ریشه یابی کلمهٔ افغان در پرتو اسناد تاریخی
کلمهٔ افغان نظر به مطالعات زبانشناسی و دقت در متون کهن تاریخی یک کلمهٔ باستانیست. درحالیکه پشتونها مانند سایر اقوام کشور نظر به ماده چهارم قانون اساسی افغانستان «افغان» هستند، اما از نگاه علم ایتومالوجی Etymology (ریشه یابی و تحول زمانی ومکانی کلمات) کلمهٔ افغان را نمیتوان تنها به اقوام پشتون پیوند داد، زیرا این دو اسم خاص از نگاه ریشه یابی واستحالهٔ کلمات مخرج مشترک ندارند. بطور مثال کلمات بلهیکا ، بخدی ، باختر و بلخ با داشتن حروف «ب» و«خ » و گاهی «ل» شباهت ریشه ئی را ارائه میدارند، همینگونه کلمات همگون «هره ویتی» ، «هریوا» ، «هری» و«هرات» داشتن ریشهٔ مشترکی را بازگو میکنند، اما نامهای پشتون و افغان از نگاه علم ایتومالوجی این اشتراک وشباهت را بهم نمی رسانند. نام پشتونها درمتون معتبر تاریخی پیش از اسلام، چون متون ریگویدا و مها بهاراته (داستان حماسی کهن هند به زبان سانسکریت) و همچنان در متون زبان پراکریت به تلفظ Pakhtas پکتاس آمده که همانا پکتها، پختها یا پشتون ها می باشد و در یادداشتهای هرودوت مؤرخ بزرگ یونانی بنام پکتیانس(۱) Pactyans یاد گردیده که ریشهٔ مشترک لغوی آن آشکار و مشهود است. درین رابطه آگره والا Agrawala محقق معروف هند در زبان سانسکریت ابراز می دارد که کلمهٔ افغان معرف نام قوم و تبار خاصی نیست. نظر آگره والا به این دلیل صائب به نظر می آید که در میان عشایر پشتون مانند ځدران ، منگل، غلزی، درانی، هوتک، اندړ، کاکړ، احمدزی، سربنی، پوپل، سوری، گدون، لودی، ، ستانکزی، محمدزی، یوسفزی، بنوچی، خروټی، سواتی، سهاک، شینوار، ابدالی، بارکزی و اقوام دیگر پشتون چون ورکزی، بامی زی ، هوتخیل و تره خیل قبیله ویا قومی بنام افغان زی و یا افغان خیل وجود ندارد. حالا باید دید و جستجو کرد که کلمهٔ «افغان» از چه واژه و یا اصطلاحی ریشه یافته و استحاله نموده است؟ در دورهٔ کشف آهن و پرورش اسپان رزمنده، بخصوص در جلگه های سرسبز شمال افغانستان در حوالی ۱۸۰۰ق.م. از نگاه اجتماعی طبقهٔ جنگجویان را بنا بر مندرجات ریگویدا بوجود آورد. در هند نظر به خصلت طبقاتی آن جامعه این طبقه را کشتاریه Kshatirya میخواندند، اما در متون سانسیکرت سوارکارانی را که از طریق کوبها (کابل) به حوزهٔ سند، کشمیر و شمال هند میرفتند، بنام Aśvakan اسوه کان و در متون پرکریت به تلفظ (اوه گانا) Avagānā یعنی سوارکاران یاد میکردند. در اوستا نیز واژهٔ «اوه گان» بمعنی کوبنده و جنگجو آمده است. ازینرو زبانشناسان از نگاه علم Etymology یا تحول کلمات در طی زمانه ها کلمهٔ «افغان» را برگرفته شده ازین واژگان باستانی میدانند. اصطلاح « افغان» به اساس مطالعات مؤرخین وزبانشناسان معروفی چون جان مارتین John Martin و الیسه ریکلیوس Élisée Reclus مؤرخ وزبانشاس(۲) فرانسوی کلمهٔ «افغان» لقب سوارکاران و رزمجویان بود. بهمین گونه کلمهٔ «اوه گان» بنا بر عقیدهٔ کریستن لیسن Christian Lassen نارویجی، مک کرندل McCrindle و الکساندر کنینگهم Alexander Cunningham برتانیوی لقبی بود که از دیرزمانه ها به سوارکاران داده میشد.(۳) ازآنجائیکه اسپان اصیل و تندرو باعث پیروزی جنگجویان در نبرد میگردیدند و آنانرا بر دشمنان پیروز میساختند، شاهان و جنگجویان آریانای قدیم بداشتن اسپان اصیل مباهات میکردند و پسوند اسپ لقب و مرتبتی بود که به شخص شایستهٔ آن داده میشد، مانند لهراسپ (صاحب اسپان تندرو)، زرآسپ (سوارکاری با اسب گندم گون وزرین)، بیورآسپ (فرمانروائی با ده هزار اسپ تازنده)، ویشت آسپ (سوارکاری نجیب با اسب بیدار) و امثال آن. سلسله شاهان اسپه یا اسپه گان درجلگه های شمال هندوکش در باختر باستان جای که پرورشگاه اسپان اصیل و تا زنده بود نخستین مقر فرمانروایی شانرا اساس گذارده و دامنه اقتدارشان را درنیمه هزاره دوم قبل ازمیلاد تا کابل و آراکوزیا (کندهار و هیلمند ) گسترش دادند.
مجسمه برونز سوارکار باختری (اسوه کا)
هزاره اول ق.م. ، بریتیش موزیم
در فرهنگ اوستایی کی شاهان بلخ سوارکاری وداشتن اسپان ممتاز علامهٔ سلحشوری و دلیری بود و این شاهان بنام خاندان اسپه یا اسپه ګان در تاریخ مشهورند. مانند این ابیات دقیقی:
چوگشتاسپ را داد لهــــــراسپ تخـت
فــــرود آمد از تخت و بر بست رخت
بــه بــــلخ گــز يـن شـد بـران نـوبـهـا ر
که یزدان پـرســــتـان بـدان روزگـار
مــر آن جــای را داشـتــنـــدی چـنـان
که مــر مـکه را تــازيان ايــن زمـان
درعهد گشتاسپ یا (کی ویشتاسپ) با پیشوند «کی» به معنی فرزانه و صاحب دانش، زراتشترا سپیتما ظهور کرد و کتاب اوستا را نوشت. همان بود که گشتاسپ با روی آوردن به آئین اوستایی در تقویت و گسترش آن کوشید.
