زن و جنسيت در اسلام
یادداشت: این نوشته در چندین بخش تقدیم خواهد گردید که در آن علل انحطاط زن در جوامع اسلامی از یک “موجود انسانی” به یک “موجود بیولوژیکی” مورد بحث و مداقه قرار خواهد گرفت.
این سلسله موضوعات آتی را در بر خواهد داشت: اوضاع اجتماعی زن قبل از اسلام و در صدر اسلام، عباسیان و بمیان آمدن مکاتب فقهی، قرائت مردانه از قرآن و حدیث و جنجال بر سر خلقت، سیر تکاملی حجاب، و بالاخره نقش اقتصادی زن در قرن بیست ویکم
اوضاع اجتماعی زن قبل از اسلام:
از آغاز خلقتِ جوامع بشری زن بشکل طبیعی “تولید کنندۀ حیات” و مرد “تولید کنندۀ کالا” بوده است. حفریات باستان شناسی نشان میدهد، که در جوامع اولیۀ بشری “شکارچی-گرد آورنده” Hunter Gatherer تقسیم وضایف و مسؤلیتها نظر به استعداد زن و مرد مساویانه بوده و هر یک از مقام و منزلت مساویانه نیز برخوردار بوده اند. در این جوامع وظیفۀ مرد شکار و وظیفۀ زن جمع کردن یا ذخیره نمودن بود. با تشکیل اجتماعات شهری (که راه را به بوجود آمدن “دولتهای شهری” City States باز نمود) منزلت زن روبه زوال نهاد. نظریات مختلفی راجع به کاهش منزلت زن و عروج مردسالاری وجود دارد که از آن میان Gerda Lerner به این نظر است که۲: حدود ۸۰۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد زمانی که “مازاد تولید” در میان “جوامع زراعتی” رونما گردید و جنگها بالای تصاحب “مازاد تولید” آغاز گردید، مرد در هرم جامعه قرار گرفت. رئیس قبیله (و بعدها پادشاه) به حمایت نیروی جنگی مرد ضرورت داشت و در مقابل خدمت به رئیس قبیله، حاکمیت مرد بر زن (و خانواده) پذیرفته شد. دردولتهای شهری“City State” ازدیاد روز افزون نفوس، ضرورت به افزایش بیشتر تولید را بوجود آورد، که افزایش بیشتر تولید نیاز به افراد بیشتر تولیدی داشت. در این جوامع زن به علت استعداد زایمان اش در تولید “افراد تولیدی” در معرض شکار قبایل متخاصم قرار گرفت.در دوران سلطنت سومری ها قدرت در دست پدر و شوهر متمرکز گردید. تغییر تدریجی کاهش ارزش زن را میتوان در این دید، که در “قوانین هامورابی” که در سال ۱۷۵۲ ق م نوشته شده است: “لت و کوب زن صریحاً منع گردیده است ، با آنکه اجازۀ طلاق زن به شوهر داده شده است ولی در صورت طلاق شوهر مسؤل پرداخت نفقۀ زن و فرزندان اش است.” همچنان در صورت طلاق شوهر مسؤل است تا “مَهر” زن را بپردازد. “قوانین هامورابی” حتی اجازۀ درخواست طلاق را به زن ها میداد (با آنکه شرائط تقاضای طلاق از جانب زن بمراتب دشوار تر بود.) هفتصد سال بعد تر در دوران “آسوری ها” (۱۲۰۰ ق م) دیده میشود، که این قوانین بیشتر به نفع مرد تغییر میخورد. در قوانین “آسوری ها” مرد اجازه دارد تا: “موی و گوش زن را کش کند (لت و کوب کند)، در صورت طلاق به اختیار شوهر است که آیا برای زن چیزی میدهد و یا خیر.”
با تسلط “هخامنشی ها” بر “بابل”، محدودیتهای حقوقی بر زن (حتی زنان طبقۀ اشراف) نافذ گردید: زن حق شهادت در برابر قاضی و حق فیصله در معاملات تجارتی را از دست داد. شاهان فارس به تجمل و شوکت زیاد علاقمند بودند و برخلاف شاهان آسوری که حرم های کوچک داشتند، شاهان فارس دارای حرم های بزرگ بودند که شامل همسران و کنیزان شان بود. بزرگی حرم مظهر قدرت و ثروت دربار بود (در حرم کیخسرو، آخرین شاۀ ساسانی، دوازده هزار زن وجود داشت.) در دربار هخامنشیان رسم جدایی میان زنان و مردان رواج یافت و زنها محصور در حرم گردیدند.
