
بقلم درخانی ذهین
این سفر را با همان ابیاتی آغاز میکنیم، که اقبال رهبر توخی سفرش را به دنیا شعر و سرایش آغاز نموده بود:
الهی از رخم افگن حجاب زندگانی را
نه وصل یارمیخواهم نه عیش وکامرانی را
چو عمری بگذرد بیجا به عیش و نوش چند روزی
ببندا آن دری بی فیض عمر رایگانی را
چندی قبل دیوان شعری “آئینهٔ پرواز” به دستم رسید و با خواندن هر بیت از غزلیات این دیوان عطش دسترسی به اشعار دیگر این شاعر فرهیخته در دلم بیشتر موج زد و مرا به تجسس بیشتر در کار و آثارش برانگیخت. دیوان“آئینهٔ پرواز” اثر شاعر خوش قریحه و ترانه سرای بی بدیل ما جناب محمد اقبال رهبر توخی است. این اثر دربرگیرندهٔ حدود ۴۰۰ غزل و ۱۰۰ ترانه است، که در ۲۳۰ صفحهٔ با رسم الخط نستعلیق و با قطع و صحافت زیبا در تابستان سال ۲۰۲۲م از چاپ برامده است.
برخلاف معمول این کتاب بدون مقدمه آغاز میشود و شاعر خوانندهٔ خود را بدون آماده گی ذهنی به دنیای شعر خود برده و با قامت بلند و رسای درخت شعر خود غافلگیر میکند. درین اثر، شاعر بدون لوحه زدن بر در باغ شعرخود، چشم خواننده را بسته و دستش را گرفته او را به باغستان شعر خود فرا میخواند و با عطر های رنگارنگ گلهای خوش رنگ اشعار خود آشنا میسازد و خواننده قدم به قدم از یک بیت به بیت دیگر و از یک غزل به غزل دیگر چنان سهل و آرام میلغزد، که گویی بر آب روان ایستاده و به سوی لامکان سفر دارد.
ابیات غزلیات رهبر توخی چنان ظریف و بجا یکی کنار دیگر چیده شده اند،که خواننده بدون اینکه متوجه گذر زمان شود درمییابد، که از اولین غزل به غزل های دوردست سفر کرده است و طی این سفر بار های از کوچه باغ های شعر حضرت مولانا گذشته و نسیم خوشگوار غزلیات ابوالمعانی بیدل سر و صورت اش را تازه نموده است.
ازینکه حس بیوطنی و دوری از لانه و کاشانه از پنجره های بعضی غزلیات اش بلند است بخود و به وطن عزیزم گریستم، که چه بلبلان خوش الحانی از سینهٔ گرم و پر محبت سرزمین عزیز ما مجبور به هجرت شده اند و بجای آنکه به بلندی و متانت پامیر، نمای عاشقانهٔ دشت های پر لالهٔ شمال، دریا های یاغی و سرمست و جاری، عطر خوشگوار درختان اکاسی و هزاران زیبایی دیگر وطن شعر بسرایند، از دوری و فراق از آن شکوه ها دارند و آرزوی زیارت دوبارهٔ آنرا در سر میپرورانند.
من با خواندن غزلیات اش در دیوان شعری “آئینهٔ پرواز” سراغ اشرا گرفتم و خواستم در مورد زنده گی پر بار و آثار مانده گار اش بیشتر بدانم. قبل از باز کردن سر صحبت با جناب ایشان میخواهم یکی از غزلیات وی را که در هر مصرع آن میشود او را دریافت، از دفتر “آئینهٔ پرواز” برچینم و باخوانندهٔ صاحبدل این متن شریک بسازم.
گرتاب و توان داری با من به بیانان شو
از پا و سرت بگذر در جسم دیگر جان شو
از مرگ نمیترسی هم صحبت شیران باش
آزادی همی خواهی آمادهٔ زندان شو
چون تیغ نیاکانت برق دل میدان باش
یا سر به نیامت کن از زنده گی پنهان شو
چون گرد برو گم شو، از صفحهٔ این هستی
یا بر خط آزادی چون نقطه به جولان شو
گه شیخ و گهی ملا گه معتکف دیری
ای رفته برون از ره کاری کن و انسان شو
در عشق و سخن هرگز استاد نخواهی شد
چون خامهٔ بشکسته در گوشهٔ پنهان شو
شاهین و عقابی تو بر مرغک بید انه
بر تیر قضا بنگر از بی کسی حیران شو
دل یکسو نگه یکسوگه زاهد و گاهی مست
ای دلبر سودایی هم کاسهٔ رندان شو
زنجیر اسارت را از پا و لبت بشکن
هم صحبت رهبر باش یک لحظه به فرمان شو
اقبال رهبر توخی از سرمایه های ادبی افغانستان است، که درشهر کابل در یک خانوادهٔ روشنفکر زاده شده و در دامان هنرپرور و پرمهر لیسه عالی حبیبیه پرورش یافته است. وی آن روز ها را منحیث خوش ترین خاطرات زنده گی اش در سینه دارد. لیسه حبیبیه مسیر تحصیلی وی را بسوی پوهنځی حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل باز نمود. بعد از اختتام دور تحصیل درین پوهنځی وی به مقام صدارت عظمی استخدام ګردید و تا مجبوریت به هجرت در آنجا ایفای وظیفه نمود.