درتاریخ هند دورهٔ مهاجانا پندا Mahajanapada ( ۶۰۰ تا ۵۰۰ ق.م.) که بنام دوره فرمانروایی بزرگ نیز یاد میشود باعث ایجاد روابط گستردهٔ فرهنگی میان سرزمین کنونی افغانستان و هند گردید. مطالعه رویداد های تاریخی این دوره و اسناد باستانی تر از آن چون ریگویدا و مهابهاراته از نگاه مطالعات تاریخ اجتماعی در شناخت عمیقتر روابط انسانی میان هند و افغانستان کمک زیادی مینماید.
کلمه سانسکریت ashva در زبان اوستایی aspa است که در زبانهای معاصر پشتو و دری ریشه یافته از همان کلمهٔ باستانی میباشد، آسه assa در زبان Prakrit به معنی “اسب” و Ashvaka بمعنی “اسب سوار”.
باشندگان هند در ادوار قبل از میلاد “سوارکاران” و “پرورش دهندگان” اسب را اسوکان (اسپه گان) خطاب میکردند و دامنه های کهسار هندوکش را “سرزمین اسب” (۴) Ashvakayana و Ashvayana میخواندند.(۵) زیرا این مردمان به معنای واقعی کلمه “اسب سواران” ممتاز و در پرورش اسپان رزمنده خبره بودند و نیرومندترین اسپان رزمنده از سرزمین شان می آمد.(۶)
در مهابهاراته Mahabharata نیز اصطلاح Ashvakana ذکر یافته(۷) و نویسندگان کلاسیک گریکو رومن مانند آریان Arrian معادل آنرا به تلفظ Aspasioi Assakenoi و (Asscenus) به معنی سوارکار نگاشته اند. ازینرو از نگاه اکثر زبان شناسان کلمات «اسوکان» ، «اوه گان» و «افغان» به (تلفظ امروزی) ریشه مشترک دارند.(۸)
بحوالهٔ متون حماسی مهابهاراته Mahabharata طایفهٔ از اسپگان بنام کامپوچاها ذکر یافته، که ماهر ترین سوارکاران بوده اند. در متون باستانی پالی Pali از سرزمین شان منحیث پرورشگاه اصیل ترین اسپان یاد شده است. قبایل کامبوجاس به زبان اوستایی (باختری کهن) صحبت می کرده و پیرو آيین زردشتی بوده اند. برخی از باستان شناسان این سرزمین باستانی را جلگه های شمال هندوکش (نواحی قطغن و بدخشان امروزی) میدانند(۹) و معتقدند که زردشت از آنجا ظهور کرده است. بنا بر مطالعات ویتزل Witzil به استناد ضمیمهٔ درکتاب اتراویدا (Atharvaveda –Parisista) در میان اقوام آریایی باختر باستان اسلاف تاجیکهای افغانستان طایفهٔ باستانی ای بنام کامبوجاس Kambojas نیز بوده که در دورهٔ پیش از ظهور زردشت زندگی داشته و به زبان قدیمی تری از زبان باختری عصر اوستایی سخن میگفته اند. بحوالهٔ یادداشتهای همراهان اسکندر باکتريانا (بخدی و تخار) بخشی از منطقه زیست نخستین آنان ذکر یافته که عمدتاً ميان دو رود بزرگ (آمودريا و سيردريا) را دربر میگیرد. مؤرخان عهد سلوشی یا سلوکیها اشکانيان (پارتها) را برخاسته از ميان آنان نوشته اند.(۱۰)
چنانچه از شواهد تاریخی بر می آید در نتیجهٔ کوچ بزرگ آره گان باستان در حوالی ۱۸ قرن پیش ازمیلاد مسیح قبایل و عشایر زیاد انسانی از بلهیکا بسوی جنوب هجرت کردند. بخشی ازین مردمان در دامنه های شرقی هندوکش جنوبی مسکن گزین گردیده و عدهٔ بسوی وادی سند و پنجاب پیش رفتند. در میان این مردمان نام قبایل پکتاس، تورک ها (تورانیان) و کمبوجاس ذکریافته که اکثراً ( اسوکان) یا سوارکاران مجرب وماهری بوده اند. درمتون اوستایی واژه های « آوگان» و «آبگان» به اساس تحقیق مک کرندل McCrindle بمعنی رزمجو و کوبنده میباشد.
نظر به مطالعات داکتر رامیلا تهپر Professor Romilla Thapar استاد تاریخ باستان در پوهنتون دهلی جدید، کافرهای نورستان به خصوص کافرهای سیاه پوش متعلق به قبایل (کاموز و کاموجه) بازماندگان کامبوجاهای باستان بودند که درسدهٔ نزده هم مسلمان گردیدند. همچنان در اسناد باختری (شامل ۱۵۰ نامه از عصر کوشانی ها ویفتلی ها تا کابل شاهان به زبان باختری قدیم با (رسم الخط یونانی) که از شمال افغانستان کشف گردیده و توسط پروفیسور نیکولاس سیمز ویلیهم، استاد کرسی زبان شناسی دانشگاه کیمبرج ترجمه گردیده کلمه (αβγανανο) یعنی افغان آمده است. این نامه از طرف قاضی ای بنام یبغو Yabghu از مردمان یفتلی که رئیس افغانهای تخار بوده به عنوان فرمانروای بنام اورمزد نگاشته شده، لطفاً به ترجمهٔ متن این نامه از اسناد باختری، قرن چهارم میلادی که درین رابطه سند دست اول تاریخی شمرده میشود توجه نمائید:
“به اورموزد بونوکان ، … سلام و احترام از طرف یبغو هفتال (یفتلی)، رئیس افغانها، قاضی تخارستان و غرچستان. علاوه بر این، “نامه ای از شما آمده است ، بنابراین من شنیده ام كه چگونه [در مورد] سلامتی من برای من نامه نوشتید”. من به سلامتی رسیدم ، (و) (پس از آن (؟) “” شنیدم كه پیامی به آنجا فرستاده شد (برای شما) به این ترتیب: … مراقب كشاورزی باشید اما دستور به شما اینگونه داده شد. شما باید دانه را تحویل دهید و سپس آن را از فروشگاه شهر درخواست کنید: من سفارش نمی دهم ، بنابراین ….. من خودم سفارش می دهم و من به احترام زمستان مردان را به آنجا می فرستم نزد شما سپس به کشاورزی نگاه کنید ، به اورموزد بونوکان ، سلام و درود ”
Studies in the Chronology of the Bactrian Documents
François de Blois and Nicholas Sims-Williams
Published by Khalili Collections, United Kingdom (2007)
مطالعات تاریخی در اسناد باختری
فرانسوا دو بلوئس و نیکلاس سیمز ویلیامز
ازانتشارات مجموعه خلیلی ، انگلستان (۲۰۰۷)
تصویر سند اصلی به زبان باختری عصر کوشانی با الفبای یونانی
به همین ارتباط در مورد شاهی بنام افغانش از مردمان یفتلی باباجان غفوروف Bobojon Ghafurov مؤرخ معروف تاجکستان شرحی دارد که چنین خلاصه میگردد:
در سال ۵۶۱ م در اثر فشار نظامی ترکان و ساسانیان بر پایگاه های یفتلیان در آسیای مرکزی یفتلیانی که در حوالی بخارا مستقر بودند به باختر آمدند و در آنجا فرمانروایی را بنام افغانش به پادشاهی برگزیدند و برای مدتهای مدیدی خودمختاری خود را در باختر و تخار حفظ نمودند.
