عوامل عمدهٔ سقوط دولت افغانستان بدست طالبان
درین بحث روی پنج عامل اصلی پیروزی دوبارهٔ طالبان در افغانستان تمرکز نموده و به توضیح ابعاد و وسعت آن میپردازیم. این پنج عاملی که مکمل همدیگر اند عبارت اند از:
اول: اشتباهات امریکاییان در تشکیل و سوق و ادارهٔ اردوی ملی افغانستان
دوم: موجودیت فساد گسترده در افغانستان و در اردوی ملی
سوم: تغییرو تبدیل در اولیتهای سیاسی و استراتیژیکی امریکا
چهارم: ضعف رهبری دولت افغانستان و نقش امریکا در آن
پنجم: عامل پاکستان
حوادث چگونه واقع شدند؟
درست چهار ماه از سقوط دولت افغانستان بدست طالبان میګذرد. در مدت ۱۳ روز، طالبان مراکز ولایات را در سراسر کشور با مقاومت اندک یا بدون مقاومت تسخیر کردند. بدین ترتیب در پانزدهم اگست ۲۰۲۱م، جنگجویان طالب پس از حملات صاعقه وار که ازماه می همزمان با شروع خروج نیروهای آمریکایی و ناتو و قراردادیهای آنها از افغانستان آغاز شده بود، در حاشیه شهر کابل ظاهر شدند. جنگجویان طالب بدون مقاومت ارگ ریاست جمهوری را اشغال کردند در حالیکه قبل از ورود آنها محمد اشرف غنی رئیس جمهور با همکاران نزدیک خود، از آنجمله حمدالله محب مشاور امنیت ملی و محمود فضلی رییس ادارهٔ امور ریاست جمهوری ارگ را ترک کرده بودند. متعاقباً در یک پیام ویدیویی به تاریخ هژدهم ماه آگست از امارات متحده عربی، اشرف غنی اظهار داشت، که مجبور به ترک کشور شده چون مسئولان امنیتی به او گفته بودند، که «توطئه جانی» در کمین اوست. او گفت، که طالبان پس از خروجش وارد ارگ ریاست جمهوری شده و «اتاق به اتاق» گشته اند: “طالبان گفته بودند که تا من در قدرت باشم، راه مسالمتآمیزی وجود نخواهد داشت.” آقای غنی اظهار داشت،که برای جلوگیری از خونریزی وفاجعه افغانستان را ترک کرده وگرنه به گفته او وضعیت افغانستان شبیه سوریه ویمن میشد. متعاقباً صحنه های دلخراش تلاش هزاران نفر در میدان هوایی کابل برای خروج از کشور با استفاده از طیارات ترانسپورت قوای امریکایی سرخط اخبار ګردید،که حوادث سال ۱۹۷۳م شهر سایگون ویتنام را همزمان با خروج امریکاییها در خاطره ها زنده نمود. اما عملیات خروج امریکاییها و سایر قوای ناتو همچنان ادامه یافته بعد از بیست سال اقامت در افغانستان، بتاریخ ۳۱ آگست ۲۰۲۱م آنها خروج کامل نیروهای خود را از افغانستان تکمیل کردند.
بعد از شروع حملات همه جانبهٔ طالبان در ماه می در تمام کشور، هیچ کسی سقوط ناگهانی اردوی ملی افغانستان را به این سرعت پیشبینی نمیکرد. هیچ کسی چه در داخل افغانستان و چه در خارج از آن حتی طالبان، پاکستان و امریکا، انتظار سقوط برق آسا و غیر مترقبهٔ اردوی ملی تا دندان مجهز و مسلکی اجیر افغانستان را که توسط بهترین نظامیان امریکایی، آلمانی، انگلیسی وغیره کشورهای غربی تربیه و تجهیز شده بود، نداشتند.
در طول ماه های می، جون و جولای، همزمان با فرارسیدن تاریخ خروج کامل نیروهای خارجی، طالبان حدود نیمی از ولسوالی های افغانستان را در کنترل خود گرفته بودند اما تا آنزمان هیچ یک از مراکز ولایات را تصرف نکرده بودند. در این مدت تمام بنادر سرحدی افغانستان با کشورهای همسایه، به استثنای بندر تورخم در ولایت ننگرهارو بندر حیرتان در ولایت بلخ بدست طالبان افتاده بود. سقوط ناگهانی تمام مراکز ولایات افغانستان بدست طالبان در ظرف ۱۳ روز، از دوم تا پانزدهم آگست به ترتیب آتی واقع شد:
دوم آگست: به گزارش مطبوعات، نیروهای طالبان شهر هرات، سومین شهر بزرگ افغانستان را تصرف کردند.
ششم آگست: بر اساس گزارشها از افغانستان طالبان شهر زرنج، مرکز ولایت نیمروز را تصرف کردند. در ۵ سال گذشته این اولین باریست که طالبان کنترول مرکز یک ولایت را بدست میگیرد.
هفتم آگست: شهر شبرغان، مرکز ولایت جوزجان را تحت کنترول خود درآوردند. جوزجان یکی از ولایت های کلیدی در شمال افغانستان است.
دوازده هم آگست: طالبان به بی بی سی خبر دادند، که کنترول قندهار را نیز در دست دارند. یک خبرنگار ساکن قندهار نوشت که طالبان را در نزدیک اداره ولایت قندهار دیده است.
دوازده هم آگست: درینروز در پی سقوط شهر غزنی به دست طالبان وزارت داخله افغانستان گفت، که محمد داوود لغمانی، والی ولایت غزنی، همراه با معاون ورئیس دفترش از سوی نیروهای امنیت داخلی وزارت داخله در ولایت میدان وردک به جرم سپردن ولایت به طالبان بازداشت شد.
سیزده هم آگست: ولایت لوگر هم سقوط کرد و طالبان به هفتاد کیلومتری جنوب کابل رسیدند.
سیزده هم آگست: امریکاییان تمام اسناد سفارت امریکا را در کابل منهدم نموده آتش زدند تا بدست طالبان نه افتد.
چهارده هم آگست: خبرنگار آناتولی اعلام کرد که شهر جلال آباد مرکز این ولایت به دست طالبان سقوط کرده است. وی افزود گروه طالبان در اطراف جلال آباد مستقر شدهاند.
چهارده هم آگست: خبرنگار رویترز به نقل از یک مقام محلی گفت،که طالبان بر شهر مزار شریف مسلط شدند و عطا محمد نور و مارشال دوستم که از شهر دفاع میکردند به سمت بندر حیرتان و کشور ازبکستان رفتهاند. بدین ترتیب بعد از سقوط شهرهای قلعهٔ نو و هرات، از دوم آگست تا چهارده هم اگست مراکز ۲۵ ولایت به دست طالبان افتاد.
چهارده هم آگست: میدانشهر مرکز ولایت وردگ بدست طالبان افتاد.
چهارده هم آگست: به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس طالبان به نزدیکی کابل رسیدند. گفته میشود درگیریها در حومه شهر کابل و در ولسوالی های پغمان و پروان جریان دارد.
در همین روز سیانان گزارش داد که “نظامیان آمریکایی وارد ارگ ریاست جمهوری افغانستان شده و نیروی خاص و گارد ریاست جمهوری را خلع سلاح کردهاند.” اما این خبر بطور مستقلانه تایید نشده است ودر سایت سی ان ان هم نیست. سه هلیکوپتر در محوطه ارگ مستقر است. گفته میشود که سه پوستهٔ امنیتی پغمان به تصرف طالبان درآمد. بدین ترتیب بتاریخ پانزده هم آگست، جنگجویان طالب بدون مقاومت ارگ ریاست جمهوری را اشغال کردند.
پانزدهم آگست، ملا عبدالسلام ضعیف سفیر سابقهٔ طالبان در پاکستان در کابل اظهار داشت،که حامد کرزی دوبار به او زنگ زده و اصرار نموده بود،که رییس جمهوراشرف غنی از کابل رفته است و به جنگجویان طالبان اطلاع دهید که داخل شهر شوند.
