سیاست و تاریخمقالات
Trending

پسمنظر مخالف با زبان دری

بحثی در مورد «جوامع فارسی شده» (Persiantaed Societies)

درحالیکه زبان در نزد اکثر مردم جهان چیزی بیش ازوسیلهٔ افهام و تفهیم نیست، درکشورما افغانستان نیزهر دو اصطلاح دری و فارسی بدون تعصب و تبعیض مروج بوده، وهردو اصطلاح درصحبت های روزانه بشکل مترادف استعمال میگردد، برخی بنابرعادت زبان  محاوری خود را فارسی میگویند، بعضی اصطلاح دری را ترجیح میدهند وعده ای هم اصطلاح فارسی دری را بکارمیبرند، لیکن ازآنجائیکه درین اواخرعده ای نویسندگان نظر به هر دلیل و انگیزه ای که برایشان مؤجه است، بحثهای داغی را در مورد اصالت زبان فارسی وعدم شناخت زبان «دری» منحیث یک زبان مستقل آغازکرده اند و دلیل می آورند، که چرا پیش از دههٔ ۱۹۶۰ در پشتی کتابهای درسی افغانستان «قرائت فارسی» نگاشته میشد؟ میخواهند نظر خود را به کرسی بنشانند. برخی نیز براصالت وقدیمی بودن زبان دری تأکید دارند. ازآ نجائیکه این اختلاف نظرها تا اندازه ای حاد گردیده، درین نوشته کوشش بعمل می آید تا سابقهٔ موضوع در پرتو اسناد تاریخی مورد بررسی قرار گیرد.

 طوریکه از اسناد معتبری مانند فرهنگ عمید ورساله های علمی ایران پیداست ، در ایران نیز تعصب وجبهه گیری زیادی درمقابل اصطلاح زبان دری تا دههٔ ۱۳۴۰ وجود نداشت و دربرنامه های تعلیمی آن کشورمضمون « دری» تدریس میگردید،که تصاویرپائین گواه بر آنست.

اما هنگامیکه درزمان پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی مفکورهٔ «ایران بزرگ» به اساس فتوحات شاهان هخامنشی و ساسانی محورپالیسی فرهنگی ایران گردید، «سیادت زبان فارسی درمنطقه» صبغهٔ سیاسی یافت. چنانچه میدانیم مجلس سنا و شورای ملی ایران در۲۵ سنبله (شهریو (سال ۱۳۴۴هجری شمسی لقب شاهنشاه آریامهر و«فرنام شاهنشاهی ایران زمین» را به محمد رضا شاه پهلوی تفویض نمود. از نگاه مطالعات تاریخی درهمین آوان مفکورهٔ ایران بزرگ با فتوحات امپراتوریهای هخامنشی وساسانی برخاسته ازپارسه یا فارس دریک مفهوم گره خورد و شهنامهٔ فردوسی محور پژوهشهای ایرانشناسی قرار گرفت،  لیکن مشکل کار از همان آغاز این بود،که در شاهنامه ازپادشاهان ماد و هخامنشى ذكرى نيست. هرچند احسان یارشاطر بنیانگزار دانشنامهٔ ایرانیکا کوشیده تا اندازه ای توجیهی درمورد بنویسد، اما اگر به پاسخ او هم نگاهی بیاندازیم باز هم در می یابیم، که حوزهٔ جنوبغرب ایران امروزی زادگاه قهرمانان اساطیری شاهنامه ها نبوده است.[1] اما از آنجائیکه فرضیهٔ “امپراتوری ایران بزرگ” برسیادت زبان فارسی مشتمل برپارسی باستان (عصرهخامنشی) وپارسی میانه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) استواری داشت،  از همان آوان  برخی از نویسندگان معاصر ایران کوشش نمودند، تا از ذکر منشأ اصلی آن که بنابر تحقیقات اکثر تاریخنگاران باختر باستان است، بقول معروف تجاهل عارفانه نمایند و زبان دری را منحیث لهجهٔ زبان فارسی شناخته و آنرا «فارسی نو» یا لهجه ای از زبان درباری عصرساسانی یعنی «فارسی میانه» بشمارند. چنانچه پروین شکیبا استاد دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران درصفحهٔ ۶۴ کتاب «نگاهی گذرا بر ویژگی ها ودگرگونی های شعر فارسی» مینگارد:

«براثر خارج شدن نظم و نثر پارسی دری از محیط محدودی،که در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم داشت و رواج یافتن آن درعراق و آذربایجان و سایر نواحی، لغات و ترکیبات متعددی از لهجات محلی دیگر ایران وارد لهجهٔ دری شد.»

مبرهن است،که درینجا مراد نویسنده از«محیط محدود» همانا باخترباستان و از«عراق» همانا «عراق عجم» میباشد، که درعصر خلفای اموی وعباسی به بخش عمده ای از خاک ایران امروزی اطلاق میافت، اما نویسنده بنابر باورهای پذیرفته شده در جامعهٔ ایران نخواسته از آن نام ببرد، درحالیکه  به اساس شواهد تاریخی درسدهٔ سوم هجری الفبای عربی در بلخ رایج بود و با اضافه نمودن چهار حرف  (چ ، پ ، گ ، ژ) نگاشته میشد.

به قول اِبْنِ مُقَفَّع زبان باختریان (دری) از نگاه سلاست و روانی برزبان رایج دراصطخر ( فارس) رجحان داشته و در اخیر سدهٔ چهارم وآغازسدهٔ پنجم هجری از مشرق به مغرب رفته است. داکتر ذبیح الله صفا نیز در مقدمهٔ کتاب گنج سخن (ص ۳۳) مینگارد: «تا اواخر قرن چهارم هجری شعر فارسی (دری) منحصر به گویندگان خراسان و ماوراءالنهر بود،که لهجهٔ دری لهجهٔ محلی شان شمرده میشد، لیکن از آن هنگام به تدریج در ناحیهٔ قومس وری به شاعرانی باز میخوریم،که لهجهٔ پارسی دری را که با لهجه محلی آنان نزدیک بود، برای شاعری برگزیدند.»  

با وصف آنکه حمزهٔ بن حسن اصفهانی ادیب و مؤرخ سدهٔ سوم منشأ زبان دری را بلخ خوانده و از زمرهٔ زبانهای میداند، که پیش از اسلام وجود داشته است، اما از نگاه اکثر محققان آنوقت ایران، «زبان باختر باستان یک زبان مرده بود ونمیتوانست منشأ ادبیات پربارزبان فارسی باشد.» ازینرو بنابرعقیدهٔ اکثر زبانشناسان معاصر ایران پارسی باستان (عهد هخامنشی) و پهلوی ساسانیبرخاسته از پارسه (پارسیک) سرچشمهٔ اصلی زبان فارسی میباشد. به اساس این فرضیه، فارسی میانه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی ) زبانی است، که از نگاه زمانی میانپارسی باستان و « فارسی دری » بقول آنها « فارسی نو» قرار دارد. این فرضیه گرچه ازنگاه تقسیم بندی دوره ها سیر تحولات زبان فارسی را در حوزهٔ خاصی شرح میدارد، اما مستلزم بازنگری است وحتی ازهمان آغاز در داخل ایران نیز به سوالاتی مواجه بود، زیرا طوریکه آشکاراست زبان پهلوی از باختر توسط پارتها به شمال ایران آمده است، که برخی این زبان را بنام زبان پارتی نیزیاد میکنند. این موضوع باعث آن گردیده تا ابهاماتی میان کلمات «پارتی»Parthian  و « پارسی»  Persianپدید آید، درحالیکه پارسی زبان پارسه قدیم بود نه زبان پارتهای مستقر در پرتوه در شمالشرق ایران امروزی. هرچند زبانشناسانی مانند دکترژالهٔ آموزگار کوشیدند تا زبان پهلوی ساسانی پارسه را رنگ تاریخی بیشتری ببخشند، اما با تفاوت زمانی بیش ازشش صد سال میان عصر هخامنشیان و دوره زمامداری ساسانی ها این خلای تاریخی نمیتوانست بدون موجودیت زبان پهلوی اشکانی یا «پارتی» که پرورشگاه آن باختر باستان بود پُرشود، ازینرو در رسالهٔ تحقیقی “زبان پهلوی ادبیات و دستور آن ”  تألیف ژاله آموزگار و احمد تفضلی چنین آمده: «آثارمنظوم پارتی متعلق به خراسان کهن از نظر تعداد بیشتر از اشعار پهلوی ساسانی است و ازنظر گوهر نیز پربارتر میباشد.»