اصطلاح ابکان درکتیبه شاهپور ساسانی نیز در ارتباط به فرمانروایی بنام گندوفر ابگان رزمجو
“Gondofarr Abgan ‘who seeks combat” از عین ریشه آمده وهمان اصطلاح Avagānā اوه گانا به تلفظ دیگریست. مراجعه به (کتیبه شاپور ساسانی به زبانهای پهلوی اشکانی و یونانی قرن سوم میلادی، نقش رستم، معبد زردشت )
شیراز، سال چاپ ۱۹۵۹م تیم باستان شناسی شیکاگو جلد چهارم (ص ۸۱۸). حالا باید دید و جستجو کرد که مراد از گندوفار ابگان رزم آرا درین کتیبه کیست؟
بنا بر اسناد وشواهد تاریخی (گندوفر اول) مؤسس دودمان قبایل پارتهای بود که از باختر بسوی جنوب آمد. گندوفار اول در سال ۳۰ ق.م. کابل را از اقتدار آزیس شاه ساکه ها بدر آورد و اساس امپراتوری مقتدری را بنا نهاد که از کابل تا حوزهٔ سند و شمال هند وسعت داشت. بدیهیست که مراد از نام گندوفار ابگان رزمجو در کتیبهٔ شاهپوریکم یکی از بازمانده گان او بوده است. زیرا درسدهٔ اول پیش از میلاد هنوز از دولت ساسانی خبری نبود. سلسله پارتهای که از زرنج تا گندوفاران (اراکوزیا) و حوزهٔ سند بنام «شاهان گندوفر» حکمروایی داشتند از دودمان « سورن » ها( Surenas) از زمرهٔ هفت شاخهٔ اصلی پارت بودند که با ارساس یا ارشک (اشک اول ) بنیانگذار سلسلهٔ اشکانیان رابطهٔ خونی داشتند. بحوالهٔ آرتور کرستن سن Christensenخاورشناس دنمارکی بسیاری از فرمانروایان پارتی از دودمان «سورن» و «کارن» از حیث نسب همتای دودمان سلطنتی بشمار میآمده اند ولی دولت مستقلی را در ساحهٔ افغانستان کنونی و حوزهٔ سند بنا نهادند. سلسلهٔ شاهان گندوفر همراه با ساکه ها تا عصر کوشانی ها و یفتلی ها واز آنوقت تا اوایل ادوار اسلامی از بادغیس، فراه و زرنج تا زابلستان و کابلستان حکمروایی داشتند و از همین جهت است که اسطوره های نخستین شاهنامه در همین ساحه تاریخی شکل گرفته است. در سال ۱۹۸۷ میلادی سکهٔ از افغانستان بدست آمد که درآن گندفر اول خود را «سام» نامیده است و این کشف مهم ارتباط سورن ها و پهلوانان زابلستان را که در شاهنامه ذکر یافته ثابت میسازد. چنانچه در شاهنامه چنین گفته:
سـپـهـــدار چـون قـارن كاو گـــان
سپه كش چو شیروى و چون آوگان
درین بیت واژه « اوگان» شکل باستانی کلمه « افغان» است و مراد از واژهٔ «قارن» همانا «کارن» پسر کاوه آهنگر در شاهنامه میباشد. چنانچه اعراب نام کارن سپهسالار هری را نیز به گونهٔ معرب آن قارن نگاشته اند. در شاهنامه از کک کهزاد مرد ظالم وهولناکی نیزیاد شده که زال پهلوان باجگزار او بود.
و را نـام بــودی کُک کــــوهزاد
به گیـتی بسی رزم بــــودش بیاد
نــریـمــان نــتابــیــد با او بجنگ
کـه درجنگ رفتی همیشه بگنگ(۱۱)
چنان بود که هــرسال ده چرم گاو
پــر از زر گـرفتی همی باژو ساو
هـــمی داد ایـــن بـاژ را زال زر
دگــر مـــاه بماه هدیه ها بی شمر
که بــــر زابلستان نبـنــدنـد راه
زنــد تـــا در هـــنــدوان با سپاه
بدیهیست که فردوسی در جمع آوری اساطیر کهن برعلاوهٔ استفاده ازشاهنامه مسعودی مروزی و گشتاسپ نامه های ابوالموید بلخی و دقیقی، در هنگام اقامتش در غزنه، معلوماتی را که از مردم نیز بدست آورده بدان اضافه نموده است. قلعهٔ باستانی کک کهزاد را که در ولایت فراه موقعیت دارد ، مردم محل بنام کافر قلعه نیز یاد میکنند. برخی از تحلیل گران، وجه تسمیهٔ این دژ باستانی را بنام (کافر قلعه ) ظلم و تعدی آنمرد رزمجو تعبیر میکنند، اما حقیقت امر اینست که در هنگام لشکرکشی های پی در پی امویان در ساحه میان زرنج تا کابل مقاومتهای شدیدی در برابر لشکرکشی های اعراب وجود داشت و اکثر مقاومت ها از حصار های که برفراز کوهپایه بنا یافته بود، درمقابل سپاه امویان صورت میگرفت و به همین دلیل به نامهای کافر قلعه، کافر کوت و حصار کافران مسمی میگردیدند. در دورهٔ سلطهٔ خلفای اموی غرشاهان (شاران غرستان) سلسلهٔ شنصانیه شیران بامیکان، رتبیل شاهان و جنگ آورانی که افغان خطاب میشدند همه در برابر سپاه اعراب میرزمیدند. بحوالهٔ کتاب «حدود العالم» که اسم نویسندهٔ او معلوم نیست و در حوالی سال ۹۸۲ میلادی به ابوحارث محمود بن احمد از دودمان فریغونیان جوزجان اهدا گردیده عدهٔ از رزمجویان افغان به اسلام روآوده بودند و برخی هنوز عقاید… ادامهٔ این متن را در صفحهٔ ۷۳ مطالعه فرمائيد…
پارینه ( برهمنی و اوستایی) خودرا داشتند(۱۲) ولی یکی از فرمانروایان شان در« ننهار» یعنی ننگرهار به اسلام رو آورده بود. بقول مرحوم عبدالحی حبیبی کلمهٔ افغان چندین بار در این کتاب ذکر یافته است. در دورهٔ اقتدار خلفای اموی «آبگان ها» همراه با رتبیل شاهان و ترکی شاهان کابل اولادهٔ تگین خنگله متحدانه در برابر سپاهی که حجاج بن یوسف از بصره بفرمان عبدالملک بن مروان به خراسان گسیل میداشت میرزمیدند. لیکن آنچه بنا به گزارش فردوسی دارای اهمیت است موجودیت جمعیت انبوهی از مردمان مختلف در داخل و بیرون این حصار بزرگ میباشد که بگمان اغلب از پیروان کک کهزاد بوده اند، مانند این ابیات:
یکی قلعه بالای آن کوه بود
