دمی با نعیم عطارد، شاعر، نویسنده و فعال اجتماعی
با اقتباس از شمارهٔ سوم مجلهٔ لمر، سرطان ۱۴۰۰ ه ش، جون ۲۰۲۱م

در تابستان داغ سال ۱۳۶۳هجری شمسی در شهر مهترلام ولایت لغمان، خداوند بزرگوار بر خانوادهٔ قضاوتپوه عبدالمقیم عطارد نعمتی را ارزانی نمود که وی را محمد نعیم نامیدند. کی میدانست که روزی تلاوت قرآن به طنین دلانگیز صدایش توجه هر صاحب ایمان را، حسن خط زیبایش توجه هر خوانندهٔ افغان را و طبع شعری روان اش هر علاقمند شعر را بخود جلب خواهد کرد؟
محمد نعیم عطارد دور تعلیمات ابتدایی را در شهر کابل فرا گرفت و بعد از فراغت از لیسهٔ عالی سیدال ناصری به فراگیری تحصیلات عالی آغاز نمود. وی با گذشت کمتر از سه ونیم دهه از عمرش به صورت حضوری و آنلاین به اخذ دو مدرک تحصیلی لیسانس، سه مدرک ماستری، یک مدرک داکتریت و همچنان آموزش در بخشهای
Sustainable Business Strategy در پوهنتون
هارورد ایالات متحدهٔ امریکا و در رشتهٔ Executive Leadership در پوهنتون آکسفورد انگلستان نایل آمد.
تجربهٔ کاری وی در پروژههای مختلف انکشافی همچو ادارۀ انکشاف بینالمللی ایالات متحده (USAID) ادارۀ زراعت ایالات متحده (USDA) و ادارۀ انکشاف بینالمللی انگلستان (DFID) در بخشهای رهبری، اجرائیوی، اصلاح تدارکات، مدیریت تغییر و ارتقای ظرفیت وی را به مقام ریاست اجرائیوی بوستان سبز گروپ، یکی از بزرگترین مجمع شرکتهای تولیدی، مالداری و زراعتی افغانستان رسانید. وی درینجا پیوسته مصروف ایجاد شغل به هموطنان، معرفی محصولات زراعتی و صنعتی با کیفیت و عملی نمودن شیوههای مدرن زراعتی و صنعتی به عوض شیوههای سنتی است که در حال حاضر بیش از 300 تن مصروف کار درین شرکت هستند.

در سال ۲۰۲۰ م اولین کتاب نعیم عطارد زیر نام“میتوانم مؤفق باشم” در 349 صفحه به تیراژ ۱۰۰۰ جلد در شهر کابل به زبانهای دری و پښتو با قطع و صحافت زیبا چاپ و به دسترس علاقمندان مطالعه قرار گرفت. درین کتاب موضوعاتی که میتواند باعث توسعه فردی که بسترساز و مستلزم توسعه اجتماعی است، به بحث گرفته شده است. در بخش اول کتاب به اینکه چگونه میتوان افکار منفی را به مثبت تبدیل کرد بحث گردیده و در بخش دوم نویسندهٔ کتاب به ۵۰ مشکل فردی که اصلاح آن میتواند تغییر مثبت بزرگی را در زندگی فردی، اجتماعی و حرفوی خواننده بوجود بیاورد، پرداخته است. همچنان در این کتاب به مهارتهایی که چگونه بیطرفانه و بدون تعصب به شرایط نگاه کرد و چگونه اصلاحات لازم را در خود بوجود آورده و راه را بسوی رسیدن به اهداف مهم زندگی فردی و اجتماعی هموار ساخت، اشاره شده است. بحثهای حقوقی، تجارتی و اقتصادی مختلف که میتواند در زندگی باعث موفقیت شود بخش دیگری ازین کتاب را تشکیل میدهد. درین کتاب مدلی تحت نام مدل نعیم عطارد به معرفی گرفته شده است که سرمایهگذاران و متشبثین را در طرح و برنامهریزی اهداف تجارتی شان یاری میرساند.
نعیم عطارد در مورد این کتاب مینویسد: “کتاب به گونه بی سابقه و به دور از توقع و تصورم مورد توجهٔ علاقمندان مطالعه و رسانهها قرار گرفت که برایم احساس خوبی داد و خوشحالم که این تحفه معنویام توسط جامعه پذیرفته و تقدیر شد. این تشویقها و حمایتها برایم قوت قلب بخشید و وعده میدهم که بهترو بیشتر خواهم نوشت و تقدیم جامعه و مردمم خواهم کرد.”