در دوران ساسانی ها آئین “زرتشتی” آئین رسمی کشور گردید. تعالیم آئین “زرتشتی” (با انحرافاتی که در آن بوجود آمده بود) معتقد به “طبقه” و “مردسالاری” بود که در آن زن مکلف به اطاعت بدون چون و چرا از شوهر میگردید. به اساس تعالیم زرتشتی زن باید هر روز صبح “۹ بار بشکل احترام و خشوع در حضور شوهر دستان خودرا دراز نموده و عرض سلام و احترام بجا میآورد…” و میگفت که: “در طول حیات از اطاعت شوهرم دست بر نمیدارم.” زرتشتیان را عقیده بر آن بود که: “زن مزرعه یی است که هر آنچه در آن میروید متعلق به مالک آن میباشد حتی اگر مالک آنرا زرع هم نکرده باشد.” چون در نزد زرتشتیان زن مطلقاً ملکیت شوهر/مرد محسوب میگردید، یکی از رسوم مروج در میان شان به “عاریت” دادن زن بود. اعتقاد به “طبقه” در میان زرتشتیان چنان عمیق بود که براساس آن زن اجازۀ ازدواجِ خارج از “طبقۀ” خود را نداشت. یکی از رسوم زشت زرتشتیان “نکاح با محارم” (که به آن “خویوده” میگفتند) بود که مبادرت به آن باعث ثواب و داخل شدن در بهشت میگردید، اما انکار و سرباز زدن از آن گناۀ نابخشودنی بود که انسان را داخل دوزخ میگردانید.۳ به اینترتیب زن از یک “موجود انسانی” به یک “موجود بیولوژیکی” تنزل نمود که تنها جسم اش (غرض استفادۀ جنسی و تولید) ارزش داشت.
تبعیض و سختگیری مؤبدان زرتشتی باعث گردید تا در قرن ششم یا پنچم ق م “مزدک پسر بامداد”، که خود از مؤبدان آئین زرتشت بود، حرکت انقلابی را براه اندازد که در تاریخ بنام آئین“مزدکیان” شهرت یافت. “مزدکیان” مخالف اشرافیت (و حرمسرای که یکی از نشانه های اشرافیت بود) و انحصار دین بدست مؤبدان بودند. مزدکیان معتقد به “اشتراکیت ملکیت” و رفع تبعیض طبقاتی بودند. با آنکه راجع به عقاید “مزدکیان” معلومات زیاد در دست نیست، اما نظریاتی دال برآن که زنان از حقوق و آزادیهای بیشتری بر خوردار بوده اند وجود دارد. بعضی شواهدی نیز موجود است که در آئین “مزدک” زن حیثیت “شی” را داشت نی یک “شخصیت” انسانی را فلهذا زن نیز بمانند دیگر اشیأ “اشتراکی” بود. شاۀ ساسانی، قباد، جهت غلبه بر مخالفین خود با مزدکیان همراه گردید و آئین مزدک از آسیای میانه تا آذربائیجان و عربستان پخش گردید. اما عمر این دین بسیار کم بود و بعد از قُباد، خسرو انوشیروان با مزدکیان درافتاد و مزدکیان را قتل عام نمود.