که آن حصن (۱۳) از مردم انبوه بود
به یکسوی او دشت خرگاه بود
دگر دشت زی هندوان راه بود
نشسته در آن دشت بسیار کوچ
ز«افغان» و لاچین(۱۴) و کرد و بلوچ
به گمان اغلب این رزمندگان در دامنه های کوهستان ها هسته های مقاومت را در برابر سپاه اعراب از فیروز کوه و سلسله جبال کوه بابا تا هندوکش یعنی نواحی پروان و پنجشیر و از کابل تا دامنه های کوه سلیمان تأسیس نموده بودند. یعقوب لیث صفار برخی ازین اقوام باستانی را در بامیان، کابل و پروان مقهور ساخت. بحوالهٔ عتبی مؤلف تاریخ یمینی هرچند عده زیادی از افغانها وخلج ها درقرن پنجم هجری به دین اسلام ایمان آوردند، اما هنوز هسته های مقاومت آنها تا دورهٔ امیر سبکتگین و پسرش محمود هویدا بود. به گواهی مؤرخین عرب ورود سپاه مسلمین به سرزمینی که ساحهٔ افغانستان کنونی را احتوا میکند با مقاومت های شدیدی مواجه بود. این مقاومت سرتاسری که از هرات و بادغیس و زرنج تا پای دیوار های کابل ادامه داشت مبین هویت تاریخی و ثقافتی باشندگان این سرزمین است. در آغاز ادوار اسلامی اعراب به اساس تقسیمات اداری که از زمان خلافت حضرت عثمان (رض) به خلفای اموی به ارث رسیده بود این خطه را بنام خراسان یاد میکردند و بخشهای جنوبی آنرا واحد اداری سیستان میخواندند. بنا بر یادداشتهای تاریخ نگارانی چون طبری، ابن خلدون و ابن حوقل باشندگان این خطه باستانی فرهنگ، عقاید، و طرز زندگانی متفاوتی با مردمان شرق میانه و فارس داشته و بزرگترین هسته های مقاومت علیه سلطهٔ سیاسی و فرهنگی خلفای اموی و عباسی از همین سرزمین برخاست تا بامبارزات آزادیخواهانهٔ ابومسلم خراسانی منتج به ظهور حکومات مستقل طاهریان، صفاریان ، سامانیان و امپراتوری های مقتدر غزنویان و غوریان در داخل مرزهای افغانستان امروزی و ماوراء النهر گردید. محمد بن عبدالجبار عتبی مؤلف تاریخ یمینی از پیوستن افغانان به سپاه یمین الدوله سبکتگین یاد آور گردیده است. اما ابن اثیر کلمهٔ افغان را به شکل باستانی آن آسبگان یادداشت کرده است. نظربه مطالعات زبانشناسی حرف (س) به مرور زمان افتاده و به اپگان تحول نموده؛ از آنجائیکه حروف (پ) و (گ) در الفبای زبان عربی وجود ندارند کلمه «اپگان» بشکل «افغان» نگاشته و تلفظ گردیده است. در متون نظم و نثر دورهٔ غزنوی کلمهٔ افغان درج است. بطور مثال ابوریحان بیرونی در رساله های تحقیقی اش مثل التفهیم (دربیان اقلیم سوم ) و الصیدنه (در بیان گیاه زیتون ) کوه هندوکش را از مرز چین تا به زابل و بست به نام کوه های افغانان خوانده است. به حوالهٔ ابوریحان بیرونی بین سالهای ۱۰۳۹ و ۱۰۴۰م مسعود اول امپراتور غزنوی پسرش را فرستاد تا گروهی از افغانهای شورشی را در نزدیکی غزنی تحت سلطه خود درآورد. لشکری از اعراب ، افغان ها ، خلجی ها و دیگران توسط ارسلان شاه غزنوی در سال ۱۱۱۹م جمع شد. همچنان سپاه دیگری از افغانها و خلجی ها توسط بهرام شاه غزنوی در سال ۱۱۵۳م تشکیل گردید. سپس محمد غوری ، رهبر غوریان افغانها را همراه با دیگران در اردوی خود جا داد و به آنان مناصبی تفویض کرد.
ابن بطوطه واقعه نگار و سیاح معروف مراکشی عربی زبان در سفر خود که در سال ۱۳۲۸م به کشورهای شرقی اسلامی نموده در یادداشت هایش مینگارد: “ما به كابل سفر كرديم، شهری كه قبلاً شهر وسيعی بود و اكنون این محل دهكده ای است كه يك قبيله «فارسي زبان به نام افغان» در آن زندگي مي كند.” سیاح مراکشی در سفر نامه اش اضافه میکند: “کابل از قدیم پایتخت شاهان افغان بوده است.” ( متن عربی صفحه ۴۰۶ سفر به کابل) از همین جهت محلهٔ «ده افغانان» که یکی از قدیمی ترین نقاط کابل است درین شهر باستانی موقعیت دارد. در حدود العالم نیز از دهکدهٔ زیبایی یاد گردیده که در دامان کهسار قرار داشته و در آن افغانان سکونت داشته اند که به گمان اغلب همان ده افغانان کابل است. زیرا در پکتیا، کندهار ویا ننگرهار دهکده ای بنام (ده افغانان) نیست. در رابطه با کلمهٔ افغان هموطن گرامی آقای جلال بایانی کاوشگر مینگارد: “کلمهٔ «افغان» در یادداشتهای بطلمیوس اخترشناس و جغرافیادان یونانی در مصر در قرن دوم میلادی و همچنان در منابع معتبر اسلامی مثل الکامل(۱۵) نوشتهٔ ابن اثیر؛ تاریخ بیهقی؛ تاریخ یمینی و حدود العالم آمده و به خصوص در سفرنامه ابن بطوطه به کرات ذکر شده، این در حالی است که در همین منابع هیچ اسمی از کشوری بنام ایران برده نشده است .”(۱۶)
جناب صدیق فرهنگ در کتاب “افغانستان در پنج قرن اخیر” (صفحهٔ ۲۵) در مورد (نام) افغانستان چنین مینویسد: “ اما کلمهٔ افغانستان به عنوان نام سکونت قبایل افغان بار اول در تاریخ نامهٔ هرات تالیف سیف هروی که در اوایل سدهٔ چهاردهم میلادی تالیف شده، آمده است. “در رفتن ملک شمس الدین طاب ثراه به افغانستان….” و درجای دیگر میگوید: “اولجایتو خطه هرات را تا اقصای افغانستان و رود آمو به سلطان غیاث الدین کرت تفویض کرد.” از استنباط جناب فرهنگ چنین برمی آید که سرزمین معروف به تکین آباد خیسار و اسفزار تا هرات جزو افغانستان بوده است.