“څنګه بریالۍ مذاکره ولرو؟” دومین اثر چاپی نعیم عطارد است که بعد از کتاب اول وی به چاپ رسید و در آن به مهارت های فردی در هنر مذاکره پرداخته شده است.
شخصیت نعیم عطارد در آنچه که به آن اشاره نمودیم خلاصه نمیشود. بعُد زیبای هنری به رنگینی شخصیت وی می افزاید. نعیم عطارد از دیر زمانیست که شعر میسراید و در بافتن کلمات، نازکخیالیهای منحصر به فرد خود را دارد.

که دا لمر په یو لاس راکړي او په بل لاس کې سپوږمۍ
زه به تا نه لاس وانخلم که را وبخښي نړۍ
ته په خپله لمر سپوږمۍ یې، یو عالم یوه نړۍ یې
ملایکه آسمانۍ یې، ما ته بله دنیاګۍ یې
زما سحر یې، زما ماښام یې، زما کلام یې، زما مقام یې
زما هستي یې، زما مستي یې، زما آغاز زما انجام یې
وی در پاسخ به سوالیکه آیا دیوان شعری چاپی و یا آمادهٔ چاپ دارد، چنین مینویسد:
خوب، این ادعا را کرده نمیتوانم که من یک شاعر هستم، ولی بعضی اوقات کلمات را در کنار هم قرار میدهم و به نسبت کاستیهای ادبی در آن از شاعران بزرگ کشور معذرت میخواهم. کمتر دری میسرایم و بیشترین اشعارم به زبان پشتو اند و بعضی اشعارم را هنرمند خوب و محبوب کشور ما شفیق مرید نیز سروده است. تا حال مجموعهٔ شعری ندارم و در حال حاضر این جرئت را به خود نیز نمیدهم که خود را شاعر خطاب کرده و مجموعهٔ شعری امرا به چاپ برسانم. هر زمانی که اشعارم پختهتر و جامعتر شدند و خودم را از هر لحاظ قانع یافتم، آنزمان تصمیم به چاپ یک مجموعه خواهم گرفت و مجموعه شعری امرا به دسترس علاقمندن قرار خواهم داد.
جالب است بدانیم که نعیم عطارد خود اشعار کدام شاعر را می پسندد و خود بیشتر در کدام سبک میسراید. وی درین مورد می مینویسد:
در مورد اینکه اشعار کدام شاعر را میپسندم باید بگویم که نمیتوانم اولویتبندی و درجهبندی کنم زیرا اصلاً ترتیبی نمیتوان گذاشت و شعرا را از هم جدا ساخت. هرکدام در نوع خود بینظیرند و اعجاب انگیز. هرکدام حرفهای برای گفتن دارند که در آن عالمی از احساس نهفته است. اکثریت چنان زیبا میسرایند که میخواهم ساعتها مشغول خواندن اشعار شان باشم.
اشعار کهن را در مقایسه به اشعار معاصر دوست دارم. از خواندن اشعار شعرایی چون مولانا، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، صائب تبریزی، بیدل دهلوی، وحشی بافقی وغیره بزرگان لذت میبرم. درجمع شعرای معاصر ما نیز هستند کسانیکه با خواندن شعر شان باید انگشت به دهان برد. خواندن اشعار شعرای معاصر مثل خیام خموش و عفیف باختری نیز برایم یک احساس عجیبی میبخشد. از شعرای پښتوسرا اشعار غنی خان، رحمت شاه سائل، خاطر افریدی، پیرمحمد کاروان و عبدالستار سعادت را دوست دارم و…
از اشعار مختلف شعرای هردو زبان خیلی لذت میبرم زیرا هریک از شعرای کشور و منطقه با احساسات شان کلمات و جملات را قسمی بیان میکنند که حیرت میمانم که چگونه اینها به اینچنین ظرافت و لطافت به پیوند زیبای این کلمات رسیده اند و چگونه یک عالم حرف را در چند سطر و آنهم منظوم بیان نموده اند؟! بعضاً واقعاً حسرت میخورم که ایکاش این توانایی در وجود من هم میبود.
