جنگ میوند
بخش اول
پیشگفتار:
سه شنبه مؤرخ ۲۷جولای ۱۸۸۰م (مطابق ۶ اسد ۱۲۵۹هجری شمسی) حادثۀ بس عظیمی در “میدان میوند” در غرب قندهار بوقوع پیوست، که به حیث یکی از واقعات پرافتخار در تاریخ کشور ما ثبت گردیده است. در این رویداد نه تنها احساس آزادیخواهی و عشق به میهن افغانها بخوبی انعکاس یافت بلکه آیندۀ سیاسی و جغرافیایی افغانستان نیز تا اندازۀ زیاد بالاثر این رویداد متأثر گردید.
جنگ میوند اگرچه در قطار جنگهای بزرگ امپراطوری بریتانیا چون “جنگ واترلو” و “گتیزبورگ”ثبت نگردیده است، ولی این جنگ ” در شصت سال سلطنت ملکه ویکتوریا بزرگترین فاجعه به شمار میرود” (۱). برای انگلیسها تأثیرات روانی جنگ میوند به مراتب بیشتر از شکست نظامی آن بوده است. داستانهای خوفناکی که بعداً توسط عساکری که از جنگ میوند جان بسلامت برده بودند به کابوسی برای عساکر هند بریتانوی تبدیل گردید که سرانجام طلسم شکست ناپذیری امپراطوری انگلیس فروپاشید. در میان تمامی وقایع در تاریخ روابط “افغان و انگلیس” جنگ میوند بیشترین انعکاس را در داخل انگلستان داشته است. تا کنون ده ها کتاب و صدها اثر علمی و تحقیقی مختصاً در ارتباط به جنگ میوند در انگلستان به نشر رسیده است که هریک از زوایای مختلف به این رویداد پرداخته است. اما رویداد جنگ میوند متأسفانه بصورت مشرح و مبسوط در تاریخهای افغانی ما ذکر نگردیده است و اگر ذکری هم شده است بیشتر منحیث یک حماسۀ جنگی از آن یاد شده است و بالای عواقب سیاسی آن کمتر توجه گردیده است. مؤرخین افغان و مؤرخین انگلیس هرکدام قسماً شرح متفاوتی از رویداد جنگ میوند را ارائه نموده اند. در این سلسلهٔ نوشته ها کوشش میگردد تا رویداد جنگ میوند در روشنائی منابع معتبر (افغان و انگیس) ارزیابی و برای علاقمندان تاریخ کشور ارائه گردد.
The Great Game بازی بزرگ
توسعه طلبی و رقابت دو قدرت استعماری وقت (بریتانیا و دولت زار روس) در قرن نزدهم بالاخره منجر به آغاز “بازی بزرگ” یا Great Game The بر روی تختۀ شطرنج آسیا گردید. تلاش دولتهای هند بریتانوی و زار روس این بود تا از رودر رویی مستقیم با هم اجتناب کنند، فلهذا سرنوشت این بازی ها در میان دود و باروت میدان های نظامی نه، بلکه در عقب درهای بسته و در میان لبخند های مامورین سیاسی دو طرف حل و فصل میگردید (اکثراً با قیمت جان صدها هزار انسان بیگناه). متأسفانه افغانستان بطور ناخواسته در محراق این بازی خطرناک قرار گرفت. چنانچه وایسرای هندوستان Lord Lytton اظهار نموده بود که: “هرچه بیشتر راجع به واقعیتهای جغرافیایی موقعیت خود فکر میکنم، در می یابم که کلید اصلی آن در کابل است” (۲). در انگلستان این “بازی” با دو پالیسی متفاوت به پیش برده میشد:
۱. پالیسی “عدم مداخله” یا “عدم فعالیت ماهرانه”
Masterly Inactivity که توسط سُر جان لورنس
(Sir John Lawrence) مشهور به “لارد لارنس” براه انداخته شد و توسط ریچارد سوتویل بروک
Richard Southwell Bourke, 6th Earl of Mayoمشهور به “لارد مایو” و تامس بیرنگ
ThomasBaring,1stEarlof Northbrook ادامه داده شد (لیبرال ها).