 ( ژاله آموزگار و تفضلی چاپ تهران ص. ۴۳)

بهرحال، در دههٔ ۱۹۵۰ و دههٔ ۱۹۶۰ که تلاشهای گسترده ای برای به کرسی نشاندن مفکورهٔ زبان فارسی معاصر سرچشمه یافته از فارسی باستان وپهلوی ساسانی ازطرف محققان ایرانی جریان داشت و درین تکاپو برخی ازخاورشناسان غربی نیز با آنها همگام بودند. کشف کتیبهٔ سرخ کوتل در ولایت بغلان درسال ۱۹۵۷م توسط تیم باستانشناسان فرانسوی به سرکردگی پروفیسور شلوم برژه Schlumberger پرده ازموجودیت زبان ۱۸۰۰ سال پیش عصرکوشانی برداشت.

ازسوی دیگرگذشته از اینکه چه نظریاتی درمورد موجود است موضوع اساسی درینجاست، که در هنگام زمامداری پارتها (از سال ۲۴۸ ق.م. تا ۲۲۴  میلادی) زمینه ارتباط زبانهای هندو آریایی شرقی با زبانهای هندوآریایی غربی فراهم آمد. درادوارپیش از اسلام زبان پهلوی اشکانی یا پهلوی شمالی درپرتوه درشمالشرق ایران کنونی رواج داشت و پهلوی ساسانی در جنوب یعنی ایالت فارس یا پارسه که آنرا پهلوی جنوبی میگویند. پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی را که از نگاه فاصلهٔ زمانی میان پارسی باستان و فارسی دری قرار دارد بنام فارسی میانه یا پارسیک یعنی زبان برخاسته از فارس نیز مینامند. اما کلمهٔ پارسیک و یا پارتیک در ابیات شعرای متقدم از رودکی سمرقندی  تا عبدالرحمن جامی دیده نمیشود واصطلاحیست، که بیشتر زبانشناسان معاصر ایران بکار میبرند.

 باستانی ترین سند کتبی دررابطه با گسترش زبانهای هندوآریایی درساحهٔ میان کشورهای آسیای مرکزی، افغانستان، شمال نیم قارهٔ هند و تا اندازهٔ پارس بدان برمیخوریم کتاب ریگویدا Rig-Vida بزبان هندوآریایی سانسیکریت است. بحوالهٔ زبان شناسان سرودهای گاتها The Gathas یعنی کهنترین بخش اوستا قرابتهای بارزی با سروده های ریگویدا دارد. رابرت بیکس Robert Beekes پروفیسور زبانشناسی یونیورستی لایدن هالند[2] که تحقیقات گسترده ای درمورد سرودهای گاتها نموده منشأ زبان اوستایی را بلخ کهن میداند. همچنین پروفیسورهیلموت هیومباخ Helmut Humbach  استاد زبانشناسی در یونیورستی گوتمبرگ آلمان زبان هندوآریایی باختری را زبان نخستین اوستا خوانده که درطی سده ها بسوی غرب رفته است. ازینرو در تیسفون تفسیری برسرودهای گاتها نوشته شد، که آنرا زند و پازند خوانند. زیرا پیش از ایجاد دولت هخامنشی عیلامی ها در شوش و پارسه حکومت میکردند، که فرهنگ مشابهی با اکادها ومردمان بابل داشتند. زبان شان نیز ازدسته بندی زبانهای سامی بشمارمیرفت. زبانشناسان آغاززبان پارسی نوشتاری را در ایران قرن چهارم ق.م میدانند. چون درکتیبه کوروش بنیانگزارسلسلهٔ هخامنشی ها که بزعم تاریخنگاران معاصر ایران مؤسس «ایران باستان» است، کلمات فارسی وجود ندارد. در استوانهٔ کورش که بخط آرامی میخی در۴۵ سطر بزبان بابلی نگاشته شده وشباهت زیادی به استوانهٔ نبوکد نصر شاه بابل دارد ازکلمهٔ فارس ویا ایران ذکری نیست، بلکه این شاه هخامنشی خود را بنام پادشاه جهان وفرمانروای توانمند «بابـِل» (با ء بی ء لیم)، «سومر» (شوء مـِ ء ری) و «اَکـَّد» یاد کرده است، واعتقاد خود را به مردوخ یا مردوک ایزد بابلیان باستان اعلام داشته و نامی از آهورا مزدا درین کتیبه وجود ندارد.

ازینرو دردورهٔ پس ازکوروش نخستین نمونه زبان فارسی را درکتیبهٔ بیستون میابیم، که بنام سنگنبشتهٔ داریوش مشهور است. درین کتیبه نیز زبان بابلی مسلط میباشد و در حدود بیست فیصد آن بزبان پارسی آمیخته با کُردی نگارش یافته است. سرزمین غرب کوه های زاگروس و شرق رود دجله از زمانه های باستان بخشی از گستردهٔ فرهنگی بین النهرین به شمار میرفت و از نگاه جغرافیای فزیکی این ساحه جزئی از فلات عربستان میباشد و ازین جهت در زمان فرمانروایی ساسانی ها نیز فرهنگ بین النهرین بر فرهنگ فارس غالب بود. از سوی دیگر مقر فرماندهی ساسانی ها یعنی شهر تیسفون در داخل خاک عراق امروزی گواه تسلط فرهنگی بین النهرین بر فارسها میباشد، زیرا برعلاوه اینکه اکثر کتیبه های عصر ساسانی به رسم الخط آرامی نگاشته شده این تسلط فرهنگی در پدیده های هنری فارس از عصر هخامنشیان تا دورهٔ ساسانی ها کاملاً آشکار است. 