ماجرا های سیاسی چهل و پنج سال اخیر اقبال رهبر توخی این شاعر خوش کلام و ترانه سرای بی همتای ما را از وطن و از جمع مردم دور نگهداشت و با زهر تلخ بیوطنی آشنا ساخت. سالهایی را که باید وی از آب و هوای خوشگوار پغمان لذت میبرد، در خروش دریاهای مست وطن خود را گم میکرد، به دیدار لاله زار های عاشقی رنگ بلخ چشمان زیبایی پسند خود را مهمان میکرد… در مسافرت ومهاجرت ګذشتاند. درد جانگاه بیوطنی بند – بند غزلیات وی را بهم بسته و در تار و پود اشعارش تنیده است. اقبال رهبر توخی که بیشتر از چهل و پنج سال اخیر زنده گی اشرا در یکی از زیباترین گوشه های یکی از پیشرفته ترین ممالک دنیا (ایالت کلیفورنیای ایالات متحدهٔ امریکا) گذشتانده است، ولی هنوز هم سالهای متعلمی در لیسه عالی حبیبیه و محصلی در پوهنځی حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل را منیحث شیرین ترین و پرخاطره ترین روزهای زنده ګی خود بخاطر دارد.
آن سالها کلام اش به صدای احمد ظاهر ملقب به“بلبل حبیبیه” فضای وطن را فرا ګرفته بود و ترانه های مسحور جمال، ظاهر هویدا، رحیم جهانی، استاد خیال…. با تصنیف های وی از ګوش شنونده گان به سینه های شان راه میافت و درج خاطرات زنده گی شان میشد. مگر آیا میشود، که افغانی را دریافت که این آهنگ احمد ظاهر را در دفترچه خاطرات ذهن خود درج نکرده باشد؟
نمیدانم بروی که بخندم
نمیدانم برای کی بگیریم
ز آب زنده گی سیرم خدایا
به دام سرد بی یاری اسیرم
ویا آهنگ زیبای…
ای بیخبر از درد من
بر آسمان شد گرد من
دیدی چو رنگ زرد من
تو ترک ما کردی و رفتی
روزم سیاه کردی و رفتی
چه شبهای سیاه که این آهنگ را با خود زمزمه نکرده ایم …
برایم گریه کن امشب
که تنها امشبم با تو
برایم گریه کن فردا
بجز یادی نخواهد بود
آهنګ زیبای دیګری به صدای سرتاج موسیقی استاد سرآهنګ…
ای دوستان! ای دوستان!
زین پس فراموشم کنید
شبها شدم شمع شما
امروز خاموشم کنید
بر دوش بردم بارها
بار غم دلدار ها
اکنون که از خود میروم
چون کوزه بر دوشم کنید
آن سنگ طفلانم خوش است
زنجیر و زندانم خوش است
من کی تمنا میکنم
که امروز گلپوشم کنید
در زنده گی خامم هنوز
من مایل نامم هنوز
رهبر ز بعد مردنم
همراه می جوشم کنید
… و به همین ترتیب ده ها آهنگ دیگر به صدای بهترین آواز خوانان افغان …
اقبال رهبر توخی در قالب های مختلف شعری منجمله مثنوی، غزل، قصیده،مخمس، مسدس،مسمط،مستزاد،ترجیع بند، ترکیب بند، رباعی، دو بیتی، تک بیتی و شعر معاصر طبع آزمایی کرده است، که علاقمندان شعر میتوانند بیشتر غزلیات اشرا در آئینهٔ پرواز، اشعار معاصرش را در شگوفه ها (۱۳۴۹ هجری شمسی) و در ترانه های وسونا، رباعیات اشرا در خرابات و مناجات دریابند. محترم رهبر توخی، داشتن پیام ارزنده، موسیقی و استواری در کلام ، نوآوری و ارتباط مطلب در مصارع را مهمترین اجزای شعر میداند. اقبال رهبر توخی چهار دیوان چاپ شده، سه مجموعهٔ آماده چاپ و سه اثر دیگر که در حال تکمیل اند، دارد که برای زبان و ادبیات دری و مردم افغانستان به امانت میگذارد. اقبال رهبر توخی با(محترمه حنیفه ساعی توخی، فارغ پوهنځی ساینس پوهنتون کابل عضو فعال دیپارتمنت امتحانات پوهنتون کابل) ازدواج نموده و ثمرهٔ این ازدواج سه فرزند هریک محترمه رضوان توخی(داکتر طب)، محترمه زرپاڼه توخی ( مدیرمکتب) و سلیمان صدیق توخی(قانون دان) است. به جناب اقبال رهبر توخی عمر طویل و صحت کامل آرزو میکنیم تا برای سالهای طولانی بسراید و بال بلند شعر دری را در آسمان بیکران ادب در پرواز نگهدارد.
