بررسی آثار ھنری پیش از تاریخ افغانستان
با آنکه دانش ما در مورد بشر اولیه بسیار محدود است ونظریات متفاوتی درین زمینه وجود دارد به اساس تحقیقات باستان شناسی، انسان شناسان (انترو پالوجیست ها) به این عقیده رسیده اند، که هومو سپین ها دارای فرهنگ ارتقا یافته تری نسبت به انسان یناندرتال Neanderthals وانسانهای بسیارکهن یا هوموایرکتوس Homo Erectus بوده اند. گرچه دوره زنده گی قدیمی ترین انسان ها یعنی هومو ایر کتوس ها در حدود ۹۵۰۰۰ سال تا ۱۰۰۰۰۰ سال ، دوره زندگی انسان نیاندرتال درحدود ۴۰۰۰۰ سال تا ۶۰۰۰۰ سا ل و هوموسپین ها درحدود ۳۵۰۰۰ سال تخمین گردیده است، اما شواهدی دردست است که طول زنده گی بشررا بروی زمین بسیار قبل ازین دوره ها ثابت میسازد، که شاید به چندین میلیون سال بالغ گردد. با آنکه مطالعه شیوه زندگی انسانهای اولیه وتحقیقاتی که درمورد دوره مغاره نشینی وشکارگری صورت گرفته بسیاردلچسپ است، اما از نگاه تاریخ هنر در این بررسی ابداعات هنری عصر پیش از تاریخ یا ما قبل التاريخ مورد مطالعه قرار میگیرد. ازینرو پس از ارائهٔ معلومات مختصری در بارهٔ موجودیت انسانهای اولیه درافغانستان به بررسی آثارهنری آنها در دوره سنگ یا عصرحجر میپردازیم.
انسانهای اولیه درافغانستان:
مطالعات باستانشناسی وانتروپالوجی درمورد انسانهای اولیه درافغانستان درسال ۱۹۵۹م توسط داکتر والترفیرزرفس عضوموزیم طبیعی امریکا آغاز شد و به اساس این تحقیق ابتدایی ساحات وسیعی درحوزه هلمند وارغنداب وحوزه جنوبغرب افغانستان که در آن موجودیت آثار انسانهای بسیار باستانی مربوط دوره کهن سنگی پارینه پیش بینی میگردید، نشانی گردید.
درسال ۱۹۷۴م تیم باستانشناسی امریکا به سرکرده گی لویس دوپری Luis Dupree آثار بسیار کهن انسانهای اولیه را که مربوط دوره (کهن سنگی قدیم)Lower Paleolithicمیشود از اطراف آب ایستاده دشت ناور بدست آوردند. این آثار که شامل ابزار سنگی چون ، تبرچه ها، گرزهای سنگی و آلات تراش ساخته ازسنگ بودند زندگی گروهی قبیله از انسانهای بسیار باستانی را باز گو میکردند، که در حدود صد هزارسال قدامت داشت. با آنکه دشت ناور غزنه تا حال کهن ترین ساحه مربوط به انسانهای اولیه درافغانستان شناخته میشود، اما مطالعات باستانشناسی درمورد موجودیت ساحات مشابهی در ولایات هلمند و نیمروز تا کنون تکمیل نگردیده است. این تحقیقات دراثر تحولات سیاسی ای که بعد ازسال ۱۹۷۸م بوقوع پیوست به تعویق افتاد و در طول سه دهه جنگ نیزپیگیری نگردید، اما مطالعات شناسایی انسانهای اولیه که دردههٔ ۱۹۵۰م و ۱۹۶۰م درشمال افغانستان آغاز یافته بود، نسبت به حوزه جنوبغرب مکمل تر است. ازینرو تحقیقات باستانشناسان و انترو پالوجیستها موجودیت آثار مربوط به انسانهای نیاندرتال را از ساحات مختلف ولایات سمنگان، تخار، فاریاب و بدخشان چون مغاره های قره کمر در ولایت سمنگان ، تپه های كلفلگان و چنار گنجشكان در ولایت تخار، بهارك واقع در بدخشان و غارمرده گوسفند درگرزیوان ولایت فاریاب تثبیت نمود. قدمت این آثاربه ۴۰۰۰۰ تا ۵۰۰۰۰ سال پیش از امروز میرسد. احتمال موجودیت آثار انسانهای کهن در حوزه جنوبغرب ، بخصوص در ولایات فراه و نیمروز که دست نخورده ماند، بسیار قابل پیشبینی است وشاید در آینده دریچهٔ بررسی های نوینی را درین ساحه تاریخی بازنماید.