این کشف مهم تاریخی درجوامع علمی بین المللی مورد توجه زیادی از نگاه مطالعات ژرفتر زبانشناسی، بخصوص زبانهای هندوآریای شرقی قرارگرفت؛ لیکن از همان آغاز درکشور همسایهٔ ایران کوشیده شد، که این کشف مهم زبانشناسی تا حد امکان نادیده گرفته شود و فاقد ارزش جلوه گر گردد، زیرا کتیبهٔ سرخ کوتل که حد اقل یک قرن پیش از رویکارآمدن سلسله ساسانیان به امرکنیشکا امپراتور مقتدرکوشانی نگاشته شده بود، این فرضیه را که گویا ایالت «پارسه» درجنوبغرب ایران کنونی منشأ زبان فارسی بوده و با گسترش اقتدارساسانیان بسوی شرق رفته مواجه به سوال میساخت، ازینرو بجز از گزارش پروفیسور لودیک ادامکLudwig  Adamec  آمر شعبه مطالعات شرق شناسی یونیورستی اریزونا  که کشف کتیبهٔ سرخ کوتل را در دائرة المعارف ایرانیکا تحت عنوان (کتیبهٔ بغلان) بزبان انگلیسی به نشررسانید مطالب بیشتری را در نشرات علمی ایران آنوقت در مورد کتیبهٔ سرخ کوتل نمی بینیم.[3]

تحقیقات علمی زبان شناسان معروفی چون هنینگ Henning عضو تحقیقاتی زبانهای آسیایی و افریقایی یونیورستی لندن، پروفیسور لوبیر Le Berre فرانسوی، جان مارتین دریت John Martin Derrett استاد شعبهٔ شرق شناسی یونیورستی آکسفورد، فیوزمن Fussman، ویلیم وگلسنگ Willem Vogelsang یونیورستی آکسفورد این نکته را ثابت ساخت، که این سنگ نبشتهٔ تاریخی به زبان باختری عصرکوشانی « آریو» مادرزبان دری امروز نگاشته شده است. در نوشته های زائرین چینی که بغرض دیدار از معابد بودایی به افغانستان آنوقت سفر کرده اند از جمله هونتسانگ سرزمین تخار به تلفظ «دهار» آمده است. ازینرو عده ای معتقدند، که این زبان بنام «دَ-هاری» یاد میشده که همانا «د- آری» به تلفظ اندک متفاوت میباشد.

 به اساس مطالعات زبانشناسی درمتون کتبی عصر کوشانی توسط دکتورجی مکرجی عضو تحقیقات زبانشناسی یونیورستی کلکته وپروفیسور سیمز ویلیام استاد کرسی زبانهای هندوآریایی شرقی در یونیورستی لندن، چنانچه از مطالعهٔ کتیبهٔ سرخ کوتل وسپس سنگنبشتهٔ رباطک پیداست، درعصر کوشانی ها مصوت «Ο» در آخر کلمات اضافه میگردید، که مانند «و» تلفظ میشد. مانند کنیشکا، کنیشکو، مهرمان، مهرمانو، بغلان بگو لنگو  Bagolango «آری»  Aryo و امثال آن. در دوره های بعدی با افتیدن مصوت «Ο» از آخر کلمات دگرگونی های زیادی در تلفظ کلمات پدید آمد، که هنوز ریشه در زبان باختری کهن داشت.

  کتیبهٔ سرخ کوتل که در۱۵ سطر و۱۲۴ کلمه با الفبای یونانی بزبان باختری عصرکوشانی نگاشته شده و گذشته های تاریخی معبد را شریح میدارد، دریچه های نوینی را در راه شناخت زبانهای هندوآریایی شرقی درحلقات اکادمیک جهان بازکرد. درینگاه مرحوم پوهاند حبیبی رسالهٔ تحقیقی “زبان ۲۰۰۰ سالهٔ افغانستان” را نوشت[4] که بزبان انگلیسی نشرشد و مورد توجه زبانشناسان بین المللی واقع گردید. درین رساله پوهاند حبیبی برعلاوه ریشه یابی لغات مشترک پشتو ودری به رد یابی واژه های پهلوی درکتیبه سرخ کوتل نیز پرداخته است، که موجودیت زبان پهلوی را در باختر قدیم گواهی میدهد. با درنظرداشت تحقیقات علمی در دههٔ  شصت و هفتاد دانشمندان افغانستان توجه بیشتری به زبان دری که نه تنها درکتیبهٔ سرخ کوتل،  بلکه به کرات دراشعارسخنوران متقدم، مانند فرخی، ناصرخسرو قبادیانی بلخی، سوزنی سمرقندی، فردوسی، سنایی غزنوی، نظامی وحتی سعدی وحافظ درسده های بعدی ذکرگردیده مبذول داشتند و دولت افغانستان زبانهای پشتو ودری را درلویه جرگهٔ سال ۱۹۶۴ بحیث زبانهای رسمی افغانستان اعلام کردند، که حق قانونی هرکشوراست، ولی این تصمیم دولت افغانستان به مزاخ نویسندگان ناسیونالست ایران بسیارخوش آیند نبود، چون از یکسو  تیوری ایران بزرگ را که برسیادت زبان فارسی برخاسته ازفارس استواربود، تضعیف مینمود و از سوی دیگر این سوال مطرح میگردید، که چرا با وصف موجودیت زبانهای متعدد در ایران که گویندگان فراوانی دارد تنها زبان فارسی رجحان داشته و زبانهای دیگر فرصتی برای اظهار وجود ندارند؟ درحالیکه اگر پارسه مهد این زبان ادبی میبود پس چرا سبکی بنام «سبک فارسی» درجهان شعر و ادب  موجود نیست؟ بهرحال گذشته از اینکه سیاست «تک زبانی»  چه  واکنشهای داشت و در آینده آبستن چه پیآمد های خواهد بود، برمیگردیم به اصل موضوع:

 کشف سنگنبشته رباطک که بفرمان کنیشکا در دههٔ نود در ۲۳ سطر نوشته شده است سند گویای دیگریست که موجودیت زبان آری باختری (دری) را در اعصار پیش از اسلام به ثبوت میرساند. درسطور سوم وچهارم این کتیبه چنین آمده:

واوست (کنیشکا) کسی که لغو زبان آیونی (یونانی) را امرفرموده وگسترش زبان آریا (آری) را فرمان میدهد.  

این سند مهم زبانشناسی نخست توسط پروفیسورنیکولاس سیمز-ویلیمز Nicolas Sims-Williams، استاد مطالعات زبانهای شرقی دریونیورستی لندن به انگلیسی برگردانده شد وسپس پروفیسورجی مکرجی استاد زبانشناسی یونیورستی کلکته این کتیبه را ترجمه کرد، که دریافتهای علمی پرفیسور ویلیمز را تأیید مینماید.[5]

لیکن مهمترین وگویا ترین سند تاریخی برای موجودیت زبان باختری دراعصار پیش از اسلام اسناد کتبی افغانستان، بنام مجموعه «اسناد باختری سمنگان» میباشد. این اسناد ( شامل ۱۵۰ سند تحریری، نگاشته شده بالای پوست حیوانات) از زمرهٔ معتبرترین اسناد تاریخی درشناخت ژرفتر زبانهای هندو آریایی شرقی است، که سیر تکامل زبان دری باختری از دورهٔ کوشانی ها و یفتلی ها تا آغاز ادوار اسلامی و وارد شدن الفبای عربی را درسرزمین ما شرح میدارد. باید اضافه کرد، که درعصرشاهان باختری، کوشانیها، یفتلی ها وکابلشهان علاوه برالفبای یونانی رسم الخط های خروشتی وگندهاری درجغرافیای افغانستان از بلخ، بامیان، کابل، تا اراکوزیا وزرنج مروج بود. نمونه خط خروشتی را در سکه های شاهان باختری وساکه ها درحوزهٔ هلمند مشاهده کرده میتوانیم​. مهمترین نمونه خط گنده هاری توسط تیم باستانشناسی جاپان در سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸از بامیان بدست آمد، که شامل سوترا های بودایی بود.