طبق برآوردهای دانشگاه براون پس از ۲۰ سال که هزاران نفر جان باخت و بیشتر از ۲،۳ تریلیون دالر مصرف شد، تصاویرخروج امریکا از سایگون تکرار شد هرچند در این مناسبت به میزان بسیار بیشتری. چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟ چگونه طالبان به این سرعت قدرت را در دست گرفتند؟ نیروهای امنیتی افغان پس از ۲۰ سال آموزش و آمادگی توسط نیروهای بین المللی و مصرف بیشتر از ۸۰ میلیارد دالر باید آماده میبودند، تا با این ۳۵۰،۰۰۰ واحد بین اردوی ملی و قوای پولیس جمهوری افغانستان در برابر عملیات طالبان مقاومت می کردند.
عوامل این سقوط غیر مترقبه چه بود؟
لوی درستیز، وزیر دفاع و رییس جمهور امریکا هم غافلگیر شدند. به گفتهٔ مارک میلی رییس ستاد اردوی های سه گانهٔ امریکا “هیچ چیزی را من و یا دیگران مشاهده نکردیم،که نشان دهنده سقوط قریب الوقوع دولت افغانستان در ۱۱ روز بوده باشد.” حتی آنها هم تصور نکردند،که خروج امریکا از میدانهای جنگ سبب سقوط گردد زیرا امریکاییها در پنج سال گذشته در جنگهای زمینی با طالبان اشتراک نداشتند.
متأسفانه در افغانستان جستجو و یافتن پاسخهای حقیقی و دلایل اصلی این سقوط بزرگ برای یک کتلهٔ وسیعی از تحصیل یافته ها خریدار ندارد، زیرا آنها قبلاً دلایل این سقوط را در ذهن خود یافته اند و به این آسانی حاضر به تغییر آن نیستند. جامعهٔ تحصیل یافته وبخصوص سیاسیون افغانستان از سال ۱۹۹۲م یعنی با به قدرت رسیدن گروههای مجاهدین اسلامگرا به اینطرف به گروه های قومی و زبانی تقسیم شده اند. این تقسیمبندی بخصوص میان رهبران سیاسی وتحصیل یافته گان تاجیک به رهبری تنظیم جهادی «جمعیت اسلامی» و حامیان آنها در جامعهٔ تاجیکان افغانستان و همچنان جامعهٔ تحصیل یافتهٔ هزاره، بخصوص رهبران سیاسی آنها در وجود حزب وحدت و حامیان آنها در میان جامعهٔ هزارهٔ افغانستان، در مقابل پشتونها شایع وَ برازنده شد. بخصوص بعد از سال ۲۰۰۱م و تشکیل دولت جمهوری اسلامی افغانستان به مرکزیت اتحاد شمال (تنظیمهای جمعیت اسلامی تاجیکتبار، وحدت اسلامی هزاره تبار و جنبش اسلامی ترکتبار) اوج گرفت و با هجوم فرهنگی ایران از طریق انحصاررسانه های چاپی، رادیویی، تلویزیونی و انترنتی به یک فرهنگ ضد افغانستان، ضد افغان، ضد ملی گرایی و ضد پشتون در میان این گروهها و حامیان آنها مبدل گردید.
با چنین یک طرز دید ضد پشتون وضد ملی، برای این گروهها تمام پشتونها طالب و یا حد اقل حامی طالبان اند. آنها یقین دارند که در طول بیست سال گذشته رهبران پشتون، منجمله حامد کرزی و اشرف غنی از طالبان حمایت کرده و جنگجویان طالبان را که عمدتاً مسکونین دهات پشتون نشین میباشند به شمال افغانستان منتقل نموده و مسلح ساخته اند و بالاخره با خروج قوای امریکایی و ناتو دولت و اردوی ملی را به طالبان تسلیم کرده اند. برای آنها طالبان را «برادر» خطاب کردن حامد کرزی و آزاد کردن زندانیان طالبان که دلایل کافی جرمی در دوسیه های آنها موجود نبود توسط اشرف غنی دلیل طالب بودن آنها میباشد.
دریافت علل و زمینه های سقوط غیر مترقبهٔ دولت و اردوی ملی افغانستان برای روشنفکران افغانستان از اهمیت خاصی برخوردار است. با وجود مشکلات و نارساییهای زیادی که در ادارهٔ دولت موجود بود، ملیونها روشنفکر افغان امیدهای زیادی به یک آیندهٔ درخشان و یک افغانستان پیشرفته، دموکرات و متمدن در چوکات دولت جمهوری اسلامی و قانون اساسی سال ۲۰۰۴م داشتند. اما پیروزی طالبان با ایدیولوژی حاکمیت شریعت اسلامی مطابق تفسیر طالبانی که در هیچ کشور دنیا حاکمیت ندارد، این امید ها را به خاک یکسان نمود. بنابر آن به سوالات زیادی در این زمینه باید جواب داده شود تا نسلهای آیندهٔ ما یک برداشت تاریخی روشنی از این چرخش قهقرایی داشته باشند. با آنکه تاکنون علل و دلایل معاملات پشت پرده که چنین سقوط غیر مترقبه را در پی داشت، کاملاً روشن نیست و به یقین با گذشت زمان واقعیتها روشنترخواهند شد، اما در این مقاله کوشش میشود پارچه های بزرگ، کوچک و پراگندهٔ این معمای پیچیدهٔ عصر کنارهم گذاشته شوند تا با استفاده از آنها یک تصویر کلی روشنتری را از آنچه واقعاً رخ داده، ارائه کرد.
امرالله صالح، معاون اول رئیس جمهورکه خود را رئیس جمهور مؤقت مینامد، فهرستی از دلایل سلطه نهایی طالبان را ذکر کرده و از جمله به تحمل فعالیتهای این گروه از سوی آمریکا و متحدانش و مشروعیت بخشی به آن از طریق مذاکرات دوحه اشاره نموده است. به گزارش ایسنا، امرالله صالح در ۲۸ آگست در مصاحبه با شبکه تلویزیونی نیوز۱۸ هند گفت: “بسیار واضح است که طالبان هرگز تحت فشار نبودند. آنها از پاکستان به عنوان پایگاه پشتیبان خود استفاده میکردند نه پناهگاه. بلکه کل پاکستان در خدمت طالبان بود. ایالات متحده تلاش کرد تا پاکستان را به همکاری ترغیب کند، ولی هرقدریکه آنها پول بیشتری پرداختند، پاکستانیها ترغیب شدند تا خدمات و کمکهای بیشتری به طالبان ارائه دهند، بنابراین مسئله این دولت هستهای که از تروریزم و شبهنظامیگری علیه متحدان غربی در افغانستان حمایت میکند، هرگز مورد رسیدگی قرار نگرفت.” موصوف افزود: “مذاکرات بین الافغانی در دوحه قطر به مشروعیتبخشی به طالبان با آنکه به تعهدات خود پایبند نبوده کمک کرد.”
به گزارش دویچه ویلی تاریخ ۱۷ آگست ۲۰۲۱م ینس استولتنبرگ، سرمنشی سازمان نظامی ناتو گفته است، که این پیمان از پیروزی سریع طالبان در افغانستان «متعجب» شد. او رهبری افغانستان را مقصر این تراژدی عنوان کرده است. سرمنشی پیمان ناتو در ارتباط به اوضاع افغانستان پس از فروپاشی حکومت گفت: “سرانجام رهبری سیاسی افغانستان در ایستادگی در برابر طالبان و دستیابی به راه حل صلح آمیز که افغانها نومیدانه خواستارش بودند، ناکام شد.” استولتنبرگ ادامه داد: “ناکامی رهبری افغانستان منجر به تراژدیای شد که ما امروز شاهدش هستیم.” او گفت که “هدف ناتو در افغانستان کمک به ایجاد یک دولت تداوم پذیر بود، نه حضور دایمی. او فروپاشی حکومت در برابر طالبان بعد از ۲۰ سال تلاش را یک تراژدی عنوان کرد.”
رییس جمهور بایدن با عجله مسئولیت سقوط را به دوش اردوی ملی افغانستان گذاشت! بعد ازین سقوط رییس جمهور بایدن گفته بود:“سربازان امریکایی نمیتوانند و نباید در جنگی بجنگند و در جنگی بمیرند که سربازان افغان حاضر نیستند برای خودشان بجنگند.”