هنر آمیختن شعر با امواج موسیقی هنر دیگریست که نعیم عطارد در آن دست بلندی دارد. در پاسخ به سوال اینکه وی چیوقت و چگونه استعداد کمپوز را در خود یافت، چنین پاسخ میدهد:
این حکایت برمیگردد به سالهای نوجوانیام و آنهم زمانیکه شفیق مرید تازه وارد عرصهٔ موسیقی شده بود. گاه گاهی من و دوستم شفیق مرید به منظور سرگرمی با هم هارمونیه و کیبورد مینواختیم. او زمزمه میکرد و من میشنیدم. در همان ایام این شعر به ذهنم راه یافت:
هره لار ده رانه ورکه، بې منزله مې مزل دی
عالمیانو لاره کوم ده، محبت مې اول ځل دی
سرګردانه یم روان، کاڼي خاورې ښکلومه
بس په دې باندې پوهېږم دلته زما د جانان پل دی
سپس این شعر هنگام نواختن هارمونیه به یک کمپوز تبدیل شد و شفیق مرید هم آنرا سرود.
:خوب! شعر دیگرم
هسې ولې رانه لاړې، راته ولې په غصه یې”
:همچنان شعر
مرګی راغی نور مې وخت د ځانکدن دی
راشه راشه دا مې آخري دیدن دی
په ژوندون که نه راتلې مرګ ته مې راشه
دکفن غوټې مې وسپړه رفتن دی
این سلسله با شعر “طوفانونه دي مخ کې”، “ تنها راغلم ستا کوڅې ته ژوند بدل وو” ، “دغه مینه ناکه ژوند – ولې بدلوو په جنګ” و « ملایکه یې که نور یې زه عاجز ستا له ثنا نه – بدې سترګې دې وي لرې تا نه و زما و ستا دنیا نه» توسط شفیق مرید ادامه یافت. همچنان به دو هنرمند جوان و خوشصدای کشور منصور نظری و شهزاد عدیل نیز اشعار و کمپوزهایی ساخته ام که شعر و کمپوز پشتوی (دې کې وایه زما نو څه تقصیر دی- هرې خوا ته ګورم ستا تصویر دی – خاورو کې اوبو کې که حریر دی-هرې خوا ته ګورم ستا تصویر دی) را شهزاد عدیل و اولین شعر دری و کمپوز ام را منصور نظری بسیار زیبا سروده اند که در آینده بسیار نزدیک به علاقمندان تقدیم خواهد شد.
آهنگی که خود آنرا برای آرامش روح و روان تان اکثراً میشنوید، کدام است؟
آهنگی را که زیاد دوست دارم و آنرا همیشه با کمال میل میشنوم آهنگ ”خبرم “رسیده امشب ” از آهنگهای ماندگار مهدی حسن است.
اینکه وقت فراغت خود را این شاعر، نویسنده و فعال اجتماعی چگونه میگذراند، سوالی بود که وی به آن چنین پرداخت:
خوب! شاید این پاسخ بسیار کلیشهیی شده باشد که اکثریت دوستان میگویند در وقت فراغت مطالعه میکنم ولی باید بگویم که بلی. من نیز در اوقات فراغت خود به مطالعه میپردازم. خوشبختانه با ترویج تکنالوژی، امروز ما با تمام کتابخانههای جهان وصل هستیم و آنهم توسط کوچکترین وسیله یعنی تیلیفون هوشمند. من اکثراً در اوقات فراغت توسط تیلیفون همراه و آیپد مطالعه میکنم. گاهگاهی با دوستان سنوکر نیز بازی میکنم.
چه مطالعه میکنید و کدام مطالعات تان بالای تان تأثیرگذار بوده اند؟
برای هر مسلمان بهترین کتاب قرآن کریم است و پیامهای زیادی برای موفقیت دنیا و آخرت انسان در آن نهفته است.
از جمله دهها جلد کتابی که خوانده ام و برایم جالب و پرمحتوا بوده اند کتاب “My Vision” نوشتهٔ شیخ محمد امیر دبی بوده است و کتاب “The Secret” نوشته “Rhonda Byrne” است که خواندن آن را برای هر علاقمند کتاب توصیه میکنم. البته باید گفت که هر نویسنده حرفی برای گفتن دارد و خواندن هیچ کتابی خالی از فایده نخواهد بود.