یادداشت در مورد اسناد باختری:

 این اسناد مهم تاریخی که درطی جنگها ازافغانستان برون شده بود توسط یک دانشمند ایرانی به نام دکتر ناصر دوید خلیلی  Nasser  David Khalili   از بازارهای پشاور خریداری شد و با کمال امانت داری در دسترس شعبه زبان شناسی یونیورستی لندن قرارگرفت.​ همان بود، که پروفیسور نیکولاس سیمز ویلیمزاستاد کرسی زبانهای شرقی وافریقایی یونیورستی کامبرج به تحقیق دربارهٔ آن پرداخت و در سال ۲۰۰۶ در سیمینار زبانشناسی توکیو این اسناد را معرفی کرد.

یکی اززیبای های تاریخی این مجموعه اینست، که این نوشته تنها فرامین پادشاهان و فرمانروایان نیست، بلکه در میان آن اسناد زیادیست، که معاملات روزانهٔ مردم عادی را، مانند اسناد خرید وفروش زمین ومواشی، قراردادهای اقلام تجاری میان دکانداران وتاجران، اسناد ازدواج، صادرات پیداوار محلی مثل پخته ، گندم وامثال آنرا تا قرن دوم هجری نشان میدهد. اینجانب نگارنده درسال ۲۰۰۸م هنگام سفرم به کابل موضوع را به اطلاع وزارت اطلاعات وفرهنگ و آرشیف ملی افغانستان رساندم تا در مورد تصامیمی اتخاذ نمایند. چون فکر میشود، که این اسناد از سمنگان بدست آمده ، آنر بنام اسناد سمنگان نیز یاد کرده اند، اما شاید این حدس بسیار دقیق نباشد.

اسناد باختری سمنگان

مجموعهٔ اسناد باختری درهمین اواخرتوسط پروفیسور سیمز ویلیامز در سه جلد بنام «اسناد باختری» به نشررسیده و  ناشر این مجموعهٔ ارزشمند در معرفی این کتاب چنین مینگارد :

” زبان باختری ، زبان باستان افغانستان است. قبل ازکشف این اسناد شامل بیش ازصد سند باالفبای یونانی در نزد زبانشناسان افغانستان ناشناخته بود؛ درحالیکه شاخه مهمی ازخانواده زبانهای هند و اروپایی را آشکار ساخته وبرتاریخ فرهنگ افغانستان ازقرن چهارم تا هشتم میلادی روشنی می اندازد و همچنان تحولاتی را که با ورود دین اسلام به افغانستان و آغاز نگارش الفبای عربی رخ داده شرح  میدهد.  با نشر این کتاب مسرت داریم، که این اسناد مهم تاریخی در دسترس زبان شناسان و مؤرخان قرار میگرد. “

این کشف بزرگ ثابت میسازد که چرا باختر قدیم منشأ بزرگترین شعرا وسخنوران سبک خراسانی درسده های چهارم وپنجم هجری بوده وچرا شعرای نخستین مانند حنظه بادغیسی، رودکی سمرقندی، بوشکور بلخی، شهید بلخی، دقیقی، رابعهٔ بلخی، فرخی، عنصری، عسجدی ، فردوسی، سنایی غزنوی وده ها سخنور دیگر یا از بلخ وبخارا و یا از غزنه ، هرات ، بادغیس  وزرنج برخاسته اند. لیکن به باوراکثرنویسندگان ایرانی همهٔ این سخنوران، یا ایرانی الاصل اند و یا مربوط به قلمرو امپراتوری ساسانی ها میباشند. طوریکه میدانیم این طرز فکر از زمان رضا شاه و افکار حزب پان ایرانیست به سرکردگی محمود افشار منشأ گرفت و درسال ۱۹۳۵م درزمان اقتدار آدولف هیتلر در اوج گسترش فلسفهٔ نژاد گرایانهٔ آریانیزم باعث تغییرنام فارس به ایران گردید. هرچند هم پیمانی رضا شاه با هیتلر سبب اشغال ایران توسط قوای متفقین درسال ۱۹۴۱م باعث برکناری اش از سلطنت و تبعید او به افریقا شد، لیکن پسرش محمد رضا پهلوی در دههٔ شصت تصمیم به احیای امپراتوری ایران باستان به تأسی از افکار پدرش رضا شاه گرفت. این دوره مصادف به تجدید قرارداد نفت ایران با کمپنی های برتانیه، ایالات متحدهٔ امریکا وممالک دیگرغربی پس از سقوط دکتر مصدق بود وکشورهای عضو ناتو روابط  نزدیکی با رژیم پهلوی داشتند. ازینرو همه پلان شاه ایران را در بزرگسازی تاریخ ایران لیبک گفتند و سیلی از محققان غربی به ایران سرازیرشدند. در آغاز دههٔ ۱۹۷۰م به پیشنهاد دولت ایران دائرة المعارف ایرانیکا  Encyclopædia Iranica زیرنظراحسان یارشاطر وهمکاری تعدادی از استادان ایرانی وامریکایی با بودیجهٔ هنگفتی دریونیورستی کولمبیا درنیویارک تأسیس شد وسپس کرسی های علمی یکتعداد ازخاورشناسان غربی مانند ریچارد فرای Richard Fri وتعداد دیگر زیرعنوان استادان ایرانشناسی (Iranology) و مطالعات فارسی (Persian Studies) دریونیورستی های معتبر امریکا و اروپا از طرف دولت ایران و ایالات متحده تمویل گردید.​  

سپس برای به کرسی نشاندن تیوری «فارس کبیر» اصطلاح  جوامع فارسی شده «Persinate Societies»درزمان پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی توسط مارشال هادگسن (Marshall Goodwin Hodgson) آمرشعبهٔ شرق شناسی ومطالعات اسلامی یونیورستی شیکاگو با پشتیبانی مالی دولت ایران به میان آمد و درپهلوی آن اصطلاح دیگری بنام ” آسیای مرکزی فارسی شده Persinate Central Asia ایجاد شد، که هر دو اصطلاح درهیچ متن تاریخی  وجود ندارد.​