اما به شهادت “سرفراز” یک افسر کوماندوی افغان در حقیقت جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، دروغ گفته و باید خجالت بکشد. این افسر اظهار داشت که “ما ۷۰ هزار نظامی را در جنگها علیه طالبان از دست دادیم، و از سال ۲۰۱۴م به اینطرف ٪۹۵ تمام عملیات جنگی را ما انجام داده ایم. درست زمانی که در حال پاکسازی بودیم، امریکاییان زنجیره تأمین پشتیبانی هوایی و ارتباطات مخابراتی ما را متوقف کردند. آنها دستان ما را از پشت بستند”. در حقیقت با خروج پانزده هزار تکنیشن ها و قراردادی های خارجی که مسئولیت ترمیم و آماده سازی قوای هوایی و وسایط نظامی اردوی ملی را به عهده داشتند؛، این اردو قابلیت عملیاتی خود را از دست داد.
ما بر روی چند عامل اصلی تمرکز میکنیم که پیروزی طالبان را توضیح میدهد. سناریوهایی که رخ داده است، مکمل یکدیگر هستند، در حالیکه به طور قطعی وزن و تأثیر نسبی هر یک از آنها را که در شکست دولت افغانستان نقش داشته اند نمیتوان بیان کرد اما این قدر میدانیم، که همه آنها قاطعانه به آنچه اتفاق افتاده کمک کرده اند.
اول: اشتباهات امریکاییان در تشکیل و سوق و ادارهٔ اردوی ملی افغانستان
واضح است که ایالات متحده اشتباهات زیادی در افغانستان مرتکب شده است. شاید مهمترین آنها ناکامی در ایجاد اردو و نیروهای امنیتی در افغانستان با توانایی شکست طالبان باشد. در عین زمان بسیاری از تحلیلگران به موضوع بسیار خاصی اشاره کرده اند. ایجاد اردو و نیروی پولیس از هیچ به هیچ وجه آسان نیست و بخصوص انجام این کار در افغانستان. به گفتهٔ مایکل میکاتا، قوماندان سابق قوماندانی عملیات خاص ایالات متحده، “ما مجبور نیستیم به سربازان آمریکایی آموزش دهیم،که از قانون اطاعت کنند، حقوق بشر را رعایت نمایند و یا رشوه نگیرند. آنها با درک قبلی این موارد وارد نیروی ما میشوند، ما سعی کردیم نظامیان افغان را چنین در تصور خود ایجاد کنیم، و این اغلب با شرایط سیاسی و اجتماعی که در آن نیروها عمل میکنند، مطابقت ندارد.”
واقعیت اینست که وقتی ایالات متحده در سال 2001م به افغانستان حمله کرد و طالبان را به کمک تنظیم های جهادی سابقه شکست داد در ایجاد یک اردوی ملی و قوای ملی پولیس در افغانستان توجه زیادی بعمل نیاورد. در آنزمان توجه امریکا بجانب عراق معطوف شد و وسواس زیادی برای عراق سبب کاهش در تعهد مصارف در افغانستان گردید. جورج بوش و دونالد رامسفلد وزیر دفاع او دو اشتباه بزرگ را مرتکب شدند: اولاً آنها از یکطرف پیشنهاد بسیاری از رهبران طالبان برای مذاکره در مورد راه حل سیاسی را رد کردند و ثانیاً آنها بطور مسخره اصرار داشتند که با یک اردوی ملی پنجاه هزار نفری میتوان یک کشور بزرگ مانند افغانستان را کنترول کنند. علاوه بر این که پنتاگون میخواست هزینه ها را کاهش دهد، بنابراین آنها اصرار داشتند که حقوق و مصارف ناشی از نگهداری سربازان در زمان خروج رامسفلد در سال 2006 کم نگه داشته شود. در حالیکه طالبان حملات خود را به شدت افزایش میدادن صرف 26000 سرباز افغان آموزش دیده و تجهیز شده بودند. این تصمیم بسیار پرهزینه بود زیرا کاستی های اردو افغانستان در سال های بعد باید توسط نیروهای آمریکایی که مصارف استقرار آنها بیش از یک میلیون دالر در هر واحد در سال بود، جبران شود.
بدترین چیز اینست که اردو افغانستان هرگز نتوانست به یک اردوی مدرن با تشکیلات متممه و ضروری مجهز گردد. یک اردو مدرن چیزی بیشتر از یک سرباز با حمل سلاح است. به عنوان مثال، این اردو فاقد میخانیک ها، پرسونل مسلکی ادارهٔ قرارگاهها، داکتران و پرسونل طبی بود. هیچ کدام از این موارد در اردوی افغانستان ایجاد نشد. اساساً، تصمیمات بوش و رامسفلد اتلاف بهترین سالها برای تقویت فساد بود، که قبلاً ذکر کردیم. اما درک کامل اینکه چرا اردو افغانستان به این سرعت منحل شد کافی نیست، این چیزیست که حتی خود دولت ایالات متحده را کاملاً غافلگیر کرد، اگرچه حقیقت اینست که کاهش تقریباً کامل حملات هوایی یا خروج پیمانکاران نیروی هوایی و پیامد آن در تضعیف روحیه سربازان نقش کلیدی ایفا کرد. در خزان سال 2015م در ولایت قندوز 500 نفر طالبان 3000 سرباز و پولیس افغان را شکست دادند. سپس در ولایت هلمند، حدود 1800 طالب نزدیک به 4500 سرباز و پولیس را شکست دادند. یک نکته مهم، اجازه دهید اشتباه نکنیم. این بدان معنا نیست که اردو افغانستان در طول این سالها هیچ تلاشی نکرده است، اردوی ملی بیشترین بارجنگ را بر دوش کشیده است. اردو و پولیس به تنهایی حدود 70،000 شهید داده است. واقعیت اینست،که هم انگیزه زدایی و هم کمبود مواد دستور کار روز بود. اما چگونه اردوی که برای تربیه آن بیش از 80 میلیارد دالر مصرف شد، بعد از بیشتر از 15 سال هنوز هم غرق مشکلات بود؟ خوب، یک دلیل در نوع اردو نهفته است: ایالات متحده اردو را طراحی کرده است به شکل و شمایل خود و آنرا در سراسر کشور در پایگاه های پراگنده مستقر نمودند،که از راه دور با استفاده از یک شبکهٔ کاملاً وابسته به یک سیستم پیچیده لوژستیکی پشتیبانی و به کمک هواپیماها و هلیکوپترهایی که افغانها در مدیریت آنها ناتوان بودند، اکمالات می شدند. بطور مثال، وقتی ولایت قندوز به دست طالبان افتاد، بسیاری از سربازان کشته شدند، زیرا هیچ پشتیبانی هوایی نداشتند. بنابر آن قطع حملات هوایی امریکاییان بالای طالبان، واخلال درحمایت لوژستیکی اردوی افغانستان دو عامل عمدهٔ تقلیل قابلیت محاربوی و عملیاتی اردوی ملی افغانستان بوده و از عوامل مهم سقوط آن شمرده میشود.
دوم: موجودیت فساد گسترده در اردوی ملی
فساد گسترده یکی از عمده ترین عوامل شکست نظام بوده است. علیرغم مبالغ هنگفتی که آمریکایی ها برای اردوی ملی افغانستان اختصاص داده بودند، سربازان افغان معاش کم بدست میاورند و این معاش هم ماه ها پرداخت نمیشد. اعتقاد بر اینست که طالبان ماه هاست که معاملات خود را با مقامات نظامی محلی اجرا میکنند.
نکتهٔ مهم دیگر اینست، که منابع کمیاب بودند زیرا احتمالاً بخش زیادی از پول صرف شده توسط آمریکایی ها به جاهایی مانند دوبی یا قطر ختم میشد، به عنوان مثال، احمد ضیا مسعود، معاون رئیس جمهور سابق افغانستان متهم شد که بیش از 50 میلیون دالر را به دوبی انتقال داده بود، جاییکه در یک عمارت مجلل زندگی میکرد و با موترهای رولز رویس رانندگی میکرد. مثال دیگر، مقامات ارشد نظامی و دولتی در مورد تعداد سربازان دروغ گفته و پول حقوق و دستمزد سربازانی را که وجود نداشتند به جیب میزدند. یکروز آمریکایی هایی که حقوق و دستمزدهای بیش از 300000 نفر افراد اردو را تأمین میکردند، متوجه می شوند که تعداد واقعی آنها به سختی بیش از 250،000 بود. در صورت پرداخت معاش قانونی، بسیاری از قوماندانان و جنگ سالاران معمولاً قسمت خوبی از آن را حفظ میکردند و سربازان را بدبخت تر میکردند. در نهایت با وجود آنکه آنها مجبور به راه اندازی سیستم پرداخت الکترونیکی شدند اما مشکلات همچنان ادامه داشت.