چنانچه میدانیم شما یکی از فعالین اجتماعی نیز هستید که معمولاً برای کمک به هموطنان تان درعرصههای مختلف میشتابید و همواره تلاش نموده اید تا در بخشهای آگاهیدهی اجتماعی، کمک رسانیدن به نیازمندان، راه های رسیدن به صلح و رفاه اجتماعی، تعلیم و تربیه و ایجاد نظم در جامعه تلاشهای همهجانبه و عملی نموده و کمپاینهای بسیار مهم ملی را نیز براه انداخته اید. آیا تا حال فعالیتهای اجتماعی تان مورد تقدیر قرار گرفته است؟
خوب هدف از این فعالیتها کمک به هموطنانم است نه اینکه از سوی شخصی یا نهادی تقدیر و تمجید شوم. هدف من از فعالیتهای اجتماعیام صرفاً مصدر خدمت قرار گرفتن برای مردم ام بوده است نه تقدیر شدن، ولی باز هم بعضی تندیسها را گرفتهام که از مراجع اهداکننده آن اظهار سپاس و امتنان مینمایم. این تندیسها عبارت اند از:
در سال ۲۰۱۵م، لقب ستاره فیسبوک افغانستان از سوی نهاد “Impassion Afghanistan”، در سال ۲۰۱۷م، تندیس بهترین رهبر جوان جهان را در کشور هندوستان، در سال ۲۰۱۷م لقب کاربر محبوب و ملی رسانههای اجتماعی را از سوی نهاد اندیشه نو به دست آوردم، در سال ۲۰۱۸م ملقب به سفیر افتخاری بنیاد حمایت از قهرمانان افغان شدم و در سال ۲۰۲۰م لقب “Asia’s Excellent Achiever” را از سوی “Asia Awards” به دست آورده ام.
زنده گی سفر پر از نشیب و فرازیست. اگر بخواهم خوش ترین و ناخوشترین خاطرات زنده گی تانرا برایم برچینید، کدام ها خواهند بود؟
زندگی پر از خاطرات است، هم خاطرات خوش و هم ناخوش. یکی از خوشترین خاطرات زندگی ام برمیگردد به دوران طفولیتم. زمانیکه پدرم مرا برای اولین بار با خود به محل کارش (سترهمحکمه) برده بود. روز عجیبی بود. روزیکه من محیط متفاوتتر نسبت به خانه و میدان بازی با همسنین خود را تجربه میکردم. از آنروز تا امروز سالها گذشته است ولی من تا حال تمام جزئیات آنروز را از مسیر راه گرفته تا فضای داخل تعمیر، از رنگ در و دیوار گرفته تا هوای معطر داخل دفتر پدرم و همه جزئیات آن اطاق را تا به خاطر دارم. آنروز پرخاطره ترین روز زنده گی ام است.
ناخوشترین خاطرهٔ زندگیام برمیگردد به زمانیکه داکتر معالج پدرم در پشاور خبر مصاب بودن پدرم به مرض سرطان جگر را برایم داد. من تلخی آنروز و تندی نگاه داکتر معالج پدرم را تا حال بخاطر دارم. آنروز هنگامیکه از اطاق داکتر بیرون شدم با نگاههای سوال برانگیز پدر و مادرم مقابل شدم. داکترچرا خواست با تو تنها ببیند؟ وی چه میگفت؟… و من مات و مبهوت ایستاده و در ذهنم کلمات را جستجو میکردم که این خبر تلخ را چگونه پنهان نگهدارم تا کام دیگران به اندازهٔ کام من تلخ نگردد… مرض آدمخور سرطان در گرفتن پدرم اکتفا نکرد. این تجربهٔ تلخ یکبار دیگر در زنده گیام تکرار شد و آن زمانی بود که داکتر معالج مادرم در دهلی برایم خبر ابتلای مادرم به سرطان مغز را رسانید…
این دو خاطره، بدترین و ناخوشآیندترین خاطرات زندگی من هستند. بدبختانه هردو رهنمای زندگیام را به علت ابتلا به مرض سرطان از دست داده ام. یکی از بزرگترین آرزو هایم در زنده گی اینست که روزی خداوند (ج) برایم توان ساختن یکی از مجهزترین شفاخانههای تشخیص و تداوی امراض سرطانی را در کشور بدهد.
نعیم عطارد با همسرش سوسن عطارد و سه دخترش هر یک سجده، سدره و ساره در شهر کابل زنده گی میکند.
منحیث حسن اختتام این مصاحبت جالب از وی پرسیدم:
اگر تمام تجارب تلخ و شیرین روزگار تانرا بهم بیامیزید و از آن یک پند برای خواننده گان ما داشته باشید، چه خواهد بود؟
زندگی خیلی کوتاهتر از آنست که ما فکر را میکنیم. همدیگر را دوست داشته باشیم و درهمه موارد در پی یافتن نکات منفی نباشیم، زود قضاوت نکنیم و آبروی کسی را نبریم.
والسلام