۲. پالیسی پیشروی“Forward Policy” که دستور کار دولت دیزرائیلی“Disraeli” (محافظه کاران) را تشکیل میداد. پالیسی “عدم فعالیت ماهرانه دریای سند را بحیث سرحد طبیعی هندوستان تصدیق میکرد، ولی “پالیسی پیشروی” تشکیل سرحد علمی Scientific Frontier با امتداد خط آهن در مناطق قبایلی و اعمال نفوذ بریتانیا تا دریای آمو را پیشنهاد مینمود. (۳)
روسها، در جانب مقابل این بازی، از سالیان متمادی از ناامنی موجود در سرحدات جنوبی خود دچار مشکلات بودند. چپاول کاروان های تجارتی و اسیر گرفتن مسافرین و فروش شان به حیث برده در بازار های بخارا و “خانات خیوه” و یا هم تقاضای پول در برابر آزادی اسیران، مصؤنیت کاروانهای تجارتی روسیه بطرف بخارا، سمرقند، و هرات را با مشکل جدی مواجه ساخته بود. تنها در سال ۱۸۳۰م هزار نفر از اتباع روسیه در مناطق آسیای مرکزی اختطاف گردیده بودند. گذشته از آن لشکر کشی اول بریتانیا به افغانستان بمثابۀ زنگ خطر روسها را متوجه گردانید که در صورت عبور انگلیسها از هندوکش، هیچ قوتی در بیابانهای آسیای مرکزی مانع پیشرفت شان بسوی سرحدات روسیه نخواهد گردید. ولی مشغولیت روسیه در شمال اروپا، قیامهای پی در پی “پولند” در برابر روسها (۱۸۳۰م، ۱۸۴۸م، ۱۸۶۳م)، و جنگهای “کریمیه” (۱۸۵۳م-۱۸۵۶م)، برای روسها فرصت نمیداد تا بطرف جنوب توجه نمایند. بعد از جنگ “کریمیه” و قرداد صلح با انگلیس، روسیه شروع به توسعه بطرف جنوب نمود و در سال ۱۸۶۵م تاشکند، در سال ۱۸۶۸ سمرقند، در سال ۱۸۷۳ خیوه، و در سال ۱۸۷۵ خوقند را متصرف گردید. بعضی مؤرخین به این نظر هستند که روسها جهت کاهش فشار قوای بحری انگلیس در اروپا، میخواستند تا به این ترتیب در خشکه بالای انگلیسها فشار وارد نمایند. (۴) ولی تعدادی از مؤرخین با دسترسی به اسناد آرشیف ها، معتقد هستند که روسها اصلاً خیال پیشرفت و حمله بالای هندوستان را نداشتند. در سال ۱۸۷۳م وایسرای هند بریتانوی، “لارد نورت بروک”، به وزیر کشور هندوستان نوشت: ” به هر اندازه که روسها بطرف ترکستان پیشرفت نمایند، به همان مقیاس در برابر حملات ما ضعیف تر میباشند و توان مقابله را نخواهند داشت” (۵) به هر حال، روسها به سرحدات افغانستان نزدیکتر شدند و “بازی بزرگ” شکل سریعتر را اختیار نمود. صدراعظم انگلستان، دیزرائیلی، به ملکه ویکتوریا پیشنهاد نمود که: “با در نظرداشت رودر رویی احتمالی انگیس و روس، بریتانیا به شخص مصمم و مبتکر چون لارد لیتن Lord Lytton ضرورت دارد”. (۶) و بدین ترتیب “لارد نورت بروک” مجبور به استعفی گردید و ” لارد لیتن” بحیث وایسرای به هندوستان فرستاده شد. (اپریل ۱۸۷۶م) ” لارد لیتن” شخص مغرور و خودخواه و از طرفداران سرسخت “پالیسی پیشروی” بود که حتی از دولت محافظه کار انگلستان نیز متابعت نمیکرد تا جائیکه “دیزرائیلی” موصوف را متهم به “بغاوت” نمود. ” لارد لیتن” در اولین اقدام (و با استناد به معاهدۀ سال ۱۸۵۴م با خانات کلات) “کویته” را به هند بریتانوی ضم نمود. (نوامبر ۱۸۷۶م)