مجسمه آق کوپرک بلخ
نخستین اثرهنری افغانستان وقاره آسیا
درسال ۱۹۶۹م تیم باستان شناسان امریکایی که در دامنه های سلسلهٔ جبال هندوکش شمالی درجستجوی آثارانسانهای قدیم بودند از مغاره « کُر» واقع در قریه بابا درویش کُشم بدخشان استخوان های انسانهای اولیه را با ابزارسنگی شان بدست آوردند. کاوشها و جستجوهای بیشتر هیأت باستان شناسی امریکا به مدیریت لویس دوپری وداکترکوون درقریه کُر درسال ۱۹۷۴م این احتمال را تقویت بخشید، که ساحه تاریخی باختر و بدخشان درحواشی رود آمو میتواند یکی از پرورش گاه های انسان هوموسپین Homo sapiens درعصر حجربحساب رود.
درمورد زنده گی انسانهای باستانی نوشته های ارزشمندی توسط دانشمندان افغان و استادان جامعه شناسی و باستان شناسی پوهنتون کابل نگارش یافته که معلومات مبسوطی را درین رابطه ارائه میدارد، اما از آنجائیکه موضوع بحث مطالعه آفریده های هنری انسانهای اولیه در افغانستان است، با ذکر این مقدمه میپردازیم به بررسی کهن ترین آفریده های هنری این دوره. کهن ترین اثرهنری ای که از افغانستان در اثر کاوش های باستان شناسی بدست آمده وحد اقل بیست هزارسال قدامت تاریخی دارد، ساختمان سر و چهرهٔ یک انسان را به نمایش میگذارد. این مجسمهٔ کوچک سنگی که درقریه آق کپروک بلخ یعنی پل سپید هزاران سال پیش ایجاد شده بحیث نخستین اثرهنری درقاره آسیا تثبیت گردیده ومربوط به عصر پارینه سنگی علیا یا عصرکهن سنگی ارتقا یافته Upper Paleolithic میباشد.
قریه دورافتادهٔ آق کوپروک در۸۰ کیلومتری جنوب شهرمزارشریف مرکز ولایت بلخ قرار دارد. درجریان تحقیقاتی که درسالهای ۱۹۶۰م و ۱۹۷۰م در این قریه بسیار باستانی واقع درجوار دریای بلخ صورت گرفت آثاری از فرهنگهای مختلف انسانی که درعرصهٔ قرون بالای هم انباشته بودند بدست آمد. آثار بدست آمده از آق کوپروک بلخ ازعهد کهن سنگی ارتقا یافته تا دوره های اخیرعصر کوشانی را دربر میگیرد. به عباره دیگر آثار بدست آمده از آق کوپروک تداوم فرهنگهای انسانی را از۲۰۰۰۰ هزارسال پیش تا قرن چهارم میلادی بازگو می نماید. ازینرو میتوان چنین نظر داد که شاید مدنیت بلخ کهن از همین ناحیه آغاز گردیده و به تدریج بسوی شهر بلخ به سمت شمال در ازمنه ای که برای ما معلوم نیست گسترش یافته باشد، زیرا مناطق کنار دریای های بلخ و سمنگان در دوره سنگ میانه Mesolithic مسکون بوده و درعصر نوین سنگی Neolithic بستر زرع حبوبات ، بخصوص گندم و جو بوده است. اگر قبول کنیم که دوره سنگ میانه درین بخش افغانستان در حوالی ۱۲۰۰۰ تا ۸۰۰۰ سال پیش ازمیلاد و دوره سنگ جدید یا نوین سنگی در حوالی ۷۰۰۰ تا ۶۰۰۰ سال پیش از میلاد شکل گرفته و شامل فرهنگهای شکارگری و بزرگری بوده است تداوم آنرا تا دوره فلزات (۶۰۰۰ تا ۵۰۰۰ ) سال پیش درگسترده فرهنگی باختر یا بلخ کهن حدس زده میتوانیم. مطالعات انسان شناسی به اساس یافته های علمی مشعر این حقیقت است که باشندگان باستانی این نواحی به تدریج از فرهنگ زراعتی به مرحله ثقافت شهری رسیده اند. ازینروست که مؤرخین عرب بلخ کهن را بنام اُم البلاد یا مادر شهرها خوانده اند و پولیبوس Polybius تاریخنگار یونانی درقرن سوم پیش ازمیلاد، باخترقدیم را بنام سرزمین هزار شهریاد کرده است.