با یک نظر گذرا میبینیم،که در این دوران زنان در اروپا نیز وضعیت بهتری نداشتند. در اروپا دین (بمفهوم امروزی آن ) وجود نداشت و فلسفه (های گوناگون) جای مذهب را گرفته بود. یکی از این فیلسوفان مشهور که نظریات اش عمومیت داشت و اساس اجتماعات آن دوران را میساخت، “ارسطو” بود. فلسفۀ “ارسطو” بر محوریت برتری مرد و ناقص بودن زن استوار بود. “ارسطو” به این عقیده بود که “زن در واقعیت یک مرد نامکمل است.” “ارسطو” میگفت که: “در امتزاج مرد با زن، مرد روح را به طفل میدهد اما زن تنها جسم را.”۴ در جامعۀ آنروزی “آتن” زنان حق ملکیت داشتند، ولی بدون اجازۀ سرپرستِ مرد اجازۀ خرید و فروش ملکیت را نداشتند، زنها اجازۀ رفتن به بازار را نداشتند و مکلف بودند تا از چشم مرد بیگانه خودرا مخفی نگه دارند. درنزد آتنیان نشانۀ دختر خوب “اطاعت مطلق و خاموشی اش بود.” زمانی که روم بر مصر تسلط یافت، زنان آتن که در سرزمین خود مکلف به پوشیدن روپوشی بودند، در مصر روپوشی بسر نمیکردند. مورخین به این نظر هستند،که در قوانین آنوقت مصر زن و مرد دارای حقوق مساوی بودند و قوانین مصر بمراتب بیشتر بنفع زن ها بود. نظر به قوانین آنوقت مصر: زنها حق خرید و فروش ملکیت و حق انتخاب شوهر را داشتند؛ زنها حق شهادت در محکمه را نیز داشتند، و در صورت لت و کوب زن “به شوهر صد ضربۀ شلاق زده میشد و ملکیت اش نیز مصادره میگردید.” با نفوذ روز افزون رومیان، زنان مصر آهسته آهسته آزادی های خودرا از دست دادند. شواهد تاریخی نشان میدهد که حتی بعد از آنکه عیسویت مذهب رسمی روم گردید، زنان در مصر و سوریه (که تحت ادارۀ امپراطوری روم بودند) از حقوق و آزادی های بیشتری نسبت به زنان روم برخوردار بودند. در قوانین روم پدر فامیل مکلف به بزرگ نمودن (نگهداشت) تمامی فرزندان پسر ولی مسؤل نگهداشت صرفاً یک فرزند دختر بود. بعقیدۀ دانشمندان رسم قبیح کشتن (زنده بگور کردن) فرزندان دختر از روم شروع گردید و بدیگر نقاط سرایت نمود. این رسم خصوصاً در میان طبقۀ اشراف معمول بود که برعکس تصور عام نشان میدهد که فقر انگیزۀ این عمل شنیع نبوده است.
با ترویج عیسویت در اروپا و قبولی آن بحیث مذهب رسمی امپراطوری روم توسط “امپراطور کُنستانتین”، وضعیت زنها بدتر گردید. کلیسا نظر خصمانه نسبت به زن داشت زیرا بقول ترولین (نظریه پرداز و مؤسس کلیسای کاتولیک روم): “زن شیطان است که فرمان خداوند را زیر پا نهاد و درخت ممنوعه را به مرد نشان داد و مرد را فریفت و سرانجام باعث هبوط مرد گردید.” کلیسا به زن منحیث موجودی که صرفاً برای تولید نسل ضرورت بود مینگریست. آگستین، از نخستین کشیشان و فیلسوفان عیسویت (که نظریات اش شالوده و اساس مذهب عیسویت را به آن شکلی که پیروان این دین امروز با آن آشنا استند بنا نهاد) میگوید: “من هر اندازه تعمق کردم به رمز اینکه خداوند چرا زن را آفریده است پی نبردم… من موفق نشدم پی ببرم که بجز تولید نسل زن چی منفعتی به مرد داشته میتواند.”
اما اوضاع زن در جامعۀ عرب قبل از اسلام ….
این سلسله در شمارهٔ بعدی مجلهٔ لمر ادامه پیدا میکند…
۱- “زن و جنسیت در اسلام” نام کتابی است با همین عنوان از پروفیسر لیلی احمد که در بخشهای این نوشته از آن استفاده گردیده است.
۲- The Origin of Patriarchy
۳- بموجت روایاتی “آهورا مزدا” به “زرتشت” دستور “خویدوده” داد و گفت من با دخترم “سپندارمذ” “خویدوده” انجام دادم. همچنان روایت است که زردشت از آهورامزدا پرسید: “با کسی که مرد را از خویدودن کردن باز دارد چه عقوبتی دارد؟ آهورامزدا پاسخ داد: جای او در دوزخ است.” قرار معلوم این سنت حتی در میان هخامنشی ها و اشکانی ها نیز مروج بوده است. مثالهای از “نکاح با محارم” در میان شاهان ساسانی موجود است که میتوان از ازدواج “بهرام چوبین” با خواهرش ”گردیک” نام برد
۴- ما تأثیرات فلسفۀ یونانی را بالای عقاید اسلامی که بعداً در دوران عباسیان ترجمه گردید در بخشهای آینده خواهیم دید.