 درهمین آوان به اساس این اصطلاحات ایجاد شده گروهی از نویسندگان ایرانی بدون داشتن دلیل مؤجه و قانع کننده ای مثل اینکه (دی. ان. ای) DNA  همه دومانها، علما وشعرای منطقه را تجزیه وتحلیل کرده باشند، طاهریان هرات و صفاریان زرنج را از بازماندگان ساسانیها نامیدند وسامانیان برخاسته از دهکدهٔ سامان بلخ را اولادهٔ بهرام چوبین قلمداد کردند. به همینگونه تمام بزرگان علم، هنر وادب را که عرب نبودند، ایرانی خواندند و به همین منوال سلاطین مقتدرغزنوی را که شاهنامهٔ فردوسی در دربار آنها تولد یافت ترکان فارسی شده وسلجوقیها، ایلخانیان، تیموریان هرات وکورگانی های هند را «ترکان و مغل های فارسی شده» نامیدند تا برعلاوهٔ زبان برتمام داشته های فرهنگی وفراورده های هنری یک خطهٔ بزرگ متشکل از اقوام وزبانهای مختلف مهر تصاحب بزنند. این طرز فکر بیشتر مربوط به دوره ایست، که رضا شاه لقب «آریامهر» را اختیارمینمود و «تخت جمشید» را که نام اصلی آن درمتون تاریخی هخامنشی «پارسه»، دریونانی «پارسه پولیس»، درپهلوی عصرساسانی «سَدستون» (صدستون) آمده ودر دورهٔ صفوی ها بنام  «چهل برج» خوانده میشد[6] برای بزرگسازی جشن تاج پوشی وتجلیل از شاهنشاهی ۲۵۰۰ سالهٔ ایران آماده میساخت. درین زمان قراردادی با یونیورستی شیکاگو به مبلغ ۲۲ میلیون دالربسته شد ومقبرهٔ کوروش را اعمال نمود. قابل یادآوری میدانم که کوروش که به گفته هردوت مؤرخ بزرگ یونان درسال ۵۳۰ ق.م در نزدیکی سیردریا بدست ملکه تهموریس ازقبیله ماسکاتها سربریده شده بود و انتقال جسد او به پاسارگاد ناممکن مینمود مقبره اش ازسنگهای مسجد ویرانهٔ اتابکان فارس بنای قدیمی ای را که درادوار اسلامی به قول ابن بلخی مؤلف “فارسنامه” مشهد مادر سلیمان یاد میشد اعمار نمودند. ابن بلخی درقرن ششم هجری فارسنامه را نگاشت، اما درمتون عصراشکانی ها وساسانیان هیچ ذکری ازمقبرهٔ کوروش نرفته است.

درطی این سالها از طرف دولت ایران برای شناسایی «ایران بزرگ» در مراکزعلمی وموزیم های معتبر جهان میلیون ها دالر دیگر تخصیص یافت. درین وقت دومفهوم مجزای اکادمیک یکی درساحهٔ زبان شناسی ودیگری درساحهٔ جغرافیای تاریخی آگاهانه باهم ادغام یاف، که سؤتفاهمات زیادی را تا کنون  ببار آورده است. زیرا وقتی زبانشناسان اززبانهای هندوایرانی غربی ویا هندوایرانی شرقی صحبت میکنند مراد شان ازکشوری خاصی بنام ایران نیست. زیرا موجودیت سیاسی کشوری بنام “ایران شرقی ” ویا “ایران غربی” درهیچ متن معتبر تاریخی ذکرنشده و توسط مؤرخان و جغرافیادانان دوران اسلامی مانند عتبی مؤلف تاریخ یمینی،  ابن حوقل، یاقوت حموی یا ادریسی تأیید نگردیده است. ازینرو ازنگاه اکادمیک اصطلاح زبانهای «هندو آریایی شرقی» و «هندو آریایی غربی» مؤجه تر است.  در اوج تلاش برای بزرگ سازی تاریخ ایران بقول ملک الشعرا محمد تقی بهار دستکاری های درشاهنامه نیز صورت گرفت. چنانچه وی مینگارد: «این اواخر باز هم تصرفاتی در اشعار فردوسی شده و می شود. از قضاء در نسخهٔ شمارهٔ سوم و چهارم مجلهٔ آینده در صفحهٔ ۱۸۲ شش بیت از شاهنامه دیدم، که هر کدام را از یک جای شاهنامه برداشته اند و تصحیفی در آن ها شده، یک مصراع زیادی به آن افزوده و یک مصراع کاسته اند و در جراید و مدارس آن ها را می خوانند و یاد می دهند. بهمین گونه بیت:

«گر ایران نباشد تن من مباد     درین بوم بر زنده یکتن مباد»

  نظربه اعتراف محبتی مینویی یکی از بنیانگزاران برتری نژاد ایرانی درعهد سلطنت رضا شاه، دست خورده وعین گفتار فردوسی نیست.» (فردوسی نامهٔ، ملک الشعرا بهار،  ص ۱٦٦ مرکز نشر سپهر، تهران، ۱۳۴۵) .

اکنون که دیگر نه از امپراتوری های هخامنشی و ساسانی و نه از رژیم پهلوی اثری بجا مانده، تلاش گستردهٔ نویسندگان وپژوهشگران ایرانی برای احیای تاریخ کشورشان نتیجه زحمات فراوان و معرف احساسات ملی آنهاست، که هرملتی این حق را دارد، اما باید بخاطر سوا ساختن حقایق مستند تاریخی از نظریات عمومیت گرایانه ومهرتصاحب زدن ها  بر پدیده های هنری و فراورده های ادبی یک خطهٔ وسیع شامل زبان ها ، اقوام و فرهنگهای گوناگون،که به کیش (ایران محوری) مبدل گردیده این نظریات بازنگری گردد، زیرا طوریکه میدانیم همه مردمان این خطهٔ بزرگ، ایرانی الاصل و یا بقول مارشال هادگسن «فارسی شده» نبوده ونیستند. بطور مثال آیا رودکی سمرقندی واقعاً «نخستین شاعر ایران بوده؟ »  و یا جز ادعایی بیش نیست؟ و به همینگونه آثار امیر علی شیر نوایی که در نمایشگاه «هزار سال کتاب فارسی» درکتابخانهٔ کانگرس امریکا از طرف محققان ایرانی بنام یک شاعر ازبک زبان فارسی شده”[7]Persinate Uzbek Poet ، به اساس فرضیهٔ امپراتوری ساسانی فارس متعلق به ایران معرفی شده آیا واقعیت تاریخی دارد؟ ویا جز بازی با کلمات چیز دیگری نیست؟ چنانچه همه میدانیم درعصریکه امیرعلی شیرنوایی وزیر دانشمند سلطان حسین بایقرا در هرات میزیست دیگرخبری از دولت ساسانی فارس نبود، بلکه ۹ قرن تمام از فروپاشی آن میگذشت و بخشهای مهم آسیای مرکزی، خراسان و فارس شامل ساحهٔ اقتدار اخلاف تیمور گورگانی بود.                 

مفکوره «فارس کبیر» برای نخستین بار توسط دولت بریتانیا بمنظور بدست آوردن اهداف مشخص سیاسی[8] و یافتن پایگاهی در خلیج فارس و بحیرهٔ عمان در اوج رقابتهای سیاسی برتانیا و روسیهٔ تزاری در سدهٔ نزدهم، یعنی عصر بازی بزرگ   Great       Games)  اشاعه گردید. در آن مقطع زمانی هدف اصلی دولت برتانیا چنانچه از اسناد تاریخی مربوط به این دوره پیداست ایجاد یک ساحهٔ وسیع دفاعی بنام امپراتوری فارس در برابر پیشروی روسیهٔ تزاری بود. سرجان مالکم   Sir John Malcolm دیپلومات ورزیده انگلستان برای پیشبرد اهداف سیاسی دولت برتانیه و درظاهر خوشنودی دولت قاجار کتاب تاریخ فارس از دوره های باستان تا عصر حاضر یعنی قرن نزدهم را به رشتهٔ تحریر در آورد، که به مصرف کمپنی هند شرقی  East India Company در سال ۱۸۱۵م به نشر رسید.