بهرحال از آنجائیکه صحبت بالای مجسمه سنگی آق کوپروک یا نخستین اثرهنری افغانستان است، باید شرح مختصری درمورد بستر فرهنگی ای که زمینه ایجاد این اثر هنری بسیار کهن را در۲۰۰۰۰ سال پیش فراهم آورده است، بنمائیم.
دراواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ تیم باستان شناسی امریکایی به سرکردگی دوپری و هیأت باستان شناسان افغان درکناردریای زیبای بلخ به مغاره ها و پناه گاه های سنگی مربوط به انسان های اولیه برخوردند که درحدود ۲۰ تا ۲۲ هزار سال قدمت تاریخی دارد. مردم محل این مغاره های باستانی را بنام های غار کله، غار اسپ وغار مار یاد مینمایند. ازین مغاره های بسیار دلچسپ وباستانی آثاری بدست آمده که دانش ما را درمورد شیوه زنده گی مردمان عصرحجرافزایش میبخشد. از مطالعه شواهد بدست آمده ، مانند ابزار سنگی و پارچه های تیکروکلالی گهگاهی مزین با نقش های هندسی وخطوط مربوط دوره های سنگ میانه Mesolithic وعصرسنگ جدید Neolithic چنین برمی آید که مردمان قدیم این ساحه شیوه زندگی چوپانی وقریه نشینی داشته و یا از دوره گردی به قریه نشینی ارتقا نموده اند.
درین میان کشف مجسمه کوچک سر یک انسان به ارتفاع پنج سانتی متر، ارزنده ترین اثریست که ازین ساحه کشف گردیده وسطح ارتقا یافته فکری با شندگان بیست هزار سال پیش این ساحه را نشان میدهد. این اثر هنری که بالای سنگ نرمی توسط آله سنگی دیگر و با درجه سختی بیشتر تراش یافته چهره موجود انسان نمایی را به نمایش میگذارد.
این اثر هنری موجود مرموز و انسان مانندی را با چشمان مدور وگشاده ابروان درشت و ساختمان مکمل دهن نشان میدهد. گرچه ساختمان بینی این مجسمهٔ کوچک در اثر گذشت زمان سائیده شده، اما جایگاه آن معین است وآشنایی هنرمند را با ساختمان فزیکی سر انسان از نگاه درک اناتومی جمجمه بازگو مینماید. درقسمت بالای سر این اثر خطوطی حک شده که مانندیک کلاه کوچک است ویا موهای این موجود را تمثیل میدارد. با آنکه ساختمان دهان این پورتریت سنگی کمی سائیدگی دارد، اما تبسم نا مرئی ومرموزی که درچهره آن هویداست به این مجسمه کهن ماهیت هنری خاصی میبخشد. درمیان سالهای ۱۹۷۲ م تا ۱۹۷۸م تحقیقات دامنه داری توسط دانشمندان امریکایی چون دوپری، کولب Kolb، دویس Davis والکساندرمارشاک Marshack که کارشناسان آثارهنری پیش از تاریخ اند بالای مجسمه آق کوپروک صورت گرفت و در جریان این مطالعات عکسبرداری تحقیقی آن نیز تکمیل گردید. غرض ازعکسبرداریهای تحقیقی این بود تا خطوط حک شده بالای این اثرهنری کهن به نحوه بسیاردقیقی ارزیابی گردد. درهنگام عکس برداری چند بُعدی این اثر واضح گردید که هنرمند دورهٔ سنگ جایگاه گوشها را در جاییکه باید موقعیت داشته باشد تعین نموده و با ایجاد خطوطی نشانی نموده