در افغانستان این دوران مصادف با امارت امیر شیرعلی خان بود. امیر موصوف که روابط نسبتاً دوستانه با “لارد لارنس” و “لارد مایو” داشت، بعد از کانفرانس “امباله” (مارچ ۱۸۶۹م) از انگلیسها ناامید شد و بیشتر توجه را به داخل کشور معطوف داشت و در بُعد خارجی میخواست تا از رقابت “شیر و خرس” (بریتانیا و روس) به نفع خود استفاده نماید. روسها از مدت زمانی عبدالرحمن خان مخالف سرسخت امیر شیر علی خان را در تاشکند نزد خود نگه میداشتند و از موجودیت عبدالرحمن خان به حیث “نقطۀ فشار” بر علیه امیر شیر علی خان خصوصاً روابط موصوف با انگیس ها استفاده مینمودند. امیر شیر علی خان با آنکه باری گفته بود:”من چون پیالۀ چوبی هستم که اگر هر قدر بزمین بخورم نمیشکنم ولی عبدالرحمن خان مانند ظرف سفالی است که اگر بزمین بخورد پارچه – پارچه خواهد شد” (۷) ولی در واقعیت امر امیر تا آخر حیات نتوانست تا از هراس برگشت عبدالرحمن خان آسوده خاطر شود و همین هراس نگذاشت تا آنچنانی که میخواست روابط خود را با انگلیسها عیار نماید. یکی از موارد اختلاف امیر شیرعلی خان با انگلیسها استقرار نمایندۀ دائمی انگلیسی نژاد در داخل خاک افغانستان بود و “لارد نورت بروک” این حساسیت امیر را بخوبی میدانست و به همین دلیل این موضوع را در “کانفرانس سمله” (۱۸۷۳م) با نورمحمد شاه خان مطرح نکرد.” لارد لیتن” با ورود خود به هندوستان به امیر شیر علی خان اطلاع داد که: “حاضر است تا در مقابل قبولی نمایندۀ انگلیس در هرات و بلخ و حق سفر آزادانۀ اتباع انگلستان در داخل خاک افغانستان، با امیر مساعدت مادی نموده و در مقابل تجاوز خارجی از امیر حمایت نماید.”(۸) امیر شیر علی خان با قاطعیت این پیشنهاد را رد نمود. فشار های ” لیتن” بالای امیر شیرعلی خان ادامه یافت و قرار شد تا جهت توضیح موقف امیر کنفرانسی میان نمایندگان دو طرف در پشاور برگذار شود (آخر جنوری ۱۸۷۷م). این کانفرانس قبل از آغاز مهر ناکامی را با خود داشت زیرا ” لیتن” به 2نمایندۀ خود (Pelly) هدایت داده بود تا استقرار نمایندۀ انگلیس نژاد را در داخل خاک افغانستان بالای امیر بقبولاند، ولی در مقابل امیر به نمایندۀ خود سید نورمحمد شاه خان فوشنجی دستور داده بود که در تحت هیچ نوع شرایطی نباید استقرار نمایندۀ انگلیس نژاد را در داخل خاک افغانستان قبول کند(۹). در جهت مقابله با فشار های ” لیتن” امیر شیرعلی خان دست به یک اقدام عجیب و پر مخاطره زد و در یازده آگست ۱۸۷۷م هیأت روس را به رهبری “جنرال ستالیتوف” در کابل به حضور پذیرفت. اینکه هدف امیر از پذیرفتن هیأت روس چی بود، به درستی روشن نیست. در جریان اقامت “جنرال ستالیتوف” در کابل توافقاتی میان روس و بریتانیا در اروپا صورت گرفت که در نتیجۀ آن گورنر جنرال روس در ترکستان “جنرال کافمن”(Konstantin Petrovich von Kaufman) به “جنرال ستالیتوف” در کابل احوال فرستاد که از عقد هرنوع معاهده و یا تعهدی با امیر شیرعلی خان خود داری نماید (۱۰).
مأخذ:
۱- Maiwand 1880, p10 and 98
۲- Malalai, Joan of Arc of Afghanistan; p 117
۳- Malalai, Joan of Arc of Afghanistan; p 120
۴- فرهنگ: افغانستان در پنچ قرن اخیر
۵- The Eastern Question, vol 1
۶- Malalai, Joan of Arc of Afghanistan; p 117
۷- The Ameer Abdur Rahman by Stephen Wheeler, p51
۸- The Road to Kabul, p43
۹- متأسفانه عمر با صدراعظم مجرب و ورزیدۀ امیر بقا نکرد و سید نورمحمد شاه خان در جریان این مذاکرات وفات نمود
۱۰- بناً متن معاهدۀ که میان امیر شیر علی خان و هیأت روس در بعضی منابع از آن ذکر گردیده است، واقعیت ندارد.