 سپس درمیان سالهای ۱۸۱۴م تا ۱۸۲۸م دولت روسیهٔ به فتوحات بیشتر نظامی علیه دولت قاجار نایل آمد، که در نتیجه  پیمان ترکمانچای سال ۱۸۲۸م  ایروان ، نخجوان وبخشهای عمدهٔ آذربایجان از پیکر ایران آنوقت مجزا گردید. روسها در شمال فارس نفوذ بیشتر سیاسی، نظامی و اقتصادی حاصل کردند وپیشروی آنها بسوی تنگهٔ هرمز و بحیرهٔ عمان برای سیاسیون لندن به کابوسی مبدل گردید. پس باید دولت فارس بحیث یک دولت حایل تقویه میگردید. در اوج رقابت  های سیاسی برتانیا و روسیهٔ تزاری در سدهٔ نزدهم، یعنی (عصر بازی بزرگ  یا  Great Games ) هدف اصلی دولت برتانیا چنانچه از اسناد تاریخی مربوط به این دوره پیداست ایجاد یک ساحهٔ وسیع دفاعی بنام امپراتوری فارس در برابر پیشروی روسیهٔ تزاری بود، که این دولت حایل باید توسط  رژیم دست نشانده و ضعیفی مانند سلسلهٔ قاجار اداره میگردید. به تعقیب آن سیر پیرسي سایکس  Sir Percy Sykes سرافسر پولیس و قنسل برتانیا درکرمان کتاب تاریخ فارس History of Persia را  در سال ۱۹۱۵م به نشر رسانید،که تعقیب همان پالیسی بود. چنانچه ادوارد گرانویل برَون (Edward G. Brown) نیز به همین منظور کتاب تاریخ ادبیات سرزمین فارس  A Literary History of Persia  را به رشتهٔ تحریر درآورد، که درسال ۱۹۰۸م ازطرف یونیورستی کامبرج درلندن به چاپ رسید. دلیل اصلی چاپ این دو کتاب درین مقطع زمانی جلوگیری از پیشرفت بیشتر روسیهٔ تزاری بسوی جنوب ایران بود. زیرا دولت قاجاری فارس به اساس موافقتنامهٔ ۱۹۰۷م سانتسپيرترسبورگ به سه منطقهٔ تحت نفوذ روسیه، منطقهٔ  بیطرف زیر ادارهٔ دولت قاجار وبخش زیرسلطهٔ برتانیا تقسیم گردیده بود و دولت ضعیف قاجار قادرنبود تا جلو نفوذ روز افزون روسیهٔ تزاری را درشمال ایران بگیرد.

البته توافقنامهٔ سانتسپيرترسبورگ که استقلال سیاسی افغانستان را تحت قیمومیت دولت برتانیا میشناخت مورد اعتراض شدید آزادی طلبان ومشروطه خواهان درعهد پادشاهی امیرحبیب الله خان قرار گرفت، که نهضت استقلال طلبی را درپی داشت وبا رویکار آمدن شاه امان الله و شکست قوای برتانیا درجنگ سوم افغان و انگلیس منتج به استرداد استقلال سیاسی افغانستان درسال ۱۹۱۹ میلادی شد. لیکن این قرار داد در ایران امروزی باعث خلع احمد شاه قاجارآخرین پادشاه این سلسله ازسلطنت درسال ۱۹۲۳م توسط مجلس نمایندگان آنکشورگردید. چنانچه از اسناد زیادی که درمورد زندگی ادوارد برون درایران پیداست و شرح همهٔ آن خارج از حوصلهٔ این بحث میباشد، برون از مخالفین سرسخت پیشروی روسیه در ایران بود و در براه اندازی مبارزات مشروطه خواهان ایران نقش مهمی داشت. (بقول اسماعیل رائین محقق وعضو برجستهٔ ساواک از بوشهر ادوارد برون  همان کسی بود، که برخی مشروطه‌خواهان ایران از او هم در داخل کشور و هم در انگلستان الهام می‌گرفتند.) به تعقیب خلع احمد شاه قاجار از سلطنت پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹م مجلس مؤسسان رضا خان پهلوی را به حیث پادشاه اعلام کرد و بدین ترتیب رژیم پهلوی رویکار آمد.

درسال ۱۹۲۲م محمود افشار مفکورهٔ پان ایرانیزیم را برای نخستین بار مطرح کرد و سپس حزب پان ایرانیست را بنا نهاد، که به اساس آن با استفادهٔ ابزاری شاهنامهٔ فردوسی تمام افتخارات ادبی و سخنوران یک ساحهٔ بزرگ را بدون  ارائهٔ دلیل مؤجه، مستند و قانع کننده ای به استناد فتوحات نظامی هخامنشی ها وساسانی ها از آن خود شمردند، که میان شان فاصلهٔ هفت قرن وجود دارد، ودرین دورهٔ طولانی تحولات بزرگی درجهان آنوقت  بوقوع پیوسته است. به اساس این فرضیه از ترکمنستان، چین، قرغزستان،  تاجکستان، ازبکستان و تابه نیمی از ترکیه و از سوریه وعراق تا شمال نیم قارهٔ هند بشمول بلوچستان و افغانستان همه منحیث ملکیت از دست رفتهٔ ۲۵۰۰ سال پیش کوروش بنام “امپراتوری ایران بزرگ” معرفی گردید.

بهرحال بر میگردیم به اصل موضوع که زبان باختری قدیم را یک زبان منقرض شده فرض میکنند و تمام مظاهر فرهنگی، هنری و فرآورده های ادبی یک خطهٔ بزرگ را مربوط تمدن  «فارس باستان» و زبان «فاخر فارسی» میدانند،که بیش از چهل فیصد آن متشکل از کلمات عربی میباشد. مانند این گفته از سعدی شیرازی که بیش از ۸۰ فیصد آن متشکل از کلمات عربی است.

«منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم ء آیهٔ ۷) هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب.» سعدی اهل پارسه بقول نویسندگان ناسیونالیست ایرانی «منشاً زبان فارسی» است، اما اگر به مثلثات این سخنور بزرگ نگاهی بکنیم برعلاوهٔ تسلط زبان عربی بر گفتار وی به زبان محلی شیراز مروج درقلب آستان فارس بر میخوریم،که زبان بسیار متفاوتی از زبان فارسی دری میباشد. لطفاً به این ابیات از مثلثات سعدی توجه نمایید:

(عربی) خلیلی الهدی انجی و أصلح     ولکن من هداه الله افلح

(فارسی شیرازی) گش ایها داراغت خاطر نرنزت    که ثخنی عاقلی ده بار اثنزت

(فارسی دری)نصیحت نیکبختان گوش گیرند    حکیمان پند درویشان پذیرند

درجریان جنگ جهانی دوم حزب پان ایرانیست Pan Iranist  و شاه رضای پهلوی با تأسی ازافکار فاشیستی و طرز تفکر نژاد گرایانهٔ آدولف هیتلر مفکورهٔ قلمرو «شاهنشاهی  ایران بزرگ»  Greater Iran  را ابداع و با مصرف مبالغ هنگفتی تبلیغ  کردند. درحالیکه  در ادوار اسلامی با ایجاد خلافت وسیع امویان، خلفای عباسی و ظهور حکومات مقتدری چون طاهریان ،غزنویان  و غوری ها  از جغرافیای افغانستان کنونی و دولت نیرومند سلجوقیان برخاسته از ماوراءالنهر کشوری بنام «ایران بزرگ» وجود نداشت، که همه متعلق بدان باشد، بلکه اصطلاح «ایران» در ابیات فردوسی اشاره به سرزمین باستانی و افسانوی ای پنداشته میشد، که در اوستا بنام آریانا ویجه (دریشت دهم) در ریگویدا بنام آریا ورته (در سرودهٔ ۱۱۷ آرینه) و در نوشته های مؤرخین یونانی چون پولیبوس و استرابو بنام آریانا یاد گردیده است.[9] لیکن چنانچه آشکار است از اشعار حماسی شاهنامه فردوسی استفاده های ابزاری زیادی در بزرگسازی ایران صورت گرفته، اما در زمانیکه فردوسی میزیست، یعنی قرنها پیش از آنکه دولت های ملی بشکل امروزی با حدود اربعهٔ معین ، پا به عرصهٔ وجود بگذارند ، قلمرو شاهان نظر به فتوحات وشکست های آنان همواره در تبدل و تغییر میبود، از اینرو مردمان آن دوره بیشتر خود را مربوط به شهریکه زادگاهشان بود متعلق میدانستند، اگر موضوع طور دیگری بود باید فردوسی که بزعم ایرانیان «شاعر ملی ایران» میباشد، خود را بجای فردوسی طوسی «فردوسی ایرانی» معرفی میکرد، که نکرده است. البته درین میان عده ای از محققین ونویسندگان غربی نیز شامل استند، که بخاطرگرفتن امتیازات مالی برای تحقیقات «ایران شناسی» صاحب امرار معاش وشهرتی شده اند، حاضر نیستند با دید تازه ای به موضوعات مربوط به فرهنگ ایران و منطقه بنگرند.

در هنگام پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی «فرهنگستان زبان فارسی» با بودیجهٔ هنگفتی درسال ۱۳۴۷ هجری شمسی تأسیس شد، که بر مفکورهٔ سیادت زبان فارسی بر زبانهای دیگر منطقه استواری داشت. اکنون رژیم جمهوری اسلامی ایران عین پالیسی زبانی دورهٔ زعامت پهلوی را باهمان طرز دید وطرزالعمل بلکه باشدت بیشتر به پیش میبرد، و هنوز زبان فارسی با وصف موجودیت زبانهای متعدد در ایران مانند عربی، ترکی، کردی ، لهری، ارمنی ، بلوچی وبسی زبانهای دیگر، یگانه زبان رسمی آنکشور است و گویندگان زبانهای دیگر فرصت چندانی  برای انکشاف زبانهای مادری خود ندارند.

یکی از اهداف ایجاد این بنیاد پاکسازی زبان فارسی از کلمات عربی وترکی، و ساختن «کلمات وترکیبات نو» برای اختراعات واصطلاحات علمی بود، که درزبان فارسی وجود ندارد. درین رابطه عده ای ازحلقه های ادبی ایران اظهار اندیشه کردند، که اگر به عربی زدایی از زبان فارسی بپردازیم برعلاوه اینکه زبان ناقص وضعیفی بجا خواهد ماند باید ازسعدی، حافظ و نیمی ازشعرای بزرگ ایران بگذریم. [10] چنانچه عباس اقبال آشتیانی، ادیب شناخته شده و بنیانگذار مقاله ‌نویسی نوین درایران چنین اظهار نظر نمود: «کسانی که امروزه به یکی از اقسام فارسی ساختگی که هیچ جانوری نه دراین دوره به آن سخن میگوید و نه در هیچ یک از قرون گذشته به آن تکلم میکرده یا مطلب مینوشته، انشای مطلب میکنند، درست نمی فهمم، که رسیدن به چه غرضی را مطلوب خود قرار داده اند. …؟ گویا غرض آقایان. بیش از همه به تقلید بعضی پارسیان کج فهم – که با عرب کینه دیرینه دارند – با لغات عربی دشمنی می ورزند، و به خیال خود می خواهند با این حرکت ناممکن، انتقام شکست های قادسیه، جلولا و نهاوند را از تازیان بکشند!»[11] همچنان دکترمنوچهراقبال یکی ازرجل مهم رژیم پهلوی و از نزدیکان محمدرضا شاه که دخترش درعقد نکاح پسراشرف پهلوی خواهر شاه بود، در مورد ترویج تقویم شاهنشاهی ۲۵۰۰ سالهٔ ایران اظهار اندیشه کرد و شاه را برحذر ساخت که بخاطرموجودیت زبانهای متعدد وملیتهای مختلف درایران «سیاست فارسی محوری» میتواند باعث بروز نارضایتی های درداخل کشور وهمچنان درممالک همجوار ایران گردد. بنا به منابعی که در پاورقی ذکراست شاه درپاسخ اواین نامه را نگاشت که بدون کم وکاست نقل میشود.

متن نامۀ شاه به دکتر اقبال، پس از مطالعۀ کتاب او (سه هزارسال دروغ درتاریخ ایران) در اسفند ماه ۱۳۵۵ شمسی:

جناب مستطاب و دانشمند اندیشمند، دکتر منوچهراقبال دام اقباله:

 کتاب ارزشمندی را که نزدیک به ٨ ماه از اوقات فراغت خود را ، صرف نگارش و تحقیق و تدوین آن نموده اید، با حوصله و دقت کافی و دور از چشم اطرافیان خواندم. من بسختی میتوانم باورکنم، که کسی با اشتغالات فراوانی که شما دارید، بتواند هشت ماهه چنین اثـر نفیسی را با آنهمه گستردگی و پراکندگی تحقیقات موجود در آن، ارائه دهد. اما چون نبوغ ذاتی در خانوادۀ مرحوم اقبال السّلطنه، امری مشهود است، این در مورد شخص شما برای من ثابت گشـته و سرعت عمل حضرتعالی درانجا امور محوّلۀ مملکتی ما سرمشقی است برای دیگر مسئولین. وامّا، کتاب نفیس شما را مو بمو خواندم. نزدیک به پنجاه روز از اوقات فراغت خود را فـقـط برای مطالعۀ آن صرف کردم وگاه شبها در بستر خواب نیز به مطالب آن می اندیشیدم. ابتدا قبول کردنش سخت بود، که بپذیرم واقعاً ملت ایران اینهمه سال با دروغهای مؤرّخان سرگرم شده باشند و به یک چنین تاریخ سراسر افسانه ای دل خوش کرده و برسر قبری اشک ریخته باشند،که مرده ای درآن قبراصلاً نبوده است (زرتشت و دیگر شخصیتهایی را میگویم که استوانه های تاریخ ایران هسـتـند!!)؛ ولی با انصاف و بدون تعصب، کتابتان را خواندم و به این نتیجۀ تلخ و باورنکردنی رسیدم که خود من نیز عمری در اشتباه بوده ام. صراحتاً میگویم، که اکثر نزدیک به همۀ گفته هایتان دراین کتاب منطقی بنظر میرسد؛ اما چند نکته بـرایـم مجهول یا مبهم باقی مانده، که شما باید حضوراً توضیح بدهید و با من درمورد آنها بحث دوستانه بنمائید، که اگر بازهم ثابت شودکه اشتباه کرده ام، بدون درنگ تسلیم همگی کتاب شما خواهم بود. باری، پی بردم که کوروش هخامنشی و نیز دیگر پادشاهان ایران باستان، افرادی نبوده اند،که ارزش داشته باشند تا تقویم آنـها را مجدداً ترویج بدهیم .اما جناب دکتر اقبال، با اینکه من پذیرفته ام کـه تصویب این تقویم درسال گذشته (اسفند١٣۵۴) شاید اقدامی عجولانه ازمن بود وشاید اشتباهی بزرگ (که پیشگوئیهای شما نیز درست درآمد)، اکنون نمیتوانم درین شرائطی که حزب توده درعرصۀ دانشگاه و درمیان نسل نوجوان ایران ، به تاخت وتاز و گردوخاک کردن مشغول است، یک بهانۀ دیگر نیز با چاپ کتاب ارزشمند شما دست کمونیستها ومارکسیستها بدهم تا زرتشتیها را نیزبه جمع خود اضافه کنند. گذشته از ایـنکه، فقط این مسئله خشم زرتشتیها را برنمی انگیزد، بلـکه تمامی احزاب ملیگرا با من وشما دشمنی خواهند کرد و بیم آن میرود، که انتشار این کتاب و اعلام ساقط شدن تقویم مزبور، تیر خلاصـی برای ایران و در نتیجه سقوط درکام کمونیست باشد. لیکن برادرم شاپورحمیدرضا و شهریارجان و نیز برخی دیگر سخت اصرار دارند، که هم کتاب را سریـعاً منتشر کنیم و هم من رسماً تقویم را ساقط کـنم. درخواست من اینست، که کمی صبرکنیم و در شرائط مساعدتری (ولو چند سال بعد) این کار را انجام بدهیم. نظر شما چیست؟! دوست دارم بی پرده به من پاسخ بدهید. مراقب خود باشید.