است. با آنکه بسیار امکان دارد درجریان بیست هزارسال ساختمان گوشها به مرور زمان محو گردیده باشند اما نشانی کردن گوشها درجایگاه درست آن دال برآشنایی هنرمند با ساختمان سر انسان است. چیزیکه باعث تعجب وحیرت فراوان هنرشناسان درمورد این مجسمهٔ کوچک گردیده، موجودیت شکلی مشابه به پای انسان با زانوی خمیده درگوشه پائین زنخ آنست که تا قسمت زیرین ساختمان لب ها ادامه دارد. (لطفا رسم تخنیکی این مجسمه را یکباردیگر به دقت مشاهده کنید)
رسم تخنیکی مجسمه آق کوپروک ازروی عکسبرداری تحقیقی دانشمندان امریکایی وتصویراصل مجسمه درموزیم ملی افغانستان
موجودیت این شکل دو نوع طرز دید هنری یعنی دید واقعیت گرایانه و دید تخیلی را دریک اثر تبارز میدهد که برمغلق بودن آن ازنگاه پرداخت هنری می افزاید. ازینرو به این نتیجه رسیده میتوانیم که این مجسمه کوچک تنها یک اثرساده نبوده بلکه افکارپیچیده تری درمحتوای فکری آن نهفته است، که برای ما کاملاً روشن نیست. زیرا ما نمیدانیم که بیست هزار سال قبل مردمان این ساحه چه افکاروعقایدی داشته وچه باورهای با عث ایجاد مجسمه آق کوپروک بلخ گردیده است؟ ازینرو آنچه را دانشمندان درین مورد ارائه میدارند صرف برفرضیه ها استوارمیباشد.
برخی از محققین به این عقیده اند که مجسمه کوچک آق کوپروک تمثیل کننده موجود تخیلی و ما وراء الطبيعه بوده که انسانهای باستانی این ناحیه بدان اعتقاد داشته اند وچون به جسم دیگری وصل نیست امکان دارد دردست حمل میگردیده و در مراسم مذهبی خاصی مورد استفاده قرارمیگرفته است. نظر دیگری نیز درین مورد موجود است مبنی براینکه شاید منبع الهام این اثر، یک نوزاد سقط شده باشد که پای خمیده اش به زنخش چسپیده بوده و ایجاد کننده اثر از آن الهام گرفته است. اما این نظر نیز در زمرهٔ فرضیات و احتمالات است، زیرا تا کنون پرده از اسرار انگیزهٔ ایجاد این اثر برداشته نشده، ولی درنهایت تحلیل این مجسمه پدیده هنری ممتازیست که بخاطر قدامت آن اهمیت فراوان دارد.
گرچه عده ای از دانشمندان که نظر سختگیرانه تری دارند بخاطرابتدایی بودن برخی از آفریده های عاطفی بشر اولیه، آثار هنری شانرا «شبه هنری» می نامند، اما از نگاه منطق ایجاد یک اثر هنری، این پدیده های کهن را که براساس تفکر، احساس وعقاید انسانی ایجاد شده اند، باید به حیث آثارهنری کامل شناخت. زیرا ماهیت هنری یک اثر جز تبارز دادن تصورات، افکار، عواطف وعقاید انسانی درپدیده ای که نزد ایجاد کننده آن زیباست چیزی دیگری بوده نمیتواند. مفهوم زیبایی درنزد هر شخص و در هر فرهنگ و هر دورهٔ تاریخی پدیدهٔ است متغییر و مربوط به طرزدید متفاوت انسانها. ازینرودرین بحث انتقال دادن عنصرزیبایی ومحتوای فکری اثر به طرف مقابل یعنی گیرنده آن مسئلهٔ اساسی میباشد.