فساد متذکره فقط مربوط به کسانی که در بالا بودند خلص نمیشد. فساد در همه جا گسترده بود. اگر به سربازی که ماهانه 200 دالر معاش دریافت میکرد تجهیزاتی راکه 1000 دالر ارزش داشت برایش میدادید این تجهیزات دربازار سیاه ظاهر بفروش میرسید. دقیقاً همان اتفاقی افتاد،که پنتاگون سعی کرد اردو افغانستان را به دوربین های دید در شب مجهز کند، اما این دوربین های شب بین اکثراً ناپدید میشدند، سامان موترها و سلاح ها، مهمات، تیل، موبلایل و غُرج همه در بازار سیاه به فروش میرسیدند. در مجموع آمریکایی ها رسید ها را پرداخت میکردند و کنترول در نبود آن مشهود بود. علاوه براین، سربازان و پولیس در بسیاری از موارد به جمع آوری رشوه در پست های بازرسی می پرداختند، که باعث شده بود،که بخش بزرگی از جامعه اعتماد چندانی به آنها نداشته باشند. این متن در صفحهٔ ۸۰ ادامه مییابد…
پولیس منفورترین نهاد در کشور شد. طالبان هم همین کار را انجام داده جزیه جمع میکردند اما صرف یکبار به جانب مقابل در برابر آن رسید میدادند نه مانند پولیس که دائماً خواستار پرداخت پول بودند.
“اصل طالبان این است، که وقتی رشوه مالیاتی پرداخت میکنید، رسیدی به شما میدهند که در سراسر کشور قابل اعتبار است و دیگری از شما نمی خواٌهد رشوه مالیاتی بپردازید. از سوی دیگر افسران پولیس در قبال رشوه ای که اخذ میکردند کدام رسید پرداخت نمیکردند.” (احمد سعید، معاون اتاق بازرگانی در ولایت هرات).
بنابراین اگر اردوی دارید که تا حد زیادی آموزش ندیده است، مجهز نیست، در همه چیز فاقد انگیزه است، نتیجه دقیقاً همان چیزی است که ما دیده ایم. اسدالله خالد وزیر دفاع افغانستان برای هفت ماه در سال 2020/21 به وظیفهٔ خود حاضر نبود. نبود رهبری سالم باعث شد، که یک تعداد زیاد نظامیان روحیهٔ جنگی خود را باخته و ترک وظیفه نمایند. برخی منابع نشان می دهند که در لحظه حقیقت، شروع حملات بالای مراکز ولایات در دوم آگست، تقریباً 50،000 سرباز مجهز آماده جنگ وجود داشت، اما بدون هیچ استراتیژی در سراسر کشور پراگنده شدند. نتیجه این مدیریت ناسالم صفوف را همه شاهد هستیم.
براساس گزارش سازمان شفافیت بین الملل، افغانستان در سال ۲۰۱۷م در فهرست فاسدترین کشورهای جهان در بین 187 کشور در رتبه 184 قرار گرفت،که به این ترتیب جایگاه سومین کشور فاسد جهان را به خود اختصاص داد. آمریکا مدعی است که بیش از یک تریلیون دالر در این کشور مصرف کرده است اما فساد اداری و مالی باعث شده، که ازین کمک ها استفاده نادرست صورت گرفته و پیشرفت ها در این کشور قابل ملاحظه نباشد. اما حقیقت آنست که آمریکایی ها با نحوه مصرف و کمک های خود در ترویج فساد در افغانستان نقش داشته اند. متأسفانه آنچه گزارشهای بین المللی نمی نویسند عبارت از موجودیت شبکه و سیستم اجرائی فاسد برای تطبیق کمکهای خارجی بخصوص کمکهای امریکا میباشد. بیش از 20 فیصد این کمکها از خود امریکا خارج نمیشوند و این پولهایی است که به حساب کمک به افغانستان از بودجه های پروژه های منظور شده به شرکتهای امریکایی به عنوان مصارف حقوقی، مصارف مشاورتی و مصارف نظارتی و اجرایی پروژه ها پرداخته میشود. کشورهای کمک کننده بخش اعظم کمکهای خودرا به افغانستان از طریق مؤسسات دولتی و خصوصی خود مستقیماً به شرکتهای قراردادی افغانی که خود انتخاب میکردند و مؤسسات ان جی او (NGO) که بازهم خود انتخاب میکردند میپرداخت نه از طریق دولت افغانستان و مسئولیت تفتیش و حساب دهی هم بدوش خود این مؤسسات خارجی بود.
سوم: تغییر و تبدیل دراولویتهای سیاسی و استراتژیکی امریکا:
هدف امریکاییها در افغانستان چه بود؟ امریکاییها هرگز به پلان گذاریهای طویل المدت عقیده ندارند. سیاستهای آنان بر اساس منافع روز در نوسان است. نه دوست دایمی دارند و نه دشمن دایمی دارند.
جو بایدن رییس جمهور امریکا ضمن دفاع از تصمیم خود برای خروج از افغانستان بتاریخ شانزدهم آگست 2021م تایید کرد، که امریکا هرگز پلان دولت سازی و ملت سازی را در افغانستان نداشته است. به تائید این نظر میتوان سخنان کلونل لارنس بی ویلکرسن را که در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش رییس دفتر جنرال کالین پاول وزیر خارجه امریکا بود به یاد آورد، که در سال 2018م در سخنرانی درانستیتوت ران پاول ضمن بیان اینکه امریکا در افغانستان بدنبال دولت سازی و ملت سازی نیست، اهداف استراتژیکی امریکا را در انستیتوت ران پاول چنین تعریف کرده بود :
مقابله با القاعده و سایر گروههای تروریستی به منظور جلوگیری از تکرار حوادث سپتمبر 2001م
استفاده از افغانستان توسط سی آی ای برای عملیات حمایت از جنبش اسلامی ترکستان شرقی (ETIM) برای بی ثبات سازی ایالت سینکیانگ چین و اخلال پروژه های مربوط به کمربند و راه (Built and Road) چین از سین کیانگ به آسیای میانه، اروپا و آسیای جنوبی و غربی
حضور داشتن در مجاورت ذخایر اسلحهٔ اتمی پاکستان برای محافظت از آنها در صورت لزوم
در افغانستان امریکاییها در پنج سال گذشته حتی یک سرباز تلفات نداده بودند و بر اساس توافقنامه امنیتی با دولت به راحتی میتوانستند، افغانستان را ترک کنند، طوریکه قوای خود را از 120هزار در سال 2013م به 1200 نفر در سال 2019م تقلیل داده بودند آنرا به صفر هم میتوانستند کاهش دهند. طالبان آنقدر ساده نبودند،که مانع خروج کامل امریکاییها گردند، همانطوریکه در گذشته نشدند حالا هم مانع نمیشدند. هدف ضمایم مخفی توافقنامه دوحه موافقت طلبان با امریکا در همکاری با سی آی ای برای بی ثبات سازی ایالت سینکیانگ چین توسط جنبش اسلامی ترکستان شرقی بود که توسط سی آی ای تمویل میگردد. بی ثبات سازی چین هدف استراتژیک امروزی امریکا و استفاده از موقف اسلام گرایی افراطی طالبان برای کمک به جنبش اسلامی ترکستان شرقی میباشد. برای رسیدن به این مقصد، امریکاییان موقف طالبان را ارتقا داده و در عمل به تضعیف سیاسی موقف دولت افغانستان پرداختند. در این زمان هدف امریکا در افغانستان ایجاد یک دولت اشتراکی به رهبری طالبان و شرکت رهبران سابقه جهادی در کابل بود،که با موجودیت دراز مدت یک پایگاه محرمانه سی آی ای در افغانستان موافقه نماید تا برعلاوه ایالت سینکیانگ چین که همسرحد افغانستان است، ناظر فعالیتهای القاعده در جنوب آسیا و افغانستان هم باشد. اما توافق باطالبان همانند یک شمشیر دو لبه عمل خواهد کرد. برای طالبان جنبشهای اسلامی ترکستان شرقی، تحریک طالبان پاکستان، جنبش اسلامی ازبکستان، القاعده و امثالهم در یک ردیف قرار دارند و همه دوستان و همفکران عقیدتی و استراتژیک آنها اند.