یادداشت: اسفزار شهریست از توابع هرات بسوی زرنج، پر از باغستان های میوه، انگور و انار که در عصر غوریان مرکز فرماندهی ایالتی و درعهد سلجوقیان شهر آبادی بود. در قرون مابعدی ابدالیان درآن سکونت داشتند. بحوالهٔ معجم البلدان مشاهیری در علم و ادب چون الفضل الاسفزاری المنهاجی ازین شهر برخاسته اند. نام اسفزار در تاریخ بیهقی، تاریخ سیستان و جامع التواریخ رشیدی آمده است. وخیسار حصاری بود وسیع ومستحکم درزمان فرمانروایی سلاطین آل کُرت هرات. در دوره تیموریان ، مولانا کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی هروی دانشمند و مؤرخ دربار هرات، متولد سال ۱۳۳۷م در هرات، در تاریخ “مطلع سعدین و مجمع بحرین” جغرافیای افغانستان را همانطوریکه سیف هروی آن را بخشی از امپراطوری بزرگ خراسان تحت ادارهٔ تیموریان هرات خوانده ثبت کرده است. پسوند «ستان» یک پسوند فارسی برای تعین جای ویا مکانی میباشد، که ترجمه پشتو آن «خوا» خوانده ونگاشته میشود. نام افغانستان با پسوند فارسی« ستان» در قرن شانزدهم در تزک بابری نیز آمده است که اشاره به قلمرو بین خراسان (مرو ، هرات و بلخ) تا کابلستان و رود سند است.(۱۷)
در دربار مغلی هند تعابیر مختلفی در مورد مردمانی که بنام «افغان» و «پتان» یاد می شدند و در هند از دورهٔ لشکرکشی های محمود غزنوی، غوری ها، لودی ها، سوری ها، شاهان مملوک ( قطب الدین ایبک و سلطان شمس الدین التمش) تا دورهٔ بابر از افغانستان به هند رفته و درآنجا مستقر گردیده بودند وجود داشت.
محمد قاسم هندوشاه مؤلف تاریخ (فرشته)، در مورد افغانها و کشور شان بنام “افغانستان” در قرن شانزدهم می نویسد:
“مردمان کابل و خلج وقتی به خانه (کشور) خود باز میگرد ند، زمانی که از آنها سوال میشود اوضاع در کشور کوهستان چگونه است؟ در جواب میگویند کوهستان نگو “افغانستان” بگو در آنجا افغان ها هستند و اکنون در آنجا جنگ است. “بنابر این روشن است که این مردم کشور خود را به زبان خود افغانستان و خود را افغان می نامند. ”
در مورد اصطلاح «پتان» مؤلف تاریخ فرشته تفصیلی بدین شرح دارد: مردم هند آنها را پتان می نامند؛ اما دلیل این امر شناخته نشده است. اما به نظر من می رسد که وقتی مسلمانان تحت فرمانروایی بنام محمد غوری برای اولین بار به شهر پتنه آمدند و در آنجا اقامت گزیدند، مردم هند (به همین دلیل) آنها را پتان خواندند.(تاریخ فرشته ص [۱۲۶] سال ۱۵۶۰م)
پس از وفات شیر شاه سوری درسال ۱۵۴۵ میلادی در دهلی و برگشت دوبارهٔ قدرت به دودمان بابر، هنگامیکه جنگهای افغانها در سالهای ۱۶۵۰م تا ۱۶۸۰م علیه مظالم اورنگ زیب تحت قیادت خوشحال بیگ ختک (خوشحال خان ختک) شاعر توانا در زبانهای پشتو و فارسی و رهبر قبایل رزمجوی پشتون شدت گرفت اصطلاح افغان وپشتون منحیث کلمات مترادف به کار رفت که تاکنون این ابهام موجوداست.
اما از آنجائیکه البیرونی در قرن یازدهم افغانها را متشکل از قبایل مختلفی خوانده است که در کوههای غربی هند زندگی می کردند و تا منطقه سند گسترده بودند، و چون همهٔ پتان ها به زبان پشتو صحبت نمیکردند، از ینرو درمورد وجه تسمیه کلمه افغان مقوله های دیگری نیز مانند نظریات نعمت الله هروی نویسنده مخزن الافغانی در دربار مغولی هند به میان آمد. در حوالی سال ۱۶۱۲م نعمت الله هروی نام افغان را به (افغانا) پسر ایرمیا نوادهٔ سائول (تالوت) ارتباط داد که در سن جوانی یتیم شد و در دامان حضرت داوود (ع) پرورش یافت و هنگامی که حضرت سلیمان به سلطنت رسید ، افغان به عنوان فرمانده کل ارتش ارتقا یافت. اما نه افغان و نه ارمیا پسر سائول در کتاب مقدس عبرانی ها (زبور و تورات) ذکر یافته است. لیکن با وصف این آگاهی مونت استوارت الفنستون Mountstuart Elphinstone دیپلومات انگلیس که در سال ۱۸۰۸م بحیث نمایندهٔ حکومت هند برتانیوی به کابل آمده بود و کتابی را بنام “پادشاهی کابل و مستعمرات آن در فارس، هند وسرزمین تاتارها” نگاشت: افغانان را از دودمان افغان، پسرارمیا Irmia یا برکیا Berkia پسر سائول Saul پادشاه بنی اسرائیل به اساس باور نعمت الله هروی نگاشته است که گویا در قرن ۶ قبل از میلاد، باختوننصر یا نبوكدنصر ، پادشاه بابل، به پادشاهی یهودا حمله کرده و فرزندان افغان را تبعید نموده است، و ازینرو برخی از آنها به كوههای غورمسکن گزیده اند. این نظر بخاطر جنبه افسانوی آن ثبوت نیافته، وبر علاوه از آنجایکه زبان های پشتو و دری هردو زبان های هندو آریایی استند نه زبان سامی، این فرضیه که گویا افغانها از قوم بنی اسرائیل اند از نگاه علم زبان شناسی با رجوع به ریشه های باستانی این دو زبان در مقایسه با زبان عبری از شاخهٔ زبانهای سامی (Semitic languages) در مجامع علمی پذیرفته نشده است.