بدیهست که این تعریف شامل مجسمه کهنسال وکوچک آق کوپروک نیز میگردد. زیرا براساس اندیشهٔ که برای مردمان آن دوره مفهومی داشته و برای ما کاملاً روشن نیست ایجاد گردیده است. اصلاً اسرارآمیز بودن این پدیده هنری آنرا برای هنرشناسان بسیار دلچسپ میسازد. تصور من برین است که به همین دلیل دوپری دانشمند امریکایی در یادداشتهای خود ایجاد کننده آنرا بحیث میکل آنژ عصر حجر یاد کرده است.
نقاشی های دوره سنگ در افغانستان:
یکی از پدیده های هنری بسیار دلچسپ وحیرت انگیز افغانستان نقاشی های مغاره های هزارسم سمنگان است که به گمان اغلب مربوط دوره سنگ میانه (میزولتیک)بوده وشاید قدامت آن به ده هزارسال پیش از امروز برسد. مغاره های باستانی ولایت سمنگان درقره کمر و به همین ترتیب در هزارسم تا حال کاملاً مطالعه نگردیده است، اما از قراین چنین برمی آید که آثار هنری دیگری نیز درین مغاره باستانی وجود دارد. بدیهیست که کاوشهای دقیق تر روشنی بیشتری برای شناخت هنر آن دوره خواهد انداخت، اما ازمدتیست که مطالعات باستان شناسی درین نواحی انجام نیافته واکثر معلومات دست داشته مربوط به دورهٔ سه یا چهاردههٔ قبل از بروز جنگهای متواتر درافغانستان میباشد. نخستین کاوشهای باستان شناسی درمغاره های سمنگان در اواخر دههٔ ۱۹۵۰م و آغاز دههٔ شصت توسط تیم باستان شناسان ایتالیایی آغاز گردید. دراثر این کاوش ها از ناحیه هزارسم سمنگان سیستم آبیاری بسیارباستانی کشف گردید که ازدریای سمنگان آب میخورد و زمینهای زراعتی وسیعی را آبیاری میکرد. این مزارع کهن درمقابل مغاره های قرار داشت که محل بود وباش دهقانانی بوده که درعصرسنگ میانه میزیسته اند. شاید این برههٔ زمانی مصادف به دوره پایان عصر اخیر یخچالها بوده و درنتیجهٔ بهترشدن شرایط اقلیمی و آب و هوا انسانهای مغاره نشین بسوی مراتع و چمنزارها رو آورده و در آنجا دهکده های را ایجاد کرده باشند. تحقیقات باستان شناسان ایتالیایی نشان میدهد که شیوه زندگانی زراعتی در دهکدهٔ بسیار باستانی سمنگان رایج بوده است. در دههٔ هفتاد تحقیقات بیشتری درسواحل دریای سمنگان و بلخ صورت گرفت. به اساس مطالعات دانشمندان ایتالیایی وامریکایی این ساحه یکی از بسترهای نخستین زرع گندم و جو در هشت هزارسال پیش ویا بیشتر ازآن شناخته میشود و بسیار امکان دارد که فرهنگ زراعتی آره گان (به معنی دهقانان) یا (آرن ها) که کلمهٔ آرین از آن ریشه یافته، ازهمین ناحیه آغاز گردیده باشد. چون به تخمین تاریخ دانان درهزاره ششم پیش از میلاد تمدن آرن های بلخ بالای آن بنا یافته است. از همین جهت جادهٔ خاکی ای که از سمنگان تا به بلخ امتداد دارد یکی از راه های بسیار باستانی میباشد. در روم باستان مقوله ای بود که تمام راه ها بالاخره به شهر روم منتهی میشوند و در شمال افغانستان نیز تمام راه های قدیم سرانجام به بلخ میرسید. مغاره های هزارسم سمنگان برسر راه کاروان روی درشمال ایبک موقعیت دارد که از زمانه های بسیارکهن تا دوره کوشانی ها ، واز آن دوره تا ادوار اسلامی محل زنده گی مردمان مختلفی بوده و پس ازحمله چنگیز در قرن سیزدهم میلادی به محله متروکی مبدل گردیده است.