یک افسر افغان اظهار داشت که: “به ما خیانت شد. به ما گفتند توافق صلح حاصل شده است. یک دولت انتقالی در حال شکل گیری است بنابرآن از مبارزه صرف نظر نموده به پایگاههای خود برگردید. سپس به ما دستور داده شد که همه چیز را به طالبان بسپاریم.”
بر اساس ارزیابی یک برنامهٔ ویدیویی وژول پولیتس امریکایی تصور کنید شما رئیس جمهور ایالات متحده هستید و پس از 20 سال نبرد و هزاران تلفات و مصارف سنگین، درگیر جنگی شده اید و می دانید که هرگز نمی توانید برنده شوید. به گفتهٔ لورا جودی، روزنامه نگار امریکایی “من افغانستان را به عنوان یک کابوس خاکی از مکانی پر از افراد شجاع و مغرور یاد می کنم که موجودیت ما را در آنجا نمی خواستند.” تصور کنید که در آن لحظه دقیق به شما یک برنامه جدید ارائه شده که گفته میشود: آقای رئیس جمهور، ما فارمول فرار از لانه شیر را یافته ایم! برنامه ای داریم برای جلوگیری از تلفات مزید، برای جلوگیری از مصارف مزید اقتصادی، برای جلوگیری از نفوذ گروه های تروریستی و در عین حال دستیابی به برخی از دستاوردهای جغرافیایی و اقتصادی که افغانستان فراهم میکند. جالب به نظر می رسد، اینطور نیست؟ خوب ، اکنون تصور کنید که این طرح به طور خاص شامل بستن پیمان با طالبان و حتی تسهیل دسترسی آنها به قدرت است. بله، بله، این چیزی است که من گفتم. بر اساس این برنامه در سال 2018م دولت ترامپ از پاکستان خواست تا ملا عبدالغنی برادر را آزاد کند و مایک پمپئو وزیر امور خارجه ایالات متحده نیز به دوحه سفر کرده و با وی ملاقات کرد. برادر رهبر سیاسی کنونی طالبان است. نتیجه این شد،که در29 فبروری 2020م توافقنامه دوحه امضا شود، که دولت افغانستان به شدت با آن مخالف بود، اگرچه در نهایت فایده ای نداشت. این توافقنامه زمان بندی خروج نیروهای بین المللی، آزادی هزاران و هزاران زندانی طالبان و کاهش حملات هوایی و همچنین ختم عملیات نظامی ایالات متحده را تعیین کرد، البته مشروط به عدم حمله طالبان به نیروهای بین المللی، قطع علایق باگروه های تروریستی و مذاکره با دولت افغانستان در مورد راه حل سیاسی درگیری. ما با آزادی بیش از 5500 زندانی طالبان که اکثر آنها در جنایات جدی علیه بشریت مجرم هستند، موافقت کردیم و دولت افغانستان را زیر فشار قرار دادیم این زندانیان را آزاد کند. ما مصارف سنگینی را برای صلح پرداخته ایم و خطرات جدی را پذیرفتیم. اما متأسفانه هنوز هیچ سودی بدست نیاورده ایم.
در حقیقت، بر اساس گزارش پنتاگون که نیویورک تایمز در سال 2010م به آن اشاره کرد، افغانستان این پتانسیل را دارد که عربستان سعودی لیتیوم شود و نه تنها این، پروژه هایی مانند خط لوله گاز تاپی، 1127 مایل و 1814 کیلومتر پروژه خط لوله وجود دارد که می تواند گاز طبیعی را از ترکمنستان به پاکستان، هند و چین منتقل کند و متعلق به شرکت نفتی شورون است. این می تواند وابستگی چین به گاز طبیعی روسیه را کاهش داده و از اهمیت استراتژیک ایران بکاهد. خوب ، در فبروری 2021م طالبان در سفری که ظاهراً توسط خود آمریکا هماهنگ شده بود، از ترکمنستان دیدن کردند وتعهد کردند، که از این پروژه محافظت کنند زیرا خط لوله باید از افغانستان عبور کند.این برای بسیاری از تحلیلگران سوال خلق شده است که چرا ایالات متحده عملاً حمله به طالبان را متوقف نموده است، با وجود اینکه طالبان عملیات خود را علیه اردو و نهادهای افغان افزایش داده اند تا جایی که سازمان ملل متحد سال 2020 را خشن ترین سال در این کشور توصیف کرد.
توافقنامه های دوحه ممکن است، سناریوی کلی را توضیح دهد. اینها جزئیاتی است که مشخص است زیرا بسیاری ازمواد توافقنامه مخفی مانده و باقی خواهد ماند. به عبارت دیگر آمریکایی ها در مورد نقشه راه آینده افغانستان مذاکره کردند، نه با دولت افغانستان، که حتی در میز مذاکره حضور نداشت، اما با طالبان. توافقنامه دوحه برای طالبان یکسال مهلت خرید. آنها توانستند به دقت برنامه ریزی کنند تا خطوط تأمیناتی خود را تقویت کنند و بتوانند آزادی حرکت داشته باشند بدون ترس از بمباران امریکاییان.
چهارم: ضعف رهبری دولت افغانستان
زمینه های ضعف دولت جدید پساطالبان در افغانستان در کنفرانس 2001م بن پایه گذاری شد. تیمور شاران در سال 2009م در بی بی سی مینویسد: “توافقات بن در سال 2001م روی کاغذ بستری را برای یک حکومت دارای پایه های وسیع، چند قومی و متوازن سیاسی به وجود آورد. با این وصف، قدرت عملاً به صورت عمده در اختیار آنچه که «ائتلاف شمال» خوانده می شد و بخصوص میان شاخه کوچک نظامی حزب جمعیت متشکل از چهره های موسوم به ‹پنجشیری› قرار داشت.” ائتلاف شمال، 17 پست مهم از میان جمعاً 30 پست را از آن خود کرد که وزارتهای مهم دفاع، داخله، خارجه، پلان، تجارت و ریاست امنیت ملی جز آنها بود. در این میان تنها دو پست ریاست دولت و وزارت مالیه در اختیار گروه به اصطلاح «روم» متشکل از طرفداران ظاهرشاه قرار گرفت. بدین ترتیب، ائتلاف شمال، که به دنبال سقوط طالبان کابل را در کنترول خود گرفته بود، برنده تمام عیار بازی بود. این کابینه متوازن نبود، چرا که در آن به برخی از گروهها بیش از اندازه لازم سهم داده شده بود و برخی دیگر از سهم واقعی برخوردار نشده بودند. کوتاهی در عملی کردن توافقات بن در زمینه برقراری مناسبات مبتنی بر تقسیم متناسب قدرت، کشمکش داخلی شدیدی را میان چهره های مختلف داخل حکومت به دنبال داشت. آقای کرزی که می توان گفت به نوعی در احاطه «جنگسالاران» نیرومند بود و حوزه نفوذش به کابل محدود می شد، از سال 2003م سیاست کنارزدن حریفان از قدرت را در پیش گرفت و تلاش کرد تا سهم ائتلاف شمال را در کابینه خود محدود سازد. به همین دلیل دوره بین سالهای 2002م تا 2005م شاهد کشمکشها و منازعه شدید داخلی بین نخبگان گوناگون دولتی بود، که در جریان آن رییس جمهور با متحدان نزدیک خود در یک طرف و «جهادیهای ائتلاف شمال» در طرف دیگر قرار داشتند. آقای کرزی از سال 2006م و با برکناری حریفان «جهادی» از دولت، درعین حال سیاست کنارزدن مخالفان را با سیاست مدارا و دلجویی عجین کرد و طی آن شبکه پیچیده ای از روابط با فرماندهان، رهبران قومی و دیگر بازیگران قدرت را به وجود آورد. انتخابات سال 2009م بازتاب همین سیاست است که براساس آن وی با بازیگران عمده قدرت چون ژنرال دوستم، محمد محقق و دیگران به معامله روی آورد تا در ازای حمایتشان پستهای دولتی و دیگر امتیازات را در اختیار آنان قرار دهد. یعنی همان کسانی را که پیش از این تلاش کرده بود تا موقعیت شان را در جامعه و سیاست افغانستان تضعیف کند.
