مقالات

صلح متناقض !

صلح کلمهٔ مقدسی است، که طنین اش گوش ها را نوازش داده و از جمله نیازهای مطلقه جوامع بشری محسوب می‌گردد، تا در پرتو آن بسوی شکوفایی و آبادانی برسند. صلح کلمه متضاد جنگ و خشونت است، اما با آن ارتباط ناگسستنی دارد، طوریکه اختتام هر نبرد یا جنگ به صلح می انجامد! جهان همواره در نوسان با صلح و جنگ بوده، و این دو واژه متضاد اما باهم مرتبط خطوط زرین تاریخ کشور ها را نیز رقم زده است. مطالعات تاریخی هویدا می سازد که کشورها و امپراطوری های سابق برای سالیانی متمادی باهمدیگر در جنگ و نبرد های متقابل بسر برده و در تقابل با همدیگر قرار داشتند که در نهایت به صلح ملحق و آن را به خیر و فلاح جوامع خود مستلزم شمرده تا از یک سو از کشتار و خونریزی های بیشتر جلوگیری کرده باشند، و از جانب دیگر از تخریب زیربنا ها و ساختار ها نیز جلوگیری بعمل آورده باشند، آن چیزی که ملت های بیدار با داشتن سیاسیون آگاه بخاطر بقای ملک خویش به آن تن میدهد.

افغانستان کشور سلحشور نیز در سیر تاریخی خود پیشنه ای از چنین نبرد ها خارج مرزی و جنگ های داخلی را پشت سر زده است که این پدیده ای شوم کماکان هنوز هم بنحوی دامنگیر این کشور می باشد. اگر به سیری تاریخی یک قرن یا چیزی بیشتر افغانستان نگریسته شود بخوبی درمیابیم که اختتام جان فشانی ها و قهرمانی های افغان ها همواره با صلح متناقض همچو یک پدیده ناموفق و خدشه دار انجامیده است. بگونه مثال، شجاعت و مردانگی غازي شاه امان الله خان بعد از اعلان استرداد استقلال کشور با گذشت زمان کم به یک تراژیدی مخوفی انجامید که امید و آرزو های افغان ها در آنزمان توسط یک گروپ قماش و دزدان(بچه سقو و یاران اش)، به یاس و ناامیدی کشیده شد. همینطور پروسه صلح دوکتور نجیب الله رئیس جمهور اسبق با گروه های مجاهدين که سالیانی باهم درگیر بودند مثال دیگری است که افغان ها در آرزو آن و تشنه اش بودند. پروسه که در چهارچوب سازمان ملل متحد طرح ریزی گردیده بود اما این پروسه صلح بدتر از جنگ برای افغان ها تمام گردید. طوریکه این پروسه صلح جنگ های خانمانسوز را به خانه و کاشانه مردم کشانیده و تمام هست و بود کشور توسط گروه های مجاهدين به يغما و چپاول گردید.

صلح که ثمره اش به تخریب زیربنا ها، مهاجرت های گروهی و فرار مغزها انجامید. هَکذا پروسه صلح ناتو و در رأس ایالات متحده آمریکا با گروه طالبان که تحت نام توافق دوحه مسمی است، اگر به بررسی گرفته شود گفت میتوان که این روند نیز یک پروسه متناقص صلح بوده که قربانی اش را باری دیگر افغان ها می پردازد. چونکه یک بار دیگر فرجام این صلح با فرار مغز ها، مهاجرت ها، بسته بودن درهای علم و معرفت بروی دختران کشور انجامید، صلح که با یاس و ناامیدی در حرکت است. اینکه چرا صلح ما جنگ و جنگ ما صلح است به معمای نا حل شده ای می ماند که جواب اش فقط و فقط نزد طراحان اصلی پشت پرده این بازی های شوم و شبیه سازی صلح موجود می باشد. اما محدویت های فکری یک تعداد سیاسیون و وابستگی های آنها را نیز درینجا نمی توان بدون سبب دانست. با توجه به مثال های فوق به این نتیجه می رسیم، که صلح وارداتی هرگز جایگزین جنگ شده نمی تواند و به هیچ عنوان فضای آرامش را به آن جامعه و مردم به ارمغان نخواهد آورد. بلکه صلح که از میان گروه های متخاصم همان جامعه با پس منظر رفاه و آسایش وطن و مردم اش بوجود آید.

مطالب مشابه

Back to top button