بدیهیست که سیاستگران سدهٔ نزدهم برتانیایی مانند مونت استوارت الفنستون ، الکساندر برنس و سر جان مالکم نظریات عندی و جنجال برانگیزی را در مورد تاریخ و اقوام افغانستان بخاطر پیشبرد اهداف مشخص سیاسی خویش اشاعه و ترویج میکردند. یکی از نظریات نادرست دیگری که در همین آوان درمورد مردم هزارهٔ افغانستان تبلیغ گردید بنابر فرضیه غیر واقع بینانهٔ ابوالفضل بن مبارک نویسنده تاریخ اکبری بود که واژهٔ هزاره را مربوط به واحد های هزار نفری لشکر چنگیز می پنداشت واین نظر نادرست عام گشت. لیکن مرحوم حبیبی مؤرخ بزرگ افغانستان این نظر را با ارائهٔ دلایل تاریخی رد نموده است. زیرا دریادداشتهای همرهان اسکندر مردمانی که در افغانستان مرکزی در برابر سپاه او رزمیده اند بنام هوزاله Hozala یاد شده و در خاطرات هونتسانگ این اقوام بنام هوساله Ho-sa-la ذکر یافته است. مبرهن است که این اقوام باستانی قرنها پیش از ورود چنگیز در ساحهٔ گسترده از اورزگان و بامیان تا غزنه و وردک می زیسته اند. مرحوم حبیبی با مراجعه به دریافت های زبانشناسان و تحقیق کریستن سن مینگارد که با توجه به ریشه یابی واژه های اوستایی با توجه به ریشه یابی کلمات، واژه اوستایی hušang «هوسنگ» معنی هوشیار وخوش برخورد را میدهد که در فارسی دری به تلفظ هوشنگ آمده و نام شاهی بوده که درعهد وی زراعت وآبیاری رونق یافته است. به همین گونه محققین و زبانشاسان به این امر متفق القول اند که اصطلاح افغان لقب و مرتبتی بوده که به سوارکاران اطلاق میافت، نه به قوم ویا قبیله خاصی.
بنا به نتیجه گیری مری لویس کلیفورد Mary Luis Clifford افغانستان شناس امریکایی نویسندهٔ کتاب (سرزمین ومردم افغانستان) به استناد روایات مختلف مؤرخین عرب: “نام اوه گانه (سوارکار نجیب ) در نزد اعراب بر کلیهٔ باشندگان کوپایههای هندوکش اطلاق میشده است. ( صفحه ۱۴۱ ترجمه مرتضی اسعدی).
به هرحال، پس از سقوط امپراطوری تیموریان هرات در سال ۱۵۱۰ میلادی بدست محمد خان شیبانی و متعاقب آن نفوذ دولت ترکان صفوی فارس بر قلمرو کنونی افغانستان، مبارزات آزادی خواهانه افغانها علیه گرگین و شاه حسین صفوی به قیادت میرویس خان هوتک و سپس فتح ایران کنونی بدست فرزندش شاه محمود هوتکی در نوشته های پارسیان آن عصر بنام جنگ افغانها با صفویان یاد شده نه جنگ پشتون ها علیه دولت صفوی پارس. چنانچه محمود افشار بنیانگذار حزب پان ایرانیست با وصف تعصبی که در برابر افغانها بخاطر فتح اصفهان بدست محمود هوتکی و بقول ایرانیان «محمود افغان» دارد دوجلد کتاب را بنام «افغان نامه» نوشته است. لیکن هنوز هم عده ای از نویسندگان ایرانی با برخورد تعصب آمیز افغانها را به گونه تصغیر «افاغنه»، «افغانی » و «افغانستانی» خطاب میکنند و مینگارند، واین درحالیست که نویسندگان افغان بصورت کل به پاس حرمت کلام و رسم ادب هیچگاه کلمات «ایران» و «ایرانی» را به گونهٔ تصغیر و تحقیر به کار نمی برند. چون راه و رسم «افغانیت» که به ذات خود یک روش زندگانی اجتماعی میباشد، مترادف است به شجاعت ، آزاد منشی، سخاوت ، مهمان نوازی ، علوی همت ، ناموس داری ، احترام به خود و حرمت نهادن به دیگران.
و اما اینکه گویا افغانستان بنابر ادعای عدهٔ از نویسندگان ناسیونالیست ایرانی به اساس عهد نامهٔ پاریس منعقدهٔ سال ۱۸۵۷ بنابر تشبث انگلیس ها از پیکر ایران بزرگ مجزا گشته سخن واهی بوده و مقرون به حقایق تاریخی نیست. زیرا:
اول: معاهدهٔ پاریس در سال ۱۸۵۷م در مورد پایان بخشیدن به جنگهای بریتانیا در جنوب فارس و رفع اختلافات سرحدی میان افغانستان و دولت قاجاری فارس برای پایان بخشیدن به ادعای ناصرالدین شاه قاجار به پشتیبانی روسها برای تصرف هرات بود نه ایجاد کشوری بنام افغانستان یا ایران.
دوم: افغانستان درین مقطع تاریخ وجود داشت ، دارای دولت و حکومت مستقلی بود و ملت آن قوای نظامی مقتدر و مجهز بزرگترین قدرت استعماری جهان یعنی بریتانیا را با شکست های پی درپی مواجه ساخته بود و اگر نگاهی به وقایع سالها قبل از کانفرانس پاریس بیاندازیم هوتکیان بر ساحهٔ وسیعی از خراسان و جغرافیای کنونی ایران در قرن هژدهم حکومت داشتند، و پس از لشکرکشی های ده سالهٔ نادر افشار دولت مقتدر درانی درسال ۱۷۴۸م تأسیس شد که فرمانروایان آن از دارالسلطنهٔ قندهار وسپس کابل بر ساحهٔ گسترده از دهلی تا تهران حکمروایی میکردند. انگلستان هنوز در نیم قارهٔ هند اقتداری نداشت تا کشوری را بنام افغانستان ایجاد نماید.