محمدرضا پهلوی

 ١٠ اسفند ماه ١٣۵۵[12]

در نتیجه باید گفت که حکومات می آیند و میروند و این مردمان یک خطه اند، که همواره پا برجا خواهند ماند. سخنی که بردل بنشیند مردم خواهند پذیرفت، وآنچه را مردم نپسندند و تصعنی باشد از خاطره ها زدوده خواهد شد.  امروز آنچه موجب غنای ادبی ایران گردیده موجودیت سخنورانی چون حافظ، سعدی ، خاجوی کرمان، صائب اصفهانی، خاقانی و امثال آنها ست و اگر از دورهٔ مشروطیت به اینسو به ادبیات معاصر ایران نگاهی بیندازیم، این آثار ماندگار پروین اعتصامی، میرزاده عشقی، ایرج میرزا، شهریار، فرخی یزدی، نیما، فریدون توللی، فریدون مشیری، نادرپور، مهدی اخوان ثالث، سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و دیگران است، که بر گیرایی ادبی ایران افزوده ، نه پالیسی های زبانی آنکشور که سخت سیاست زده ومبین اهداف مشخص توسعه جویانه حکومات آن میباشد.  

شعر، موسیقی وابداعات هنری وادبی در کل (شامل نظم ونثر( زیبا ترین پدیده های برخاسته از نهاد آدمی در هر فرهنگ و تمدنی شناخته میشوند  و چه نابجاست که وسیلهٔ اهداف آزمندانه سیاسی قرار گیرند.

به عقیدهٔ اینجانب زبان وسیلهٔ افهام و تفهیم و بیان احساس آدمی است نه وسیلهٔ افتخار کاذب و احترام نگذاشتن به زبان و فرهنگ دیگری و درپایان این بحث یکی از سروده هایم را درین رابطه تقدیم میدارم:

نوای مهر نه مذهب شناسد و نه نژاد

حدیث عشق نه آسان شود بیان به زبان

نوای عشق صدای نهاد انسان است

به هر تپیدن دل بین چه رازهاست نهان

ببین که طفل چو پا می نهد درین عالم

نه خود شناسد و نی قوم و نی تبارپدر

ولی به قدرت ایزد بدون حرف وسخن

حدیث مهر بگوید چه ساده با مادر

سرود عشق زبان دل است واحساس است

به هرزبان و به هر مذهب و به هر آئین

زروی مهرشود قلب ها بهم نزدیک

چو کردگار  بشر را بیافریده  چنین

اگر طوایف انسان به چشم ظاهربین

به رنگ رنگ وگروهند ودسته های جدا

چو جمله زادهٔ یک جوهرند و آب وِگِل

همه  برابر  یکد یگرند  نزد  خدا

به نزد خالق یکتا  به نسل   نازیدن

چوکیش مرده پرستان زریشه مردود است

ز روی کبر به قوم دگر نظر کردن

نماد نخوت فرعون و کار نمرود است

ببین ببزم جهان رنگ وبوی گلها را

که هر گلی به چمن جلوهٔ دگر دارد

ولی به دیدهٔ دل  گل همیشه   گل باشد

چو نقشهای عیان رنگ از گهر دارد

زفیض پرتوعشق است کاین جهان زیباست

چو کردگار جهان را به عشق  کرده بنا

درآند میکه بهم   بسته نطفهٔ   آدم

نموده نسج سرتش زمهر خود پیدا


حکمت تمدنی گزیدة آثاراحسان یارشاطرسال انتشار: ۲۰۱۵ (ص. ۳۸ و۳۹) [1]

[2] Dr. Helmut Humbach. The Gathas of Zarathushtra and the other Old  Avestan Texts

Dr. Helmut Humbach ,The Heritage of Zarathustra, A new translation of his Gathas

Published January 10th 1994 by Universidad Sverlag Winter

Beekes Robert, A Grammar of Gatha-Avestan, Leiden: Brill, (1988)

ترجمهٔ این متن از زبان اوستایی بزبان سانسیکریت موجود بود که سپس بزبان یونانی برگدانده شد و ترجمهٔ یونانی به انگلیسی انجام یافت.

[3] L. W. Adamec, Gazetteer of Afghanistan I, Graz, 1972, pp. 40-41.

[4] The Two Thousand Years Old Lunguage of Afghanistan

[5] The Indian Museum Bulletin, of Calcutta by Professor Mukherjee, University of Calcutta in 1995 titled as “The Great Kushana Testament”

[6] علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسهءپاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات

 فرهنگسرای میردشتی، ص. ۱۵۵

[7] A Thousand Years of the Persian Book Exhibition, Library  of Congress, by Roshan Institute, Septembre 2014

[8] AHMAD ASHRAF, “IRANIAN IDENTITY IN THE 19TH AND 20TH CENTURIES”, Encyclopædia Iranica

نشریهٔ “ایران کبیر” ، گریگور یقیکیان، رشت ، جنوری سال ۱۹۵۱

[9] Aryavarta, Monier Williams Sanskrit English Dictionary (1899)

Madhav Deshpande (1993). Sanskrit & Prakrit, Sociolinguistic Issues, Motilal Banarsidas, pp. 80–81

حکمت، علی اصغر، خاطره از عصر پهلوی، ص ۱۴۶.[10]

نویسنده : احمد شه گلی مجله  معارف  اسفند ماه سال ۱۳۹۳ شماره ۱۰۷ فرهنگ عربی زدایی و عربی زدایی فرهنگی [11]

[12] نویسنده : آشموغ راهیافته ؛ ساعت ۱۱:۱٠ ‎ب.ظ ؛ سه‌شنبه ۱٠ فروردین ۱۳۸٩

تگ ها: تقویم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران و دکتر منوچهر اقبال و نامه ی شاه به دکتر اقبال

مطالب مشابه

Back to top button