دستآورد غم انگیز و فاجعه بار دولت ربانی- مسعود (1992-1996) درهم شکستن ساختمان دولت افغانستان و خلع اردوی مسلح و مسلکی کشور، آغاز جنگهای تنظیمی و جنگ ضد قوم هزاره ها بود،که هنوزهم بیاد ملت افغانستان است. شورای نظاریها به دموکراسی و حکومت قانون احترام و پا بندی ندارند. عبدالله عبدالله در نقش رییس اجراییهٔ دولت رییس جمهور خود را بیکفایت خطاب کرد، یک والی در وجود عطا محمد نور به رییس جمهور کشور گفت تو صلاحیت برطرفی مرا نداری و بعداً امانالله گذر اعلان کرد،که کابل را به خاک و خون میکشد! از این بیشتر انارشیگری را در هیچ دولتی نمیتوان مشاهده کرد. شورای نظاریها زمزمه اغتشاش، کودتا و ایجاد حکومت موازی را چندبار سر داده اند و بعد از انتخابات سال 2019م اجرا کردند.
تأمین حاکمیت دولت مرکزی بالای قدرتهای محلی، ختم قدرتهای نیمه مستقل محلی وابسته به جنگسالاران گذشته، جوابدهی اداری و مالی ارگانهای محلی به دولت مرکزی وغیره ابتکارات مورد نیاز ضرورت دارد این ابتکارات در بسیاری موارد با منافع حامیان رییس اجراییه در تناقض واقع شده با مقاومت شدید رییس اجراییه در نطفه خنثی میشد. بطور مثال عطا محمد نور سرپرست ولایت بلخ که در طول یازده سال گذشته با خود مختاری کامل والی ولایت بلخ بوده است، آشکارا از تقرر شخص دیگری به این مقام جلوگیری کرده و داکتر عبدالله از این موقف تمردی او حمایت کرده است. تزلزل ائتلاف سیاسی میان اشرف غنی و عبدالله عبدالله در هردو دور ریاست جمهوری اشرف غنی ناشی از بی موازنگی ساختمان سیاسی دولت ائتلافی آنها بود. در یک قطب داکتر عبدالله رییس اجرائیه/رییس شورای عالی مصالحهٔ ملی از حمایت یک سازمان متشکل سیاسی- نظامی در وجود حزب جمعیت و حزب وحدت وحامیان جهادی آنها در داخل ساختار دولتی، در رسانههای وابسته، جامعه مدنی وابسته، در وجود وکلای وابسته در پارلمان و تمام عناصریکه در بیست سال اخیر با استفاده از قدرت دولتی به جاه و منال رسیده اند بر خوردار بود. در قطب دیگر داکتر اشرف غنی بدون برخورداری از حمایت یک سازمان متشکل سیاسی حزبی به حمایت روشنفکران و سازمانهای خورد غیر جهادی و افراد عامۀ ملت که از استیلای جنگسالاران در ۲۰ سال اخیر به ستوه رسیده اند، تکیه داشت.
مضاعف بر آن، امتیاز دهیهای سخاوتمندانه اشرف غنی به داکتر عبدالله در توافقنامه های سیاسی و دادن سهم پنجاه – پنجاه در دولت سبب نارضایتی عمومی پشتونها شد و اشرف غنی را از حمایت مورد نیاز بسیاری از سیاستمداران پشتون محروم ساخت. این امتیاز دهیها عملاً حکومت او را فلج نموده و در گرو داکتر عبدالله قرار داده بود.
اخطار نماینده ملل متحد در جلوگیری از نشر نتایج تفتیش شده انتخابات سال ۲۰۱۴م قبل از توافق سیاسی باید به اشرف غنی از متزلزل بودن موقف حامیان خارجی کشور و نقش سازشکارانه آنها هیچ شکی باقی نمیگذاشت. در نهایت طوریکه دیدیم با وجود پیروزی قاطع اشرف غنی که بزرگترین تفتیش انتخاباتی در جهان آن را تأیید نمود، موقف متزلزل و سازشکارانه امریکا سبب تحمیل ائتلاف ۵۰-۵۰ بالای اشرف غنی شد،که نتایج نامیمون آن در بی اعتباری و ضعف دولت در کشور مشاهده گردید. تنظیمهای جهادی که در نتیجه کانفرانس بن به کمک امریکا و متحدین آن در افغانستان دوباره به قدرت رسیده بودند، در طول بیست سال متعاقب با سرازیر شدن ملیاردها دالر کمک نظامی، اداری وانکشافی به افغانستان و تطبیق و اجرای آن توسط شرکتهای خصوصی امریکایی- غربی و قراردادیهای داخلی آنها و سازمانها (تصدیهای) تازه ایجاد شدهٔ غیر دولتی ان، جی، او “NGOs” ها زمینه های فساد بزرگ در کشور فراهم گردید. در همچو یک فضا، رهبران تنظیمهای جهادی و تازه به قدرت رسیده های وارداتی امریکایی به سرعت به غارت ثروتهای کشور پرداخته با سؤ استفاده از قدرت دولتی، تولید و قاچاق مواد مخدر یک اقتصاد مافیایی را درکشور ایجاد کردند. یک قشر فوق العاده ثروتمند، بخصوص در محور اتحاد شمال، ایجاد گردید که به انحصار قدرت دولتی دست زده و از پذیرفتن هرگونه شکست انتخاباتی بدست مردم، به کمک امریکا، ابا ورزیدند. علاوه بر آن این گروه زمینه های گسترش هجوم فرهنگی «ایران بزرگ!» را در کشور فراهم کردند که هدف آن حذف هرگونه اشاره به ملت افغانستان و بی هویت ساختن مردم و دولت افغانستان بود.
در كشور ما «بیشرف ترین نوع اشرافيت سياسي ميراثي» شکل گرفته بود. مهره های جنگسالاران تنظیمی مسلح به عشق تبار، دين، مذهب و زبان از سال 2001م بدینسو قشر همیشه حاضر در قدرت سیاسی را تشكیل داده که بخاطر حفظ قدرت سیاسی و ثروتهای چپاول شده قارونی خود از هیچگونه زد و بندها و معامله و قرار و مدار دریغ نمی ورزند.
متأسفانه از آنجاییکه این اشرافیت سیاسی در محوریت عبدالله عبدالله رنگ قومی ضد پشتون دارد، از حمایت کورکورانه و بیدریغ پشتون-نفرتان تاجک و هزاره در جامعه و در رسانه های متکی به سرمایگذاری ایران، بشمول رسانه های اجتماعی، مستفید بوده به یک زبان همه پشتونها منجمله رهبران پشتون تبار ارگ را فاشیست، طالب، طالب پرست و طالب پرور میپندارند. اتفاقأ همین خصلت پشتون-نفرتی اشرافیت-سیاسی-قومی عبدالله محور، سبب یکپارچگی نامرئی انتخاباتی پشتونها در حمایت از روشنفکران پشتون تبار ضد طالبان حاضر در قدرت سیاسی گردیده عامل اصلی شکستهای چشمگیر انتخاباتی اشرافیت-سیاسی-قومی عبدالله محور شدند.
حیرت انگیز است که سایر بازیگران سیاسی داخلی و خارجی افغانستان از جمله امریکاییان، پاکستانیها، روسها و ایرانیها در مخالفت با این قشر روشنفکر پشتون تبار حاضر در قدرت سیاسی افغانستان و حامیان آنها با اشرافیت-سیاسی-تنظیمی-قومی عبدالله محور همدست میباشند. به دلایل نامعلومی این اشرافیت سیاسی-تنظیمی-قومی با وجود شکستهای چشمگیر انتخاباتی از کمک و حمایت و تشویق آشکار امریکاییها برخورداربود. شاید با توجه به پشتون محور بودن جنبش طالبان، هدف استراتژیک به باور امریکا ایجاد یک توازن قومی در زعامت آیندهٔ سیاسی افغانستان با جبران اشتباهات کنفرانس بن بطور که بهتر حافظ منافع آنها باشد. علاوه بر آن طوریکه قبلاً توضیح شد بی ثبات سازی چین هدف استراتژیک امروزی امریکا و استفاده از موقف اسلام گرایی افراطی طالبان برای کمک به جنبش اسلامی ترکستان شرقی میباشد. برای رسیدن به این مقصد، امریکاییان موقف طالبان را ارتقا داده و در عمل به تضعیف سیاسی موقف دولت افغانستان پرداختند. در این زمان هدف امریکا در افغانستان ایجاد یک دولت اشتراکی به رهبری طالبان و شرکت رهبران سابقه جهادی در کابل بود که با موجودیت دراز مدت یک پایگاه محرمانه سی آی ای در افغانستان موافقه نماید، تا برعلاوه ایالت سینکیانگ چین که همسرحد افغانستان است، ناظر فعالیتهای القاعده در جنوب آسیا و افغانستان هم باشد.