سوم: در قرن نوزدهم کشوری بنام “ایران بزرگ” وجود نداشت تا افغانستان از پیکر آن جدا گردد، نام رسمی این کشور در تمام قرارداد های بین المللی، بخصوص قرارداد پاریس فارس خوانده شده نه ایران، زیرا نام این مملکت بگونهٔ رسمی پس از سال ۱۹۳۵میلادی بنام ایران یاد گردید. بخصوص در این برههٔ زمانی دولت قاجاری فارس خود با مشکلات فراوانی دست به گریبان بود که هردم به ضعف آن می افزود. اکثر اهالی فارس قاجارها را اجنبی می پنداشتند زیرا ایل قاجار از طایفهٔ ترکان اُغوز بودند که از ماوراءالنهر به فارس آمدند وسردستهٔ شان آقا محمد خان با برانداختن سلسلهٔ زندیه در حوالی سال ۱۷۹۶م شالودهٔ حکومتی را در جغرافیای ایران امروزی بنا نهاد. در دوران زمامداری سلسلهٔ قاجار بخشهای عمدهٔ آذربایجان به اساس عهدنامهٔ گلستان (۲۵ اکتبر ۱۸۱۳ م) و معاهدهٔ ترکمانچای (۱۸۲۸ میلادی) به روسیه تعلق گرفت وحق کشتیرانی اهالی شمال در بحیرهٔ کسپین (دریای خزر) و دریای مازندران با محدودیتهای جدی مواجه گشت. از جانبی در دوران سلطنت قاجار ها نفوذ نظامی دولت بریتانیا در جنوب ایران بیشتر شد. در نتیجهٔ جنگ بوشهر و خوشاب، در طی سالهای ۱۸۵۶تا ۱۸۵۷م سپاه بریتانیا بر خاک ایران حمله برد و به بهانهٔ ختم محاصرهٔ هرات نفوذ سیاسی و نظامی خود را درخلیج فارس با تصرف جزیرهٔ خارک و بندر بوشهر قایم نمود. بدیهیست که دولت فارس با مشکلات عدیدهٔ داخلی، خشکسالی و اقتصاد ضعیفش توان آنرا نداشت که نه تنها افغانستان، بلکه هیچ کشوری حتی اراضی از دست رفتهٔ خود را شامل قلمرو خویش بگرداند. دولت فارس درهنگام زمامداری احمدشاه قاجار به اندازهٔ ضعیف گردیده بود که به اساس پیمان ۱۹۰۷ م سن پتسبورگ کشور ایران امروزی رسماً به سه بخش، ساحهٔ شمالی تحت ادارهٔ روسیهٔ تزاری، ساحه جنوبی تحت ادارهٔ دولت بریتانیا و ساحهٔ مرکزی تحت ادارهٔ دولت قاجار منقسم گشته بود، پس چگونه افغانستان میتوانست از پیکر آن مجزا گردد؟
نقشهٔ ایران در عهد سلطنت احمدشاه قاجار
نتیجه:
صرف نظر از ادعای مرزی که در اکثر کشورهای جهان میان ممالک همجوار موجود است، در نتیجه باید گفت: درحالیکه نامهای باستانی آریانا و خراسان بخش مهمی از تاریخ تمدن سرزمین ما را ارائه میدارد و ارزشهای فرهنگی وتمدنی آن به باشندگان افغانستان معاصر به ارث رسیده، نام افغانستان قبل از رویکار آمدن دولت هوتکی ها و احمد شاه درانی بنا به اسنادی که ارائه شد معمول بود و تنها به یک قوم ارتباط نمیگیرد.
درست است که افغانستان مانند بسی کشورهای جهان یک مملکت کثیر الاقوام است و در طی قرون متمادی اقوام و عشایر زیادی در جغرافیای افغانستان زیسته و هرکدام خشتی را دراعتلا وغنامندی فرهنگ آن نهاده اند. البته هیچ دولتی این حق را ندارد تا حقوق انسانی هیچ یک از اقوام و اقشار افغانستان را نادیده بگیرد. این سرزمین برای هر افغان عزیز است. امروز موجودیت سیاسی و فرهنگی افغانستان یک واقعیت است و نمیتوان حقوق قانونی ملتی را که در طی قرون متمادی باهم پیوندهای ناگسستنی داشته اند، با گرایش های نژاد پرستانه و تمایلات سیاسی غیر واقع بینانه انکار نمود. مطالعه DNA افغانها توسط «انجمن جغرافیایی ملی» امریکا (National Geographic Society) در ۲۷ ولایت افغانستان، با آزمایش خون اقوام مختلف وتحلیل لابراتواری آن به اساس مطالعات علمی در کروموزم وراثتیY نشان میدهد که اکثر اقوام شناخته شدهٔ افغانستان دارای میراث جنتیکی منحصر به فردی از یک جمعیت اجدادی مشترک میباشند. به احتمال قوی این همخونی وراثتی از عصر Neolithic «سنگ نوین» وآغاز دورهٔ زراعتی و چوپانی در حدود شش تا هفت هزار سال پیش در جوامع کشاورزی اولیه شکل گرفته و به دورهٔ تمدن شهری در عصر مفرغ انتقال یافته است. همچنان در نتیجهٔ مطالعه DNA افغانها که در سال ۲۰۱۲م انجام یافت ثابت گردید که این اشتراک وراثتی درمیان اقوام پشتون و تاجیک بیشترین است.(۱۸)
این بررسی با ارائه اسناد تاریخی و علمی به حضور هموطنان گرامی تقدیم شد تا بر پیوندهای تاریخی مردمان این سرزمین روشنی افگنده شود.
افغانها درهرمقطعی از تاریخ پرافتخارخود در مقابل ظلم و تجاوز بیگانگان به پا خاسته از تمامیت ارضی و نوامیس ملی خود قاطعانه دفاع نموده اند که سه جنگ افغان و انگلیس از سال ۱۸۳۸ تا ۱۹۱۹ میلادی و شکست قشون سرخ در افغانستان در دههٔ هشتاد شاهد این مدعاست. بدیهیست که در همهٔ این مبارزات آزادیخواهی و استقلال طلبی تمام اقوام و اقشار افغانستان مشترکانه رزمیده اند، چنانچه درین ارتباط مرحوم میرغلام محمد غبارمؤرخ بزرگ افغانستان درمورد وقایع جنگ اول افغان وانگلیس واشتراک تمام سران اقوام افغانستان مانند میر مسجدی خان کوهدامنی ، امین الله خان لوگری، عبدالله خان اچکزایی، امام ویردی خان ازبک، آغا حسین قزل باش، نواب زمان خان (محمد زائی) شجاع الدوله خان (محمد زائی)، اکبر خوابگاهی از خوابگاه کابل ملا احمد برنج فروش از اهالی کابل، دوست محمد خان غلجایی، میر جنید کابلی وسران دیگر ملی از سادات کنر و تمام اکناف و اقشار افغانستان مینگارد ودرباره کارنامه های وزیراکبرخان درجنگ افغانها علیه قشون متجاوز انگلیس شرح مفصلی دارد که نمایانگر وحدت ملی افغانها در برابر تجاوزات بیگانگان میباشد.