درسال ۱۹۶۲م باستان شناس ایاتیایی پوگولیسی به دستیاری آقای عزیزکاکړمربوط تیم باستانشناسی افغانستان مغاره های هزارسم سمنگان را مورد مطالعه قرار دادند. ازین مغاره های باستانی برعلاوه میزها و چوکی های سنگی مستطیل شکل ومثلث گون آثار نقاشی بسیار دلچسپی بر دیوار های مغاره ها به مشاهده رسید که موضوع اساسی این بحث میباشد.
سکیچ های برداشته شده باستانشناسان ازاشکال هزارسم سمنگان
نقاشی های مغاره های سمنگان در نوع خویش بینظیرند زیرا این نقاشی ها رمزها و مفاهیمی را نشان میدهند که به شیوه غیرتمثیلی ایجاد گردیده اند و کدام حیوان و یا انسانی را مانند نقاشی های مغاره های التامیرا درهسپانیه ارائه نمیدارند. نقاشی های مغاره التامیرا Altamira درهسپانیه و مغاره لاسکو Lascaux درجنوب فرانسه نیزمربوط عصرمغاره نشینی و دوره شکارحیوانات در اروپا میباشد.
با آنکه ازنگاه زیبایی کار، تناسب موزون، شناخت اناتومی حیوانات، استعمال رنگهای بجا وتحرکی که در نقاشی های اروپا بچشم میخورد این آثار را ازنگاه پرداخت هنری برنقاشی های مغاره های سمنگان برتری میبخشد، اما از نگاه محتوای فکری نقاشی های سمنگان سطح تفکر ارتقا یافته تری را تبارز میدهند. این نوع آثارهنری را که با خطوط واشکال غیرتمثیلی پیچیده ارائه میگردند، می توان نماد های رمزی cryptograms خواند، زیرا سطح ارتقا یافته تر فکری را بیان میدارد. تا حال این رمزهای غیر تمثیلی کاملاً مطالعه نگردیده وهنر شناسان تا کنون ندانسته اند که این اشکال غیر معمول چه پیامها ومفاهیمی را به طرف مقابل انتقال میداده است، اما اینقدر حدس زده میتوانیم که این اشکال مجرد(Abstract) مربوط دوره شکار حیوانات نبوده وفرهنگ دیگری را که عبارت از مسکن گزینی دریک ساحه معین است بازگو مینماید. درین دوره به گمان اغلب تأمین زندگی ازطریق زرع حبوبات و اهلی ساختن حیوانات صورت میگرفته است. موجودیت مزارع و سیستم آبیاری کهن درنزدیک مغاره ها این حقیقت را روشن میسازد که ساکنان قدیم این ناحیه دهقانان بوده اند. برعکس، نقاشیهای مغاره های التا میرا ولاکسو فرهنگ شکارگری یعنی تصاویر گله های گاوها واسپهای وحشی، گوزن ها وقوچهای کوهی را به نمایش میگذارند. نقاشی های مربوط به دورهٔ شکارحیوانات از نقاط مختلف جهان چون بلغاریه، هند، آسترالیا و امریکای جنوبی نیز بدست آمده که مربوط به دورهٔ باستانی تر زنده گی بشر اولیه نسبت به دورهٔ زراعتی میباشد. اما نقاشیهای که اشکال رمزی (کلیدهای مفاهمه) یا معانی رمزی را ارائه نمایند بیشتر مربوط شروع دورهٔ زنده گی روستایی وآغاز مدنیت های شهری میباشند. ازینرونقاشی های مغاره های هزارسم سمنگان از نگاه تاریخی اهمیت بسزایی دارند. این نماد های رمزی یا کلید های مفاهمه توسط خطوط واشکال هزاران سال بعد به کتابت ونگارش تحول یافت.
خط تصویری یا هروغلیف درحوالی سال ۳۳۰۰ ق. م درمصر ایجاد شد و از همین عصربه بعد دوره های تاریخی آغاز گردید. نوشته های تصویری یا هیروغلیف مصر باستان مشتق ازکلمه یونانی hieroglyphics توسط دانشمند فرانسوی پیری فرانسوا بوشارد Pierre-François Bouchard درسال ۱۷۷۶م مورد مطالعه قرارگرفت و درجریان سده نزده هم کلید های رمزی آن که مفاهیم مختلف تصویری واصوات هجایی را ارئه میداشت شناسایی گردید و بنام سخن خدایان مصر (فراعنه) مشهورگردید. ازهمین عصر یعنی حوالی ۳۳۰۰ ق.م. دوره های تاریخی آغاز میگردد، زیرا کلمه تاریخ درزبان عربی ازکلمهٔ «ارخ» به معنی نوشتن مشتق است وتاریخنگاری بر اسناد کتبی استواری دارد.