این شرایط رقت بار و انحصار قدرت سیاسی توسط مافیای سیاسی-اقتصادی به زعامت رهبران تنظیمهای جهادی و گسترش فساد اداری توسط این گروه زمینه های عینی را برای مداخلهٔ مجدد پاکستان در افغانستان از طریق تنظیم و تجهیز مجدد تحریک طالبان، که اکثریت رهبران و فعالان طراز اول آنها بعد از سال 2001م در پاکستان پناه برده بودند، فراهم نمود. از سال 2005م به اینطرف حملات تروریستی تحریک طالبان در افغانستان مجدداً آغاز گردید، که امروز قدرت را در افغانستان بدست دارد.
ایجاد بحرانهای مصنوعی سیاسی و مدیریت این بحرانها برای تضعیف دولت اشرف غنی به سیاست رسمی مخالفان شورای نظاری او مبدل گردیده بود. عدم قبولی نتایج سه انتخابات پیهم از جانب عبدالله عبدالله و حامیان شورای نظار او به وضاحت معلوم گردید که نظام سیاسی دولت افغانستان با دو خطر جدی مواجه بود. خطر مافیای جهادی جنگسالاران که با جوهر نظام و حاکمیت قانون در تقابل قرار دارند وبا تضعیف بنیادهای دولت که در نتیجه سبب سقوط کشور به امارت اسلامی طالبان شدند. بی جهت نیست که بسیاریها در افغانستان از پیروزی طالبان صرف به آن جهت استقبال میکنند که به انحصار قدرت سیاسی و مافیایی توسط آنچه آنها «لندغران» می نامند پایان داده اند.
پنجم: عامل پاکستان
باوجود بی اعتنایی امریکاییان و اروپاییها در ارزیابی واقعی ابعاد و اهمیت نقش پاکستان در سقوط نهایی دولت افغانستان، عامل پاکستان به عنوان عامل کلیدی برجسته میباشد. بسیاری از افغان ها و تحلیلگران معتقدند که اردوی پاکستان به طالبان آموزش نظامی داده آنها را مجهز ساخته و خدمات لوژستیکی برای آنها فراهم میکنند و حتی افسران، مشاوران و سربازانی را برای کمک به طالبان فراهم کرده اند. به عبارت دیگر اردوی ملی افغانستان در واقع با نیرویی روبرو شده است،که تا حد زیادی توسط یک اردوی بسیار بزرگتر و حرفه ای تربیت شده است. اما چرا پاکستان از طالبان حمایت می کند؟ عمدتاً برای کنترول افغانستان، ایجاد عمق استراتژیک در مقابله با هند و جلوگیری از نفوذ هند در افغانستان. علاوه بر این، مسئله خط لوله گاز تاپی نیز وجود دارد که میتواند روزی گاز مورد نیاز پاکستان را از ترکمنستان تامین کند و پاکستان را به کشورهای آسیای میانه از طریق افغانستان وصل نماید. یک دولت مطیع در افغانستان یک ضرورت حیاتی برای پاکستان تلقی میشود.
به نظر میرسد که برندهٔ اصلی در این بازی بزرگ قرن بیست و یکم، پاکستان است. سی سال قبل، هنگامیکه رئیس جمهور ضیاالحق(2) فهمید که امریکا دیگر علاقمند حضور در افغانستان نیست، سیاست پاکستان را در مقابل افغانستان تعریف کرد، که تفاوت چندانی با سیاستهای دولت استعماری هند بریتانوی در افغانستان نداشت: وی اظهار داشت که: “ما حق داشتن یک قدرت را (در کابل) کسب کرده ایم که نسبت به ما بسیار دوستانه باشد. ما به عنوان یک کشور خط مقدم خطرات جدی را پذیرفته ایم و اجازه بازگشت به وضعیت قبل از جنگ را که با نفوذ گسترده هند و شوروی و ادعاهای افغانستان در مورد کشور خود ما مشخص شده بود، نمی دهیم.” (3) در این روزها در بحبوحهٔ خروج امریکا از افغانستان، این برداشت به همان پیمانه صدق میکند، که سی سال قبل سیاستهای پاکستان را در مورد افغانستان تعیین مینمود.
در حقیقت از دیدگاه پاکستان، به نظر میرسید که در حال حاضر ایالات متحده از همه رقبای منطقه ای پاکستان حمایت مینمود. این وضعیت برای پاکستان به مثابه یک فاجعه استراتژیک محسوب میگردد.(4) به گفته احمد رشید، کابل ناگهان به کشمیر جدید – میدان نبرد جدید برای رقابت هند و پاکستان تبدیل شده است. آنچه این قیاس را به حقیقت سوق می دهد اینست که هند به نوبه خود پاکستان را به حمایت از شورشیان در کشمیر هند و اقدامات تروریستی در هند، مانند آنچه در بمبئی در سال 2008م واقع گردید، متهم میکند.
ایالات متحده از سه مورد به پاکستان بی اعتماد است: حمایت پاکستان از گروه های شبه نظامی و تروریستی، گسترش سلاح های هسته ای و امنیت زرادخانه هسته ای پاکستان. هیلاری کلینتون سابق وزیر خارجه امریکا در هنگام سفر خود به پاکستان در نوامبر 2009م اظهار داشت،که“رهبری طالبان افغانستان و القاعده در پاکستان بسر میبرند و من فکر نمیکنم که هیچکس در دولت شما نمیداند،که آنها کجا هستند و فکر میکنم که اگر شما میخواستید آنها را دستگیر کنید، میتوانستید.”(5) وقتی ایالات متحده اسامه بن لادن را در پاکستان پیدا کرد و او را کشت، نشان داد که حق با او بود.
در48 سال گذشته، نخست تنظیمهای جهادی و متعاقباً طالبان، که همه ارتباطات عمیق با سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی اس آی) دارند، در بی ثباتی سیاسی و اجتماعی افغانستان نقش درجه یک را ایفا کرده اند. بدین ترتیب دولت پاکستان، در عین زمان، توانایی ایفای نقش سازنده و هم مخرب را در افغانستان دارد. با این حال، تجارب تاریخی نشان می دهد که این کشور علاقه بیشتری به خدمت به منافع خود به قیمت ثبات، صلح و توسعه افغانستان دارد.
طبق برخی از اندیشکده های (Think Tanks) ایالات متحده، پاکستان بر اساس دو پیش فرض موضع دوگانهٔ را در مورد طالبان افغانستان حفظ کرده است:
اول: آنکه ایالات متحده سرانجام دوباره از منطقه خارج خواهد شد.
دوم: پس از خروج ایالات متحده از کابل طالبان به قدرت بازمیگردند.(6)
بدون شک با خروج امریکا از افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان در کابل پیش فرض های پاکستان به حقیقت پیوسته است. فرض براین است که از آنجا که پاکستان توانایی داشتن دو سرحد خصمانه را ندارد، داشتن یک دولت طرفدار پاکستان در افغانستان به نفع پاکستان است.
تا آنجا که به هدف اول مربوط می شود، پاکستان علاقه ای ندارد که به هندوستان حق هر نوع حضور را در افغانستان بدهد و در هر مرحله دوستی و همکاری هند و افغانستان را با سؤظن میبیند. پاکستان نه تنها هند را به اتخاذ سیاست “محاصره استراتژیک” با تقویت همکاری با افغانستان متهم میکند، بلکه مجری این پالیسی را نیز قونسلگری های هند در افغانستان میداند. با این حال با توجه به سطح کمک های انکشافی هند و افزایش قدرت آن در صحنه بین المللی، پاکستان فهمیده است،که به ساده گی نمیتواند، هند را از افغانستان خارج کند و این همان دلیلیست که هدف خود را اصلاح کرده و اکنون اصرار دارد که نفوذ هند به فعالیتهای توسعه وی محدود کند.