(افغانستان درمسیر تاریخ, چاپ مطبعه کابل سال ۱۳۴۶ ص ۸۳۱ تا ۸۷۲ )
امروز موجودیت سیاسی و فرهنگی افغانستان با تمامیت ارضی و حاکمیت ملی آن یک واقعیت انکار ناپذیر است. افغانستان به حیث یک کشور آزاد و مستقل در صف ملل جهان قرار دارد و قانون اساسی افغانستان به اساس تصمیم لوی جرگه و ارج گذاری به تمام اقوام کشور در اخیر ماده چهارم صریحاً تشریح میدارد: کلمه افغان بر هر فرد از افراد ملت افغانستان اطلاق میشود.
از نگاه مراودات بین المللی تمام اتباع این کشور به شمول کتله های عظیم مهاجرین این سرزمین در ممالک همجوار بنام افغان شناخته شده و به حیث مهاجر افغان در تمام ممالک جهان پذیرفته میشوند. نمایندگان سیاسی آن بنام دیپلوماتهای «افغان» در سطح جهانی شناخته میشوند، نه بنام دیپلوماتهای پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره ، بلوچ و یانورستانی، واحد پولی ما در سطح ملی و بین المللی بنام افغانی مدار اعتبار است و تمام مساعدت های جهانی، بنام شهروندان افغان به این کشور میرسد نه بنام قوم و تبار خاصی.
درشرایط کنونی درحالیکه مظلوم ترین افغانها بلا استثنی از هر قوم وتبار این کشور درنتیجهٔ جنگهای خانمانسوز طالبان و رقابت های سیاسی و اقتصادی غیر اعلام شدهٔ قدرتهای بزرگ و کشور های منطقه کشته میشوند، هر روز سربازی و یا جوان جنگجویی در هردو طرف سنگر های داغ نبرد به خاک و خون میغلتند و کشتار های هدفمند به غرض تضعیف قشر تحصیل یافتهٔ افغانستان ادامه دارد، تداوم جنگ سرد قلمی بنابر خصومت های قومی، زبانی ومذهبی به سود این ملت نیست. اگر نگاهی به کشور های همجوار و منطقه بیاندازیم نام اکثر این ممالک مانند ایران، ترکیه ، قرغزستان، قزاقستان، ترکمنستان، تاجکستان همه نامهای تباری اند. در حالیکه بسی اقوام انسانی در هریک این کشور ها زنده گی دارند لیکن با آنهم اکثر باشندگان این ممالک نمیکوشند تا وحدت ملی سرزمین شانرا بخاطر گرایشهای سیاسی و آیدیالوژیک خویش خدشه دار بسازند. ازینرو در تأمین منافع ملی خود هم پیمانند، چون میدانند که سرنوشت سیاسی مشترک و رفاه اقتصادی مشترک دارند و یا برعکس آن با وارد شدن حوادث ناگوار سیاسی ونظامی آلام و دردهای مشترکی خواهند داشت.
امروز که اکثریت خاموش ملت افغانستان سخت ترین ایام و دشوار ترین آلام را صبورانه تحمل مینماید، و هر کشوری در راه تأمین منافع ملی خویش فعالانه کوشاست ، این وجیبه اخلاقی قشر تحصیل کرده و چیز فهم افغانستان است تا از منافع علیای کشور ، وحدت ملی، ارزشهای فرهنگی و هویت تاریخی سرزمین آبایی خویش صادقانه دفاع نمایند تا باشد با پیروی از اندیشهٔ انسان سالاری رسالت تاریخی خودرا بجا آورند.
References:
1 The History of Herodotus, Chapter 7, Written 440 B.C.E., “Translated by George Rawlinson” Piney.com
2 Jacques Élisée Reclus, (The earth and its inhabitants, Asia, Volume 1 D. Appleton and Company, 1891)
3 John Watson McCrindle (1896). The Invasion of India by Alexander the Great: As Described by Arrian, Q. Curtius, Diodoros, Plutarch and Justin. University of Michigan: A. Constable. pp. 333–334
4 4Al-Hind, The Making of Indo-Islamic World, 2002, p 84, Andre Wink; The Rise of the Indo-Afghan Empire, C. 1710-1780, 1995, p 16, JJL Gommans; Journal of Indian History Golden Jubilee Volume, 1973, p 470, University of Kerala, Department of History; A Geographical Introduction to the History of Central Asia, 1944, K. B. Codrington.
5Encyclopedia of Religions of Faiths of Man, Part I, 2003, p 554, J. G. R. Forlong
6Aggarwala; Preliminary Notes on the Excavation of the Necropolises found in Western Pakistan and 13 to 28; ‘Asvakayana-Assakenoi’, East and West, NS,. 14 (Roma, t963), pp 27-28.
7The Tombs of the Asvakayana-Assakenoi, Antonini, Chiara Silvi & Tucci, Giuseppe,
8Afghans are Assakani of the Greeks; this word being the Sanskrit Ashvaka meaning ‘horsemen’ « (Ref: Sva, 1915, p 113,
9Vidyalankar; Ancient Kamboja, People and the Country, 1981, p 217, 221, J. L. Kamboj)
10Early Eastern Iran and the Atharvaveda, Persica-9, 1980, p 87, Dr Michael Witzel
(۱۱) - این گنک غیر از گنک دژ است که در آثار پهلوی از آن بسیار یاد شده و بانی آنرا سیاوش فرزند کیکاوس دانسته اند، چنانکه فردوسی آنرا سیاوش کرد خوانده مثل :
برفتند سوی سیاوش کرد
چو آمد دو تن را دل و هوش کرد
12Vogelsang, Willem (2002). The Afghans. Wiley-Blackwell. p. 18
(۱۳)قلعهٔ نظامی
(۱۴) مردمانی از قفقاز ویا آزربائیجان
(۱۵) الکامل فی التاریخ نوشتهٔ ابن اثیر یکی از مکملترین متون
(۱۶) تاریخی در زبان عربیست که تنها به یک روایت اتکا نگردیده بلکه تاریخ آفرینش را از آغاز تا سال ۶۲۸ قمری مطابق سال (۱۲۳۱ میلادی) با مقایسهٔ چندین روایت شرح میدارد
(رسالهٔ تحقیقی آقای جلال بایانی کاوشگر ۲۵ آگست۲۰۱۵ Larawbar.com)
17Zahir ud-Din Mohammad Babur (1525). “Events Of The Year 910 (p.5)”. Memoirs of Babur
18Afghans Share Unique Genetic Heritage, DNA analysis, Since Daily
March 27, 2012Source: National Geographic Society
19Credit: Haber et al. Afghanistan’s Ethnic Groups Share a Y-Chromosomal Heritage
Structured by Historical Events, Published by Journal PLoS ONE, 2012; 7 (3): e34288 DOI: 10.1371/journal.pone.0034288