نمونهٔ خط هیروغلیف
تصاویر اسرار آمیز مغاره های سمنگان تا حال تعبیر نگردیده و تاکنون دانشمندان به دریافت کلیدهای رمزی این معمای منقوش که بسیار کهن ترازخط تصویری مصرباستان است مؤفق نگردیده اند. بطور مثال ما هنوز نمدانیم که مراد ایجاد کننده یا ایجاد کنند گان این نقش ها از ترسیم جدول ها، خطوط افقی ومایلی که با چند خط کوتاه تر به حصه های کوچکتری منقسم گردیده اند و اشکال نیم دایرئی سمارق مانند چه بوده وچه پیام ومطلبی را بیان مینموده است؟
تنها شکل چند حیوان ودرخت تا اندازه قابل شناخت است. ازدقت درین تصاویر چنین بر می آید که این اشکال به منظور خاصی و ارئهٔ مطلب مهمی توسط انسانهای کهن درهشت یا ده هزارسال پیش ایجاد شده واگر روزی این نقاشی ها تعبیر و تفسیرعلمی گردد شاید بتواند سند مهمی برای شناخت افکار وشیوه زنده گی انسانهای مربوط به دوره سنگ میانه در افغانستان وجهان باستان بگردد. ازآنجائیکه مطالعات مغاره های هزار سم درآغاز دهه ۱۹۶۰م شروع گردید، امید است که در جریان چند دههٔ جنگ صدمهٔ به این آثار مهم تاریخی نرسیده و هنوزاین نقش های کهن پا برجا باشند.
درسال ۲۰۱۲م اینجانب سفری به ولایت باستانی سمنگان نمودم ومغاره های تخت رستم را از نزدیک مشاهده وعکسبرداری کردم ، اما با کمال تأسف موفق به دیدن مغاره های هزارسم و قره کمرنگردیدم چون همموطنان رهنمای که درین سفر با من همراه بودند توصیه کردند که بخاطرعدم امنیت در آن مناطق از رفتن منصرف گردم. این سفر به وقت دیگری مٔوکول ماند که تاحالا مؤفق به انجام آن نگردیده ام. بصورت عمومی پدیده های هنری ای که با برداشت ازمحیط خلق گردیده و جنبه ریالستیک دارد پیکره ها و نقاشیهای انسانها، پرندگان و حیوانات را تمثیل میدارند، مانند این مجسمه سنگی مربوط به هزاره هشتم پیش از میلاد در موزیم ملی افغانستان.
مجسمه یک حویان تراش یافته از سنگ حوالی ۸۰۰۰ ق.م
از زمره آثار تاریخی برگردانده شده به موزیم ملی افغانستان
این اثر که به گاو یاگرازی شباهت دارد ودران خصایل موجدات مافوق طبیعت موجود نیست دراثر کاوشهای غیرقانونی بدست آمده و درهمین اواخر به کمک پولیس لندن وکوشش های انجمن نشنل جیوگرافیک به افغانستان مسترد گردیده است. ازینرو بصورت دقیق معلوم نیست که ازکدام ولایت کشورکشف گردیده است ، اما دانشمندان قدمت آنرا بین ۸۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پیش تخمین کرده اند. دردوره سنگ میانه به آثار بیشتری برمیخوریم که درآغاز زندگانی دهقانی و برزگری از شمال جلگه های کوه هندوکش تا نورستان و کنر کشف گردیده ، ودر دوره صیقل سنگ یا عصر سنگ جدید درساحه هیلمند و ارغنداب از۸۰۰۰ تا ۶۰۰۰ سال پیش ایجاد گردیده اند. درین عصر انسانها کوره آتش یا داشی را که دران ظروف و پیکره های گلی پخته میشد کشف کرده بودند و همچنان به صنعت سفال گری یعنی لعاب دادن ظروف وپیکره های گلی توسط مواد کیماوی آشنایی داشته اند. آثار سفالی درسراسر افغانستان از نواحی مختلف کشور در اثر کاوشهای باستان شناسی کشف گردیده که خوشبختانه هنوز در موزیم ملی وجود دارد در طول جنگها دست نخورده باقی مانده است.