سیاست افغانستان در پاکستان نه توسط نخبگان غیرنظامی در وزارت امور خارجه بلکه توسط رهبری نظامی در قرارگاه (GHQ) در راولپندی تدوین میشود. تهدید هندوستان برای اردوی پاکستان به یک وسواس دایمی مبدل گردیده است و به طور ضمنی تأکید میکند،که موجودیت یک دولت مطیع در کابل که “عمق استراتژیک” را در هر جنگ آینده با هند فراهم کند، برای پاکستان ضروری است.
پاکستان در برابر افغانستان سه منافع اصلی را در ذهن دارد که می خواهد به هر قیمتی آنها را دنبال نماید:
اول- هدف اولی پاکستان قطع کامل نفوذ هند در افغانستان است و اگر قادر به قطع کامل روابط هند با افغانستان نشود، محدود کردن حضور هند حد اقل هدف پاکستان در افغانستان است.
دوم- تأکید بر ایجاد یک دولت مطیع به رهبری طالبان به عنوان تامین کنندهٔ «عمق استراتژیک» در افغانستان در برابر هند
سوم- پاکستان برای حفظ «داشته های استراتژیک» خود به شدت به فضای خاصی در افغانستان نیاز دارد.
تجدید حیات طالبان را در سال 2006م میتوان از یکطرف تا حدودی ناشی از انحراف توجه ایالات متحده به عراق و بخشی دیگر به تصمیم پاکستان برای استفاده از داشته مهم استراتژیکی خود، که اعضای طالبان فراری از افغانستان بود، برای بی ثبات ساختن دولت نو بنیاد جمهوری اسلامی افغانستان و به قدرت رساندن مجدد طالبان و یا شریک ساختن آنها در قدرت دانست. بدین گونه طالبان به عنوان تهدیدی بزرگ برای حضور ایالات متحده در افغانستان و ثبات آن کشور ظاهر شد. اهمیت پاکستان در تلاشهای ایجاد ثبات در افغانستان در سخنان صدراعظم پیشین این کشور یوسف رضا گیلانی به تصویر کشیده شده است طوریکه در اکتبر 2010م اظهار داشت: “بدون ما هیچ اتفاقی نمی افتد، زیرا ما بخشی از راه حل هستیم.” با این حال، مفهوم پاکستان در مورد حل مسئله افغانستان و نقشه راه ایالات متحده برای ثبات بسیار متفاوت است. اعتماد پاکستان به مرکزیت نقش خود در راه حل قضیهٔ افغانستان از این واقعیت ناشی میشود که افغانستان برای حمل و نقل و تجارت خود به پاکستان وابسته است و از همه مهمتر پاکستان کنترول گروههایی را بدست دارد که برای برقراری صلح پایدار در افغانستان بسیار مهم هستند. در حقیقت، راولپندی از این گروهها به عنوان بخشی از استراتیژی خود برای تنظیم حملات علیه منافع هند و آمریکا در افغانستان استفاده کرده است.
علیرغم تهدیدهای متعدد برعلیه انسجام داخلی و ثبات پاکستان از سوی طالبان و وابستگان القاعده آنها، پاکستان همچنان از اسلام گرایان تندرو حمایت می کند. این کشور کاملاً معتقد است که در صورت نیاز، در شرایطی که وضعیت افغانستان به نفع آن باشد، توانایی کنترول آنها را در آینده دارد.
این احتمال وجود داشت که پاکستان تلاش کند تا در تشکل نظام سیاسی آینده افغانستان دست بالا داشته باشد. حوادث بعد از پانزدهم آگست سال جاری نشان داد که پاکستان از نفوذ فوق العاده خود بالای طالبان برای نصب یک دولت کاملاً مطیع استفاده نمود. در حالیکه پاکستان با بی میلی نقش تعیین کنندهٔ ایالات متحده را در قبال افغانستان پذیرفت اما از به حاشیه رفتن خود در مذاکرات دوحه ناراضی بود. اما طولی نکشید، که بعد ازاشغال کابل توسط طالبان اختلافات میان گروههای شامل تحریک طالبان در مورد ترکیب دولت جدید امارت اسلامی ایجاد این دولت را به مشکلات مواجه نمود. در حالیکه انتظار می رفت ملابرادر و اعضای برجستهٔ تیم مذاکراتی طالبان در دوحه پستهای مهم دولتی را اشغال کنند، اما با مخالفت شدید گروه حقانی که از حمایت نزدیک آی اس آی سازمان استخبارات نظامی پاکستان بر خوردار است و قوماندانی عملیات نظامی را در افغانستان به عهده داشتند، مواجه شدند و با مداخلهٔ رییس آی اس آی که به کابل مسافرت نمود، کنار زده شده به پستهای درجه دوم و سوم مقرر شدند و در عوض آنها گروههای افراطی داخل رهبری طالبان و گروه حقانی پستهای رییس الوزرأ، وزارت داخله، وزارت دفاع و معاونیت اداره امنیت ملی را بدست گرفتند. بدین ترتیب بدون شک با به قدرت رسیدن طالبان در کابل پاکستان برندهٔ اصلی بوده و به اهداف خود در افغانستان نایل گردید. در حالیکه وزن و تأثیر نسبی را که هر یک از آنها را که در شکست دولت افغانستان داشته اند نمیتوان به طور قطعی بیان کرد، اما این قدر میدانیم، که همه آنها قاطعانه به آنچه اتفاق افتاده کمک کرده اند.
موضوع سوال بر انگیز در اینست که هنوز پای اشرف غنی و همراهان به امارات متحدهٔ عرب نرسیده بود،که سفارت روسیه در کابل بقول از یک مرجع گمنام شایعه پراگنی کرد،که اشرف غنی مبلغ ۱۶۹ ملیون دالر را که در چهار موتر جابجا شده بود همراه با خود به خارج برده است. بر اساس شایعهٔ سفارت روسیه که فردای خارج شدن غنی از کابل نشر شد، مرجع خبر از چشم دید خود در میدان هوایی کابل اطلاع داده بود. این خبر متعاقباً توسط یکی از همراهان اشرف غنی در مصاحبه با روزنامه هشت صبح کابل رد شد. موصوف گفت، که چهار هلیکوپتر اشرف غنی و همراهان از داخل ارگ پرواز کردند و هیچ کس فرصت پیدا نکرد، که کدام بکس با خود بردارند. همچنان موصوف اظهار داشت، که در میدان هوایی شهر ترمذ در ازبکستان تمام همراهان تلاشی شدند و دروازه های هلیکوپتر ها مهر و لاک شد.
در این مورد به پاسخ سوال اینجانب یکی از عالیترین مقامهای همراه اشرف غنی در یک محاورهٔ تلیفونی اظهار داشت که قبل از پرواز بسوی امارات متحدهٔ عرب، مقامات ازبکستان با آنها برخورد بسیار غیردوستانه در میدان هوایی ترمذ داشتند و همچنان تایید کرد که هیچ یک از همراهان با خود بکس نداشتند. موصوف همچنان گفت که روسیه از تصمیم اشرف غنی برای اجازه ندادن به هیأت افغانی برای اشتراک در کنفرانس مسکو که در آن تیم مذاکره کننده طالبان و رهبران جهادی اشتراک کردند ناراضی بود و بدین طریق در صدد انتقام گرفتن و اتهام زدن به رییس جمهور غنی بر آمد.
مأخذ:
بی بی سی سرویس فارسی ۱۸ آگست ۲۰۲۱م.
به نقل از صدای امریکا، ۱۸ آگست ۲۰۲۱م
گزارش ایسنا، ۲۸ آگست ۲۰۲۱م
گزارش دویچه ویلی تاریخی ۱۷ آگست ۲۰۲۱ ینس استولتنبرگ
ویدیو کلپ سخنان کلونل لارنس بی ویلکرسن در یوتوب، انستیتوت ران پاول، ۲۰۱۸م
راپورتاژ از-ویژول پالیتیکس VisualPolitik EN یکشنبه پنجم سپتمبر ۲۰۲۱
Nawaz, FATA, 11