار و در فیصلۀ قاضی ست. چنانچه که گفته شد با وجودیکه مردمان یک جمعیت معین که در شرایط اجتماعی نسبتاً مشابه و زیر قانون همه گانی مشابه زندگی میکنند از باعث داشتن ارثیت و مسائل ذاتی مختص به خود شان هرکدام شخصیت فردی خود را دارد، که در حقیقت هویت فردی – اجتماعی یک انسان است و همین است،که مورد حرمت است. در ممالک پیشرفته مؤسساتی است، که به توجه آگاهان فن ترتیب شده، به مردمان اگر خواسته باشند طور آزادانه در یک برنامۀ خودشناختی در مورد چگونگی شخصیت شان مشوره میدهند و اگر مشکلی دیده شد به روی دست گرفتن یک سایکوتیرپی مشوره داده میشود.
داکتر کمال سید