آثار ساخته شده از گل پخته ، موزیم ملی افغانستان از ۸۰۰۰ تا ۶۰۰۰ ق.م
این آثار بسیار باستانی که از ارزش فراوانی برخوردار میباشد، شامل پیکره های کوچک حیوانات اهلی، چون گوسفند، بز، سگهای نگهبان وحیوانات غیراهلی مانند گرگ ها وگوزن ها میباشند. این پدیده های هنری ناب از گل ایجاد شده و در کوره های آتش پخته شده اند. ظروف گلی دوره های میزولیتیک (سنگ میانه) ونیولیتیک یا (سنگ جدید) با لعابهای مخصوص سفال گری رنگهای طبیعی وجلای خاصی دارند که این زیبایی و درخشش پس از گذشت شش تا ده هزار سال هنوز اصالت نخستین خود را حفظ نموده است. بهترین خاک در صنعت سفالگری گل رس است که با داشتن فیصدی زیاد آهن بعد ازپخته شدن به رنگ سرخ تجلی می یابد. گرچه اکثر دانشمندان تا دهه شصت سومر قدیم را نخستین جایگاه صنعت سفالگری میدانستند، اما با بدست آمدن آثارکهن تراز نقاط دیگرجهان به شمول افغانستان این فرضیه بوجود آمده که انسانهای قدیم دربسی جاهای دیگرنیز به این کشف نایل آمده بودند. آثاربدست آمده ازنقاط مختلف افغانستان، بخصوص حوزه باختر وآراکوزیا (قندهار) بازگو کننده این امراست که زندگانی روستایی در ۸ تا ۶ هزارسال پیش ازمیلاد شکل گرفته ودرحوالی ۵۵۰۰ سال قبل ازامروز به زنده گی شهری ارتقا یافته است.
ابزار مربوط به دورهٔ سنگ
نمایی ازوادی های دامنه های هندوکش شمالی که به اساس فرضیه دانشمندان محل رهایش انسانهای اولیه درعصرسنگ بوده است.
نقشه بود و باش و سیرمهاجرت انسانهای اولیه درافغانستان
به اساس یافته های باستان شناسان
گزیدهٔ از منابع این بخش :
افغانستان در پرتو تاریخ. اثر شادروان احمدعلی کهزاد کابل ۷۵۹۱م.
مرحوم علامه حبیبی ، جغرافیای تاریخی افغانستان ، مطبوعات میوند، کابل ، ۷۶۹۱.
تاريخ افغانستان باستان. غلام علي. كابل، مؤسسه تربيت معلم (انستتيوت پيداگوژی) ۲۶۳۱ هجری شمسی
شادروان مير غلام محمد غبار. افغانستان در مسير تاريخ، تهران، انتشارات جمهوري (اسدي). چاپ هفتم، زمستان ۳۸۳۱ هجری شمسی، ص ۳۴
References:
Louis Dupree, Prehistoric research in Afghanistan (1959-1966),
American Philosophical Society, 1972 –
McBurney, C.B.M. 1972. ‘Report of an archaeological survey in northern Afghanistan’ July–August 1971’. Afghanistan 25, 2: 22-32
Davis in Allchin, R. and Hammond, N. (eds) 1978. The Archaeology of Afghanistan. London: 55-63.
Gupta, S.P. 1979. Archaeology of Soviet Central Asia and the Indian Borderlands (2 vol).
New DelhiShaffer in Allchin, R. and Hammond, N. (eds) 1978. The Archaeology of Afghanistan. London: 74-81, 89-90.
Robinson, Judy. 1992. Not counting on Marshack: a reassessment of the work of Alexander Marshack on notation in the Upper Palaeolithic. Journal of Mediterranean Studies 2(1): 1-16